نسرین الماسی مدیر تحریریه شهروند

نوروز که هرچمن، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل “نشاط نوروز” بود
شکیب اصفهانی

 

 

ما ایرانیان بسیاری از آداب و رسوم خود را در فراز و نشیب های تاریخی، که کم هم نبوده اند، به فراموشی سپرده ایم. از آن جمله اند بسیاری از جشن ها و شادی ها و مجالسی که در گذشته داشته ایم و یکی یکی آنها را در گذرگاه های تاریخ وانهادیم بی آن که فرصت یابیم به درستی بشناسیمشان، به نقدشان بکشیم، به روزشان کنیم و با معیارهای امروزی و زندگی کنونی مان دمساز و همسازشان کنیم.

و اما پاره ای از آنها تنها به همت دلسوزان و مراقبانی که در هر فرهنگ و کشوری اگر نباشند، نتیجه اش خسران بسیار برای آن مردمان است چرا که بخشی از زندگی و تاریخشان را به فراموشی می سپارند و از خوب و بدش، از منفعت و زیانش بی خبر می مانند و نمی توانند زیست ها، تجربیات و آداب و سنن گذشته شان را توشه ی راه آینده شان کنند، حضوری محفلی و گلخانه ای دارند، تا شاید وقتی دیگر ما مردم بتوانیم آنها را از لابلای کتاب های تاریخ و پژوهش پژوهشگران مسئول و مراقب بازشناسیم، و با حضورشان زندگی ما را زیباتر و متنوع تر کنند.

اما نوروز سرنوشت دیگری داشته است. با همه ی پستی بلندی ها، با همه ی سختی ها و شکست ها و ناامیدی های ما مردم، نوروز در دل و فکر و اندیشه و عمل و زندگی ی روزانه مان ماند و جا خوش کرد و هر سال با آمدنش برای ما امیدها و خوشی ها، دوستی ها و نوشدن های فراوان آورد و دائم به ما مهربانانه نهیب زد که “ایام غم” نخواهد ماند

جلد شهروند نوروزی شماره 1534  طرح از محمود معراجی  طراحی صفحه از آرش خارابی

جلد شهروند نوروزی شماره ۱۵۳۴
طرح از محمود معراجی
طراحی صفحه از آرش خارابی

.

راز ماندگاری و جان به سلامت بردن نوروز از حوادث روزگار را شاید بتوان در این دو علت جستجو کرد: نوروز بیش و پیش از هر چیز جشن کودکان است، لباس نو، عیدی گرفتن و شیرینی خوردن، به دیدار فامیل و دوستان رفتن و… حتی اگر پدر و مادرهای گرفتار روزمره گی می خواستند و یا بخواهند از نوروز بگریزند، این بچه ها هستند که مدام یادآوری می کنند و جشن شان را می خواهند. نوروز در ناخودآگاه جمعی ما مردمان ایران به عنوان یکی از زیباترین خاطرات دوران کودکی مان به زندگی خود ادامه داده است.

دو دیگر نوروز همراه با بهار می آید. بهار یعنی زندگی دوباره، هم برای طبیعت و هم انسان که در سرمای زمستان بیشتر سر در گریبان خود دارد.

بهار و هستی دوباره ی طبیعت استمرار نوروز را تداعی می کند و نمی گذارد که او به تاریکخانه ذهن ما برود، حتی اگر برای پس راندنش دشمنان شادی و آزادی نقشه ها کشیده باشند و هزینه ها کرده باشند!

طبیعت که جان می گیرد و دوباره نبضش تند و مواج و رنگارنگ می زند، نوروز هم شاد و حضورمند خود را به خانه های ما می آورد و از ما می خواهد که نو شویم. غم و کینه و سردی و کدورت را که در طول سال در دل و ذهنمان جا گرفته بیرون کنیم و ذهن و اندیشه و دلمان را پر از شادی و مهر و مهربانی و دوستی کنیم.

به راستی نوروز از ما انسان های مهربان تری می سازد. انگار انسان و طبیعت در این ایام در کشاکشی با یک دیگر می خواهند زیبایی، بخشندگی، دوستی و مهربانی خود را به رخ بکشند، و در این نبرد هر کدام می خواهد خود برنده شود.

انسان و طبیعت در بهار یگانه می شوند و در هم می آمیزند و حاصلش نوروزی ست که به ما یادآوری می کند که از نو شدن و دگرگون شدن گریزی نیست و زیبایی و هستی در نو شدن است و ملون شدن و متکثر شدن، هم چنان طبیعت در بهار.

به راستی ما ایرانیان می توانیم از پس این همه سال پیام نوروز و بهار را که تنوع، رنگارنگی و تکثر را در قالب طبیعت به ما گوشزد می کند در زندگی سیاسی/اجتماعی مان دریابیم و با به رسمیت شناختن موازین حقوق بشر، ایران آینده و آزاد و دمکرات را ازآن همه ی ایرانیان با هر نژاد و رنگ و زبان و مذهب و جنس و جنسیت و سن و اعتقادی کنیم، تا بتوانیم خود را به مبدأ پیدایش نوروز پیوند زنیم و تلخی ها و سختی هایی را که روزگار بر ما مردمان ایران روا داشته را به فراموشی سپاریم و دست در دست هم برای زدودن تبعیض، ناروایی، حرمان، فقر و اندوه از چهره ی ایرانه خانم عزیزمان کوشا باشیم و نگذاریم که دیگر ایران ما از رنگین کمان زیبای جهانی به دور افتد.

برای شما عزیزان که در طول سال گذشته همچون سال های پیش از این در کنار ما بودید، به ما فرصت دادید که به خانه های شما بیاییم در دل شما جا بگیریم و از شما بیاموزیم، از شما عزیزانی که با دادن آگهی به ما فرصت حیات دادید، از شما عزیزانی که با قلم و اندیشه و نوشته هایتان ما را پربار کردید و به ما رسم زندگی و اندیشه و آزادگی بخشیدید، سپاسگزاریم.

برایتان سالی خوش و پر از شادی، سلامتی، و موفقیت آرزو داریم.

به امید ایرانی آزاد، آباد و دمکرات.

بیا باغبان خرمی ساز کن

گل آمد در باغ را باز کن

ز جعد بنفشه برانگیز تاب

سر نرگس مست بر کش ز خواب

سهی سرو را یال بر کش فراخ

به قمری خبر ده که سبز است شاخ

یکی مژده ده سوی بلبل به راز

که مهد گل آمد به میخانه باز

ز سیمای سبزه فرو شوی گرد

که روشن به شستن شود لاجورد

سمن را درودی ده از ارغوان

روان کن سوی گلبن آب روان

به سر سبزی از عشق چون من کسان

سلامی به سبزه می رسان

                                                     نظامی