نوروز ۱۳۹۴ هم آمد و رفت. خیلی ها مثل من و شما، ده بار در فیسبوک و اینستاگرام و توئیتر و ازطریق تلفن یا حضوری آمدن بهار و آئین باستانی نوروز را به هم تبریک گفتیم و دل مان را خوش کردیم که سال نو می آید و و و… ولی می دانید که همه مردم و در همه نقاط دنیا به یک شکل این جشن را برگزار نمی کنند و نکردند؟ یعنی همه جا از سفره هفت سین و سبزی پلو ماهی خبری نبود و نیست.
به عنوان مثال، داعش در موصل نوروز را نقداً جشن گرفت. جشن داعش به این شکل بود که هرکس که جشن گرفته بود ۹۰ دلار جریمه کرد و با پولی که جمع شد به سبک خودشان یک جشن حسابی گرفتند.
از داعش بگذریم، مردم عادی را هم که نشستند سر سفره هفت سین و بعد به دید و بازدید و خوردن آجیل و شیرینی پرداختند، ول کنیم. اینها هزاران سال است که همین کار را می کنند و هرچقدر هم که بهشان می گویی بابا این کارها عیب است! ول کن نیستند. مهم آنهایی بودند که عید نوروز را عزا گرفتند!
امام جمعه تهران در این مورد کلی سخنرانی کرد و با یک کلیک درگوگل هم می توانید ببیند چه کسانی و به چه مناسبتی عید باستانی نوروز را عزا اعلام کردند و به مردم هم توصیه کردند که زانوی غم بغل کنند و گریه کنند…
از این عده و این خبرهای واقعی که بگذریم، می رسیم به آنهایی که معتقدند هر وقت دل آدم خوش باشد عید است.
یکی از این آدم ها به خبرنگار ما گفت عید ما درست ۱۲ روز مانده به عید شروع شد. خیلی هم غافلگیرانه و ناگهانی شروع شد. تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم، دوکلمه رمزی حرف زدم، گوشی را گذاشتم سرجاش، پریدم بالا و هرکی دم دستم بود زیر ماچ سیاه و کبودش کردم. بدشانسی فقط همسرم منزل بود وکلفت جوانمان رفته بود گوشت بخرد ….!
همسرم هاج و واج از خوشحالی و ذوق زدگی من گفت می خواهی ببوسی، ببوس ولی تبریکت واسه چیه؟ هنوز ۱۲ روز داریم تا عید …
دوباره بوسیدمش وگفتم عزیزم عید نوروز ما امروزه. بالاخره اون صدمیلیون دلاری که با هزار جور مشکل و بدبختی و این را ببین و اون را ببین جور کرده بودم و فرستاده بودم، رسید به مالزی و خیالم راحت شد. نوروز برای ما امروزه چون از امروزه که زندگی نویی را آغاز می کنیم ….ببند اون چمدان لامصبوکه عمو نوروز منتظره….!
هلند زندان هایش را کرایه می دهد…
گرفتاری اینجاست که کارهای خوب هم به اندازه کارهای بد، مشکل ساز است. مثلا در هلند به دلیل پایین آمدن نرخ جرائم اجتماعی، نصف زندان های کشور خالی شده است .
لابد می گویید اشکال کارکجاست؟ اینکه خیلی خوب است…؟ نه جانم، چهار هزار نفری که این زندان ها را اداره می کرده اند بیکار شده اند، کجایش خوب است؟
البته آنهایی که مغزشان کار می کند، برای هر مشکلی راه حل پیدا می کنند. مثلا هلندی ها درست است که تصمیم گرفته اند تا سال ۲۰۱۸ نصف زندان های کشورشان را تعطیل کنند، اما در نظر دارند زندان هایشان را به کشورهای دیگر کرایه بدهند!
اولین مشتری دست به نقد را هم پیدا کرده اند. حکومت نروژ از ششصد مایل دورتر، ۳۰۰ زندانی را به هلند فرستاده، و بلژیک هم ۵۵۰ سلول را از هلندی ها اجاره کرده است
انگلیس که حدود صد هزار زندانی و بالاترین تعداد زندانی اروپا را دارد، با کمبود جدی زندان روبروست و احتمالا از چنین طرحی حمایت می کند و زندانی هایش را به هلند می فرستد تا بقیه دوران محکومیت شان را در این سرزمین گل و بلبل واقعی بگذرانند.
در دورانی که انگلیس مستعمره داشت، جانیان خطرناک انگلیس به استرالیا و دیگر مستعمرات فرستاده می شدند، که جنایات بسیاری هم علیه مردم بومی آن کشورها انجام می دادند.
در بازار آزاد سرمایه داری، و در جایی که از گردش آزاد نیروی کار، پول، تخصص، کالا، مواد خام، دانش و تکنولوژی، سرویس و … حرف می زنند، اجاره دادن زندان هم، خودش یک اقدام پول ساز به حساب می آید. بدبختی اینجاست که ما نه تنها زندان زیادی نداریم تا اجاره بدهیم و به اقتصادمان سر و صورتی بدهیم، کم هم داریم!
ترانه ای که به درد انتخابات می خورد!
من معتقدم کسانی که مسئولیت تبلیغات یک انتخابات را به عهده می گیرند باید یک کمی هم ذوق داشته باشند.
انتخابات در همه دنیا کاری شده است تکراری و خسته کننده و بدون هیچگونه نوآوری. یکی می رود و یکی دیگر می آید و در بعضی جاها یکی را می برند و یکی دیگر را می آورند…
اوباما شبیه همان وعده هایی را می دهد که پرزیدنت اولان داد و پرزیدنت اولان همان حرف هایی را می زند که شبیه اش را اوباما زده است.
براساس یک قانون نانوشته، کسی که می خواهد رئیس جمهور یا وکیل شود، قبل از هرکاری می رود سراغ آقای رحیمی مملکت شان! مقداری اسکناس سبز و سرخ می گیرد و بعد شروع می کند به تبلیغات که آی تمدن خوب داریم، نفت میاریم سرسفره، قفل باز می کنیم، بهشت می سازیم و از این حرف ها …. یک عده ای هم یا این وعده ها را باور می کنند یا بهای باورکردن شان را نقد می گیرند و راه می افتند به طرف حوزه اخذ رای….
بنده معتقدم در قرن بیست و یکم که هر ثانیه یک اختراع جدید می شود و آیفون پنج را نخریده، آیفون شش به بازار می آید، باید یک کمی هم نوآوری کرد …تنها سخت گیری نکردن در مورد حجاب و به مردم اجازه خندیدن دادن در انظار عمومی، برای برگزاری یک انتخابات کافی نیست.
می شود برای انتخابات ترانه های شاد ساخت یا از همان ترانه های شادی که بدون منظور ساخته شده استفاده کرد که انتخابات شور و حالی پیدا کند.
مثلا در بین ترانه هایی که در سال های اخیر ساخته شده ترانه ای داریم که جان می دهد برای موقع انتخابات. ترانه سرا و خواننده ترانه ای که می خواهم معرفی اش کنم، هدف شان یک کار فرهنگی و هنری بوده، اما مگر نمی شود در انتخابات از هنر استفاده کرد؟ اصلا کشیدن مردم به پای صندوق های رای خودش والاترین هنر است!
با توضیحاتی که عرض شد، می شود چند تا بلندگو روی سقف ماشین ها نصب کرد، ترانه ای را که عرض خواهم کرد را با صدای بلند پخش کرد و نتیجه اش را که دویدن مردم به سوی صندوق های رای است به چشم دید…
دل سنگ باید داشته باشد کسی که این ترانه را بشنود و به سوی صندوق رای نرود و آدم عجیبی باید باشد کسی که آن را بشنود و بگوید اینها همه اش وعده است وکلکه و رئیس جمهور یا نماینده قبلا انتخاب شده …
می دانم که کنجکاو شده اید که بدانید ازکدام ترانه حرف می زنم. ایناهاش، در سایت شهروند اینجا را ببینید، شعرش را هم همین زیرمی نویسم. بخوانید وگوش کنید ببینم می توانید بگوئید نه، من دیگر گول نمی خورم و رای نمی دهم؟
باد بهارمی وزد / مژده که یارمی رسد
پنجره بازمی شود /بوی بهار می رسد
دف خروش می کند / شهر ز شوق می تپد
چشمه برون می زند/آب روان می شود
نی صدا می زند / شور به پا می کند
میکده باز می شود / تشنه به آب می رسد
پیر جوان می شود / رقص سماع می کند….
آدم باید خیلی سنگدل باشد که این وعده های کم نظیر را بشنود و این رقص زیبا را تماشا کند و پای صندوق نرود. من که رفتم…، شما هم اگر می خواهید از قافله تمدن عقب نمانید، عجله کنید!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.