نگاهی به واقعهی منتهی به مرگ صدها پناهجو در پهنهی دریای مدیترانه و سیاست کشورهای اروپایی
فاجعهی انسانی اخیر در دریای مدیترانه در تاریخ جدید اروپا بیسابقه است. سال پیش بیش از ۳۵۰۰ نفر سوار بر قایقهای کهنه و فرسوده که بیش از ظرفیتشان هم مسافر سوار کرده بودند و از سواحل آفریقای شمالی راهی برای رسیدن به صلح و لقمه نانی میجستند، در دریای مدیترانه که سواحلش بهشت خوشگذرانی اروپاییهایی است، جان باختند. در سال جدید میلادی هم تاکنون بیش از دو هزار نفر در آرزوی روزهایی بهتر و روشنتر، در تمنای آیندهای بدون جنگ و خونریزی، در دریای مدیترانه و در همسایگی قاره صلح و آرامش، به هلاکت رسیدند. در هفته گذشته سه کشتی حامل پناهجویان از جان گذشته که به همه چیز خود پشت کرده بودند تا در آغوش دمی آسایش زندگی کنند، اسیر موجهای مدیترانه شدند و چنانچه گفته شده تنها در یکی از آنها که روز یکشنبه در سواحل لیبی غرق شد، بیش از هشتصد نفر ناپدید شدهاند و به جای در آغوش گرفتن آسایش اکنون، برای همیشه در ژرفای آب ماندگار شدند. هنگامی که یک کشتی باری به قایق ماهیگیری حامل نهصد پناهجو نزدیک شد تا آنها را از موجهای سهمگین نجات دهد، آنهایی که در طبقهی بالایی قایق ماهیگیری بودند، همه به طرفی رفتند که کشتی باری به سوی آنها میآمده. سنگینی قایق در یک طرف موجب غرق شدن آن در دریا میشود و فاجعهی مرگبار رقم میخورد.
در تاریخ مدیترانه، تنها سربازان نیروهای دریایی بودهاند که در گورستان دریا مدفون شدهاند. امروز اما، مدیترانه به گورستانی تبدیل شده که نماد نابرابری و بیعدالتی در جهان است. آنگاه که پدر و مادری عزیزترین خود ـ فرزندانشان ـ را به دندان میگیرند و هرگونه خطری را به جان میخرند تا به قارهی موعود، اروپا برسند، نشانگر این است که ناامیدی و یأس در کشورهایی مانند سوریه، عراق، اریتره، سومالی، لیبی و … چقدر است و بیعدالتی و نابرابری چقدر
.
سال پیش، دویست هزار نفر موفق شدند که خود را به اروپا برسانند. این رقم سه برابر تعداد پناهجویان در سال ۲۰۱۳ میباشد. بیشتر این از جان گذشتگان به ساحل «لامپهدوسا»ی ایتالیا وارد میشوند. سال ۲۰۱۴، ایتالیا پذیرای تعداد ۱۵۰۰۰۰ و یونان ۵۰۰۰۰ تن از پناهجویانی بودند که با قایقهای شکسته و فرسوده ماهیگیری خود را به اروپا رسانده بودند. آمار و گزارشها خبر از به هلاکت رسیدن تعداد زیاد پناهجویانی می دهد که هرگز به هیچ ساحل امنی نرسیدند؛ اینان سوار بر قایقهای کهنه، بدون مواد سوختی لازم و غذا، به این امید که توسط کشتیهای باربری یا گذری نجات پیدا کنند، جان بر کف میگیرند و هرآنچه دارند را به جیب قاچاقچیها میریزند تا با مرگ و یا با رسیدن به اروپا، از زندگی نکبتبار خویش رها شوند.
لوریس فیلیپ، یکی از پزشکان بدون مرز، به خبرگزاری نروژ میگوید: هرگز و هیچ کشوری آمار کشته شدگانی که هنوز در آبهای بینالمللی هستند و هیچ کشوری مسئولیت مستقیم در برابر آنها را ندارد، منتشر نکرده و نخواهد کرد. بنابراین آمار کشتهشدگان چندین برابر آن چیزی است که در رسانهها میآید. بیکفایتی دولتهای آفریقایی و آسیایی مردم را چنان در رنج و عذاب قرار میدهد که برای لحظهای آزادی، لقمه نانی بدون شنیدن صدای زندانبان، شلیک تفنگ، هیاهوی موشکانداز و گریه کودک گرسنه، تن به موجهای سهمگین میسپارند و پا به میدانی تاریک میگذارند تا شاید روزنهای از نور زندگیشان را متحول کند.
تراژدی دریای مدیترانه مشتی است نمونه خروار. این تراژدی تنها نوک قلهای است فرو رفته در آبهای مدیترانه. این تراژدی گوشهای از تصویر بزرگی است که رسانهها به مردم نشان میدهند. به طور روزافزون تعداد بیشتری از مردم به خاطر جنگ، درگیریهای قومی، گرسنگی و نیازهای اجتماعی و سیاسی، پا به جادهی فرار میگذارند. نهادهای حمایتی بینالمللی مانند صلیبسرخ، سازمان جهانی پناهجویان و بنیاد حمایت از کودکان، سال پیش از بروز چنین تراژدی مرگباری خبر داده بودند و کشورهای اروپایی آن را نشنیده انگاشتند. نمونه آن همین کشوری که من ساکن آن هستم و ادعای دفاع از حقوق بشر دارد؛ نروژ کشوری است که جایزه صلح نوبل را هر ساله اعطا میکند، اما سال پیش در دیداری که نخستوزیر این کشور با همتای ایتالیایی خویش داشت، از او خواستند که برای کاهش فشارهای وارده به ایتالیا، کمک بیشتری به پناهجویان ساکن در کمپهای این کشور بشود و یا از کشتیهای نجات خویش برای نجات جان پناهجویانی که اسیر موجهای دریا هستند، استفاده کنند. خانم نخستوزیر در بازگشت به رسانهها گفت که از او خواستهاند تا کمک بیشتری به پناهجویان بشود. اما تا امروز که این جستار را مینویسم، آن هم به خاطر فشار نهادهای حقوق بشری و احزاب مخالف دولت راستگرا، تنها تصمیم گرفته که اگر اتحادیه اروپا بخواهد، تا ماه آگوست، یک کشتی نجات راهی آبهای مدیترانه بکند و پنجاه میلیون کرون (شش میلیون دلار) هم کمک مالی در اختیار سازمانهای مردمنهاد قرار بدهند
.
آمار سازمان بینالمللی پناهندگان حکایت از بیش از ۵۲ میلیون پناهجو در سراسر جهان است که نیمی از آنان کودک هستند. درگیریهای شاخ آفریقا، سوریه، لیبی، فلسطین و عراق، هر روزه موجب فرار تعداد بیشتری از مردم میشود. تنها جنگ داخلی سوریه موجب فرار بیش از یازده میلیون سوری شده که سه میلیون آن در کشورهای همسایه پناه گرفتهاند. بخش زیادی به ناگزیر از خانه و کاشانهی خود به منطقهای دیگر در سوریه پناه بردهاند و تعدادی هم به کشورهای امن اروپایی پناهنده شدهاند.
سیل روزافزون پناهندگی برای کشورهای اروپایی نه تنها پیچیدگی سیاسی دارد که چالش اجتماعی نیز هست. آمار نشان میدهد که سال ۲۰۱۴ تعداد پناهجویان ۴۴% افزایش داشته است. این رقم تعداد ۱۹۱۰۰۰ نفر بیشتر از سال ۲۰۱۳ است. آمار اتحادیه اروپا نشان میدهد که در سال ۲۰۱۴، تعداد ۶۲۶۰۰۰ نفر درخواست پناهندگی به کشورهای اروپایی دادهاند. این آمار در حالی رو به افزایش است که برخی از کشورهای اروپایی به کلی پناهنده نمیپذیرند و بنابراین فشار بر کشورهایی است که پناهندهپذیر هستند. علاوه بر این، باید کسانی که به طور غیرقانونی در اروپا زندگی میکنند، افزوده شوند. ارتش نیروی کار غیرقانونی، موجب باز شدن بازار کار سیاه است که خودبخود منجر به کاهش دستمزدها میشود، دشواریهای اجتماعی را دامن میزند و در نهایت عامل ناامنی شغلی برای کسانی میشود که در بازار کار اروپا از همه ضعیفتر هستند. سیل پناهجویان به اروپا، از سوی دیگر، شرایط سیاسی و اجتماعی اروپا را تحت تأثیر قرار میدهد که میتواند منجر به تفاوتهای فاحش طبقاتی و فقر بیشتر شود. شاید به همین خاطر است که کشورهای اروپایی به طور یکدست برای کنترل جریان سیلآسای پناهجویان، به ناگزیر دستورالعمل ده مادهای (بخوانش ده فرمان) تنظیم میکنند که هدفی مگر جلوگیری از ورود آنان به مرزهای اروپا ندارد. متن این ده ماده نشان میدهد که نیت خیری برای نجات پناهجویان در کار نیست. آنان تنها در اندیشه جلوگیری از ورود پناهجویان از جان گذشته به خاک اروپا هستند
.
شرایط جدید بینالمللی پیوندی ایجاد کرده بین رشد جریان روزافزون پناهندگی و تحول نیروها و حزبهای راستگرا. موقعیت چشمگیر پناهندگی که منجر به فراوانی نیروهای کار آزاد در قارهی اروپا شده است، از یک سو حضور سیاستمداران کارکشته و عملگرا و از سوی دیگر نیروهای سیاسی مردمگرا را طلب میکند. نیروهایی که هم با حسننیت هستند و هم بین مردم خویش خوشناماند و ریشهی اجتماعیشان چنان است که در کنار منافع ملی و شخصی، نیمنگاهی هم به انسانهایی دارند که نیازمند کمک و پشتیبانی هستند. اینان باید برای چالش پناهندگی اخیر، پاسخهای سیاسی قابل باوری را ارائه کنند. برنامهای باید تنظیم شود که بتواند شرایط بهوجود آمده را به خوبی هدایت کند؛ باید به گونهای عمل شود که پناهندگان بتوانند بدون این که درگیریهای اجتماعی و سیاسی جدیدی بروز کند با فرهنگ جدید به خوبی کنار بیایند. تنها پذیرش پناهنده مسئله کشورها نباید باشد؛ باید طوری برنامهریزی شود که سیاست سودمندی دنبال گردد. یعنی پناهنده بتواند از موقعیت جدید در جهت بهبود زندگی خود در فرهنگ کشور میزبان، استفاده کند. در این معنا، از دست دادن فرهنگ مادری مورد نظر نیست که آمیزش فرهنگ میهمان و میزبان میتواند از هر نوع فاجعه سیاسی و اجتماعی در غرب جلوگیری کند.
زمانی که بحرانهای بزرگ رخ میدهند، رسم این است که جامعهی جهانی همه با هم بپا میخیزند و چنانچه رسم شده، آمریکا و کشورهای اروپایی، در سایه نیروهای نظامی ناتو، بمبهای مرگزا بر سر مردم بلازده میریزند تا بحران را مهار کنند. موقعیت اکنون و سیل روزافزون پناهندگی اما، نیازی به بمب و هواپیماهای قولپیکر جنگی ندارد. تردیدی نیست که همهی کشورها باید دست در دست هم برای جلوگیری از فاجعهی انسانی دیگری وارد عمل شوند. کشورهایی که در مرز دریای مدیترانه هستند یا تخصصی در زمینه نجات کشتیهای غرق شده دارند، میبایست هر چه زودتر وارد عمل شوند تا از مرگ کسانی که برای زندگی بهتر جانشان را کف دست میگیرند، جلوگیری شود.
این همکاری از هماکنون باید شروع شود تا نه تنها جان پناهجویان سوار بر تخته پارهای به نام قایق نجات یابد، بلکه کشورهای بیشتری مسئولیتپذیر شوند و آنان را پذیرا باشند. اقدام اخیر کمیساریای پناهندگی سازمان ملل که موسوم شده است به Central Mediterranean Sea Initiative (CMSI) هم همین پیشنهاد را طرح میکند؛ الزامی نیست که تنها کشورهای اروپایی پذیرای پناهجویان باشند، کشورهای دیگر در قارههای غیراروپا هم در صورت داشتن امکان میتوانند برای رهایی از بحران اخیر اقدام به پذیرش پناهجویان کنند.
واقعیت این است که اگرچه به سیاستهای امروز کشورهای اروپایی نقد وارد است و در سایه رشد احزاب راستگرا و دست یافتنشان به قدرت، برنامههای ضد پناهندگی و گاه غیرانسانی اجرا میشود، اما اگر کلاه خود را قاضی کنیم، مگر میشود این همه پناهجو را فقط در کشورهای اروپا جای داد؟
این را قبول دارم که ریشهی بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امروز جهان را باید در سیاستهای نامیمون غربیها جستجو کرد. قبول دارم که منافع اقتصادی غربیها حتا مرگ را برای همسایه غربی خود که از نظر اقتصادی توانی کمتر از دیگر کشورها دارند، روا میدارند که نمونهی بارز آن یونان امروز است و اسپانیا. اما یک چیز برای یونانیها، اسپانیایی، لهستانیها و سایر کشورهای اروپایی متفاوت است؛ اینان پناهنده نیستند. نیروهای کار ارزان هستند که در اختیار سرمایهداران اروپایی قرار میگیرند و نابرابری و ناامنی شغلی را در کشورهای اروپایی برای مردمی که تخصص ویژهای ندارند، موجب میشوند. کسی که از آفریقا یا آسیا میآید، اروپایی که نیست، هیچ، رنگ پوست و مویش هم مانند اینان نیست، زبان و فرهنگش هم با اینان متفاوت است. بنابراین فرهنگپذیریاش نیاز به زمان و سرمایه بیشتری دارد که کشورهای غربی و بهویژه اتحادیه اروپا، با وجود حضور نیروهای ارزان کار کشورهای اروپای جنوبی و شرقی، لزومی نمیبینند که این وقت و سرمایه را برای آفریقایی یا آسیایی هزینه کنند. به این دلیل است که میگویم در شرایط اکنون؛ اروپا و جهان برای گذار از این بحران و تبدیل نشدن آن به درگیریهای فرهنگی و اجتماعی، نیازمند سیاستمدارانی است که درایت داشته باشند و علاوه بر منافع ملی و فردی، گوشهی چشمی هم به انسانیت و همبستگی با دیگران داشته باشند. بنابراین ضمن این که باید از جفای دیگران کاست، باید برنامهای خردورزانه و معین داشت تا بتوان هم کشتیشکستگان را نجات داد و هم فردایی که در آرزوی آن بودهاند را برایشان رقم زد.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.
Abbasshokri @gmail.com