از اینجا، از آنجا، از هر جا /۱۵
چرا ملت ها شکست می خورند؟
امسال برای دومین سال است که کتاب “چرا ملت ها شکست می خورند؟” نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز ای. رابینسون با ترجمه محسن میردامادی و محمد حسین نعیمی پور که توسط انتشارات روزنه منتشر شده است، از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمع آوری می گردد. جالب توجه آن است که این کتاب در کتاب فروشی های تهران به فروش می رسد و هیچ مشکلی ندارد ولی در نمایشگاه جمع آوری می شود. حال چه چیز غیر قابل تحملی در این کتاب که صرفاً به راهکارهای اقتصادی در جوامع پیشرفته و عقب مانده می پردازد، وجود دارد که این گونه مورد بی مهری قرار گرفته است؟ نکته اصلی و مهم در همین پرسش مستتر است.
نویسندگان این کتاب سیاست های مرسوم اقتصاد کلان را از هر نوع که باشد موضوعی ثانوی و موضوع اصلی توسعه را رابطه دولت با ملت می دانند. این حرف محصول تجارب پر هزینه کشورهای جهان است. در طول چند دهه گذشته، مکاتب اقتصادی، سیاست های مختلفی را برای دستیابی به توسعه اقتصادی پیشنهاد کرده اند. ابتدا تصور می شد با صرف سرمایه گذاری های زیر بنایی، تاسیس شرکت های دولتی، سرمایه گذاری در امور بهداشت و آموزش عمومی و سپس در دهه ۱۹۸۰ با حذف مداخله دولت در اقتصاد، می توان به عملکرد مناسب اقتصادی دست یافت، اما امروزه روشن شده است این سیاست ها کمتر به نتایج مطلوب منجر می شود.
علت اجرای نادرست سیاست های اقتصادی و شکست کشورها در نیل به توسعه در یک کلمه نهفته است: “دو راهی سیاستمداران، حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروه خاص.”
مشکل سیاستمداران و حکومت رانان عموماً کمبود تئوری های اقتصادی و راهکارهای علمی توسعه نیست، مشکل آنان دو راهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تأمین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است. این “دوراهی حکومت رانان” است که سرنوشت کشورها را تعیین می کند.
این کتاب نشان می دهد که هرجا شکوفایی اقتصادی به بار می نشیند الیگارشی یعنی حکومت تامین کننده منافع گروه های خاص قادر به ادامه کار نیست و منجر به شکست می شود و هر جا که الیگارشی تحقق می یابد، اقتصاد عمومی و رفاه جامعه از بین می رود. ارزش این کتاب آموزش دادن دانش مبارزه با الیگارشی است. آموزشی که سیاستمداران انحصارطلب و گروه گرا تاب تحمل آن را ندارند و خوانندگان را از کتابی که اندیشه های اقتصادی آن ممکن است کشور را متحول کند، منع می نمایند.
تشیع جنازه غریبانه شاعر شهر تهران محمد علی سپانلو
پیکر محمد علی سپانلو شاعر شهر تهران روز پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ماه ۹۴ از مقابل خانه هنرمندان واقع در خیابان طالقانی تهران ساعت ۹ صبح تشییع و در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. اگر چه تعداد افراد حاضر در مقابل خانه هنرمندان قابل توجه بود ولی این تعداد در بهشت زهرا حتی به اندازه کتاب هایی که این شاعر، نویسنده و پژوهشگر متعهد به چاپ رسانده است هم نمی رسید. من نمی دانم جامعه فرهنگی و اجتماعی ما دچار بیماری شده است یا در این گونه حرکت ها، دست های دیگری در کارند. اجتماعی که برای تدفین یک خواننده نه چندان آشنا و حتی گمنام حرکتی میلیونی از خود نشان می دهد، چرا یکبار وقتی مواجه با درگذشت شاعری متعهد و مردم دوست می گردد، این گونه از هم می پاشد و انسجامی از خود نشان نمی دهد. این روزها وقتی که به صفحات نشریات و روزنامه های گوناگون پایتخت و حتی شهرستان ها مراجعه می کنیم با انبوهی از نوشته هایی بی ربط، احساسی و اغلب در جهت خودنمایی مواجهه می شویم که درباره محمدعلی سپانلو به تحریر درآمده است ولی هنگامی که پیکر این نویسنده و شاعر را برای تدفین به بهشت زهرا می برند، تعداد انگشت شماری در آنجا حضور پیدا می کنند.
اف بر ما که همه چیز را از نگاه خودپسندی و روشنفکر مآبی بی محتوا می نگریم. من روی سخنم در اینجا به آنهایی است که قلم در دست دارند و در جراید مطلب می نویسند. به آنها می گویم شما دیگر چرا به این مراسم نیامدید؟ پس رسالتتان کجا رفت؟
زنده یاد سپانلو به تشییع جنازه و حضور ما هیچ احتیاجی نداشت این خود ما هستیم که به این گونه مراسم نیاز داریم. حتما در روز ختم بزرگان همراه طرفداران و مریدان خود برای خودنمایی حضور پیدا خواهند کرد، حضوری که نه سپانلو به آن نیاز دارد و نه اهل قلم متعهد و آگاه.
بهترین نوع حکومت کدام است؟
رضی عزیز، از وقتی که به اروپا آمده ام با اوضاع و احوال حکومت هایی آشنا شده ام که با حکومت های آسیایی که همه از نظر اصول سیاسی یکسانند، تفاوت دارند همیشه کنجکاو بوده ام که بدانم چه نوع حکومتی بر اساس عقل استوار شده است. به نظر می آید بهترین حکومت آن است که برای مردم زحمت و دردسر کمتری به وجود بیاورد و هر چه بیشتر علاقه ها و تمایلات مردم را در نظر بگیرد، بهتر و کامل تر خواهد بود.
اگر حکومتی با نرمش و ملایمت بتواند مردم را به اطاعت وادارد، بهتر از حکومتی است که با سخت گیری به این منظور برسد، زیرا نرمش و انعطاف از سخت گیری و خشونت با عقل سازگارتر است.
رضی عزیز من، در نظر داشته باش که شدت یا ضعف مجازات ها مردم را به اطاعت از قوانین وا نمی دارند. در کشوری که مجازات ها به قاعده و معقول و متعادل باشند، حتی بیش از کشورهایی که دولت ستمگر و خونریز دارند، ترس از مجازات وجود دارد.
در کشورهای آسیایی بی انصافی و بی عدالتی بیشتر است و هر وقت که تغییر و تحولی پیش می آید، همین بی عدالتی ها موجب آشوب می شوند و اوضاع چنان به هم می ریزد که دیگر کسی نمی تواند نظم را برگرداند. در چنین کشورهایی گاه با یک پیش آمد ناچیز، همه چیز زیر و رو می شود و قضایایی پیش می آید که دور از انتظار است. ترس از ننگ و رسوایی برای یک فرانسوی که به مجازاتی محکوم می شود قابل تصور نیست. حال آن که یک فرد آسیایی ترسی ندارد و از این بابت حتی لحظه ای نگران نمی شود.
“نامه های ایرانی ـ مونتسکیو”
مشکل بزرگ جامعه ما
درد این جاست که واژه های تمدن، اخلاق، دین، سیاست، فرهنگ یا تربیت چیزهایی است که به زبان ها افتاده و همه آنها این حال را می دارد که از هیچ کدام معنی روشنی در دلها نیست. ما آزمودیم هنگامی که از کسی می پرسیم: تمدن یا دین یا اخلاق چیست؟ در می ماند و پاسخی نمی تواند بدهد. بارها دیده شده کسی درباره اخلاق گفتار نوشته و آورده که ما به چاپ برسانیم و چون پرسیده ایم “اخلاق چیست؟” پاسخ درستی نتوانسته و درمانده می شود.
شما نیک بیاندیشید که مردمی با چنین گرفتاری کارشان به کجا تواند رسید؟ مردمی که معنی راست تمدن را نمی دانند، در شاهراه تمدن چه پیشرفتی توانند داشت؟ مردمی که معنی اخلاق را نمی دانند، چگونه خیم های خود را نیک توانند گردانید؟ مردمی که معنی راست فرهنگ را نمی دانند، آیا جز این تواند بود که بدخواهانی به میان افتند و دستگاه بزرگی چینند و به نام فرهنگ به آشفته گردانیدن مغزهای جوانان کوشند؟
“در پیرامون ادبیات ـ احمد کسروی”
تفکر هفته
این هفته شما را دعوت می کنم تا به صحبت های یک جوان روزنامه نگار ایرانی درباره نمایشگاه کتاب تهران توجه نمائید و حدیث مفصل بخوانید از این مجمل:
سالیان درازی است که گفته می شود نمایشگاه کتاب تهران در مقایسه با نمایشگاه های معتبر خارجی کتاب، از فرانکفورت تا لندن و بولونیا و حتی همین ابوظبی، کارکرد واقعی و در خدمت موضوع ندارد. نمایشگاه کتاب تهران به یک شو و کارناوالی بدل شده که یکی، دو میلیون نفری در اواسط اردیبهشت برای گشت و گذار و تفریح و ایضا گوشه چشمی به تازه های کتاب و البته کتاب های بیات شده با چند درصد تخفیف، به آن سرکی می زنند و اتفاقاً مخل آسایش کتاب خوان های واقعی می شوند.
آن سان که گزارش های میدانی می گوید نمایشگاه کتاب تهران با افول کیفیت مخاطب رو به روست و بسیاری از اهل فن به جهت ترافیک بیش از حد و ازدحام سرسام آور، عطای دیدار از این نمایشگاه را به لقایش بخشیده اند. در عین حال شاهدان عینی می گویند پرفروش ترین غرفه های این نمایشگاه بین المللی غرفه های تنقلات و ژامبون فروشی هاست.
به همین علت یک جای کار می لنگد. شاید هم چند جای کار. به گفته مسئولان، نمایشگاه کتاب تهران دارای بازدید کننده میلیونی و بودجه میلیاردی است و تیراژ کتاب در ایران امروز به ۱۵۰ نسخه رسیده است. مقایسه کارشناسی این دو آمار دست کم این نتیجه را محرز می کند که نمایشگاه بین المللی کتاب تهران فاقد تاثیرگذاری بر حوزه نشر و تحقق آرزوهای بزرگی مانند افزایش سرانه مطالعه مردم است. بنابراین این نمایشگاه حسابی راهش را گم کرده است و به شدت نیازمند تغییر و تحول است.
“حسین عبدالهاشم پور ـ روزنامه شرق”
ملانصرالدین در تورنتو
از حضرت ملانصرالدین به مناسبت ایام خوب و خوش فصل بهار و در این فرصت ایجاد شده برای گشت و گذار به مناسبت برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب در تهران، به سبیل مصاحبه و گفتگو آن هم بی پرده و رو به رو چند پرسشی انجام دادیم که شنیدن پاسخ رندانه او خالی از لطف برای ایرانیان تورنتو نیست:
حضرت ملا، جنابعالی که عمری را به مطالعه، تدریس و تالیف سپری کرده اید، ممکن است چند کلمه ای در برگزاری نمایشگاه کتاب تهران آن هم در سطح بین المللی با این همه هزینه و تبلیغات، توضیح دهید؟
با تشکر از شما که این سئوال کلیدی را از این حقیر پرسیدید باید عرض کنم که انسان اگر کتابخوان باشد، از زیر سنگ هم شده است کتاب مورد نظر را پیدا کرده و قرائت می نماید. ولی اکنون بیش از آن چه که مردم به این نمایشگاه احتیاج داشته باشند، مسئولان به آن نیازمندند والا در جایی که تیراژ کتاب در هر عنوان به یکصد و پنجاه نسخه برسد و آن هم کتاب هایی چاپ شود که از هفت خوان بررسی و ممیزی گذشته باشد، احتیاج به این همه هزینه و تبلیغ ندارد. این حرکت یک فیگور بین المللی است تا این گونه وانمود کند که بلکه در تهران هم به کتاب و کتابخوان اهمیت می دهند و چه نمایشگاهی هر ساله برگزار می کنند.
استاد نظرتان درباره کتاب و کتابخوانی در تورنتو چیست؟ و چه پیشنهادی برای توسعه کتابخوانی در میان کامیونیتی ایرانیان تورنتو دارید؟
تا آنجایی که حقیر از این امور واقفم، ما خودمان را بکشیم صد تا صدوپنجاه نفر آدم فرهنگی و احتمالاً علاقمند به کتاب [فارسی] آن هم از نسل اول مهاجران داریم که نصف آنها توجهی به این گونه مسائل ندارند. نصف بقیه هم فکر می کنند همان طوری که نشریات فارسی زبان در تورنتو مجانی است، پس اگر کسی هم در اینجا کتابی چاپ کند باید آن را مجانی به دیگران بدهد یا برای پذیرفته شدن آن یک فقره اسکناس پلاستیکی خوشگل ده یا بیست دلاری نیز لای کتاب قرار دهد. خوب با یک چنین تصوری که مردم از کتاب و کتاب خوانی دارند و با دشمنی تاریخی که بین تعداد انگشت شماری ناشر و اهل کتاب که سایه یکدیگر را با تیر می زنند وجود دارد، من هر چه در این زمینه بگویم بی فایده است و تاثیری در جامعه ایرانی نخواهد داشت.