از اینجا، از آنجا، از هر جا/ ۴۱
استاد رحیم معینی کرمانشاهی شاعر و ترانه سرای معروف روز دوشنبه ۱۷ نوامبر – ۲۵ آبان ۱۳۹۴ – در سن ۹۳ سالگی در بیمارستان جم تهران درگذشت و در روز جمعه ۲۹ آبان ماه در گورستان بی بی سکینه کرج در کنار همسرش به خاک سپرده شد.
او که در سال ۱۳۰۱ در کرمانشاه متولد شده بود از سال ۱۳۸۷ بیمار بود و از تنگی نفس رنج می برد و سرانجام با سرودن آخرین ترانه زندگی که ترانه پرواز به ناکجا آباد عشق و دلدادگی هاست، به سفری بی بازگشت رفت.
دهه های سی، چهل و پنجاه خورشیدی در تاریخ شعر و ادب فارسی یکی از دوران های به یاد ماندنی است؛ از رشد و شکوفایی شعر نو گرفته تا جدل و درگیری های مختلف میان پیروان شعر سنتی و شعر نو. مطبوعات و رسانه های جمعی بویژه نشریات هفتگی مشحون از این گونه اتفاق های فرهنگی و اجتماعی بود. نیما و پیروانش سخت به نشر آثار خود مشغول بودند. دکتر حمیدی شیرازی و دکتر ناتل خانلری به شیوه سرودن شعر نیمایی اعتراض گسترده ای داشتند. گروه های مختلف فرهنگی مانند گروه سبعه و ربعه جلسات متعدد ادبی و فرهنگی در کافه های معروف آن زمان مانند کافه فردوسی، کافه نادری، کافه فیروز و… برگزار می کردند. جلال آل احمد، صادق هدایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، صادق چوبک، رضا براهنی و بسیاری دیگر از چهره های شاخص فرهنگی آن دوران هر یک با توجه به تفکر و اندیشه خود وابسته به گروهی بودند
.
استعدادهای شگرفی در آن زمان بروز کرد. یکی از آنها در زمینه شعر و ترانه سرایی معینی کرمانشاهی بود که به روش سنتی شعر می سرود و ترانه های زیبا و دلنشین می نوشت که از رادیو و بعدها از تلویزیون پخش شد و موجب اشتهار او گردید. وقتی که در آن زمان رادیو را روشن می کردیم گوینده زن خوش صدا این شعر زیبای معینی را می خواند:
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
استاد معینی کرمانشاهی را برای اولین بار در اواخر دهه چهل که در دبیرستان درس می خواندم، در محل انتشارات سنایی در خیابان شاه آباد دیدم؛ پاتوق شاعران و نویسندگان بنام آن روزگار. شادروان داود رمضان شیرازی یکی از پیشکسوتان نشر در ایران این کتاب فروشی را در سال ۱۳۳۲ تاسیس کرده بود. بیشتر کتاب هایی که چاپ می کرد دیوان اشعار شاعران بزرگ ایران بود. کار دیگرش خرید و فروش کتاب های خطی و درسی بود. در آن زمان وضعیت کتاب های درسی طوری نبود که هر سال دانش آموزان بتوانند کتاب نو تهیه کنند. دانش آموزان وقتی که سال تحصیلی تمام می شد کتاب های خود را به کتاب فروشی ها می فروختند و آنها با تعمیر و تعویض جلد همان کتاب های استفاده شده را به متقاضیان عرضه می کردند. کار کتاب فروشی سنایی اول که در ناصر خسرو قرار داشت همین بود ولی بعدها که به خیابان شاه آباد منتقل شد، به کار نشر دیوان اشعار شاعرانی مثل ابوالقاسم حالت، مهدی سهیلی، معینی کرمانشاهی و… پرداخت. اگر چه شادروان شیرازی عاشق کتاب بود و محل کتاب فروشی خود را پاتوق دیدار و بحث و گفتگوی شاعران و نویسندگان کرده بود ولی همواره می گفت: کتاب فروش باید گنج قارون، صبر ایوب، عشق مجنون و عمر نوح داشته باشد تا از کار نشر خسته نشود و آن را رها نکند.
برای خرید کتاب “در خاطر منی” مهدی سهیلی به این کتاب فروشی در شاه آباد رفته بودم و چون یکی از مشتریان پر و پا قرص دیوان اشعار شاعران بودم، شادروان شیرازی، من را به خوبی می شناخت. در آنجا یک آقای بلند قد و چهار شانه روی صندلی کنار مدیر کتاب فروشی نشسته و پاهایش را روی هم انداخته بود. با کت و شلوار مشکی، کراوات سیاه و سفید راه راه، موهای اصلاح شده روغن پارافین زده که به دو طرف شانه کرده بود. با صورت به قول معروف هفت تیغه، کفش شبرو مشکی براق واکس زده. بوی عطر و اودکلن او تمام کتاب فروشی را گرفته بود. وقتی که از مرحوم شیرازی سراغ کتاب مهدی سهیلی را گرفتم، این آقا نگاهی به من جوان دبیرستانی انداخت، من هم به او خیره شدم. چشم های درشت سیاه، ابروهای پر پشت و سبیل قیطانی اش که مد روز بود، نشان از این می داشت که او آدمی متشخص و معروف است. مرحوم شیرازی من را به او معرفی کرد و گفت: این آقا یکی از مشتریان کتاب فروشی ما است و علاقمند به دیوان اشعار شعرا. سپس استاد معینی را به من معرفی کرد و من فوراً گفتم: چه سعادتی که امروز من با شاعر بزرگی که سراینده شعر “عجب صبری خدا دارد” افتخار آشنایی پیدا کردم. آنگاه تمام آن شعر را در حضور استاد معینی از حفظ خواندم. در یک دنیای عجیبی بودم، سر از پا نمی شناختم. مدت زیادی آنجا ماندم و اصلاً کتاب “در خاطر منی” مهدی سهیلی را فراموش کردم. استاد معینی کتاب “ای شمع ها بسوزید” خود را به من هدیه کرد که هنوز این کتاب زینت بخش کتابخانه من در تهران است.
ارتباط ایجاد شده با استاد معینی کرمانشاهی را همواره در طول سال های سال پس از آن اولین دیدار حفظ کردم. یکبار دیگر ایشان را در کتاب فروشی خیام دیدم. باز هم در شاه آباد و در دفتر انتشاراتی استاد بیژن ترقی. مدت چند سال به علت گرفتاری های شغلی و ادامه تحصیل از او بی خبر بودم. بعد از انقلاب بیشتر سراغش را گرفتم. استاد در اوج سرودن و اشتهار بود، ولی همواره هنر ترانه سرایی او سایر کارهای ارزشمند دیگرش را تحت الشعاع قرار داده بود. در ده سال اخیر هر وقت که در تهران بودم او را در انجمن ادبی امیرکبیر که به همت شادروان استاد صدرا در کوی دانشگاه تهران برگزار می شد، ملاقات می کردم و از محضرشان فیض می بردم. متاسفانه استاد از سال ۸۷ بیماری تنفسی شدیدی پیدا کرد و با توجه به هوای آلوده تهران کمتر به انجمن می آمد. آخرین دیدار را دو سال قبل با او داشتم تا آن که خبر درگذشتش را در تورنتو شنیدم.
پس از این مقدمه می پردازم به تحلیل فعالیت ادبی استاد معینی، البته به اجمال و مختصر
.
فعالیت های ادبی و سرودن شعر توسط استاد معینی کرمانشاهی در سه حوزه قابل بررسی و توجه است. اول آن که او شاعری غزل سراست و در میان معاصران بسیار برجسته و خوشنام. زمینه های غزلیاتش عاشقانه، اجتماعی و بازگوکننده دردهای اجتماع و رنج های مردم است. چون خود او نیز این گونه زندگی را در طول حیات پر بار و طولانی اش تجربه کرده است. از وی کتاب های “ای شمع ها بسوزید”، “فطرت”، “خورشید شب” و “حافظ برخیز” در زمینه شعرهای سنتی و حتی شعر نو و نیمایی به چاپ رسیده است. اگر چه قالب سروده های استاد معینی را غزل و چکامه های زیبا تشکیل داده است ولی او در سرودن شعر نو و نیمایی نیز بسیار متبحر و استاد بود. از نمونه این گونه اشعارش می توان شعر “عجب صبری خدا دارد” را نام برد. از غزلیاتش نیز باید به غزل بسیار زیبای:
سر درون سینه بردم تا ببینم خویش را
طعمه دندان گرگ آز دیدم میش را
اشاره کرد.
در زمینه ترانه سرایی، استاد معینی تبحر و استادی بی مانندی داشت و با موسیقی دانان، آهنگسازان و بزرگان آواز ایران مانند استاد علی تجویدی، استاد پرویز یاحقی، استاد همایون خرم همکاری بسیار نزدیکی داشت. ترانه های آبشار، طاووس، رفتم که رفتم، یاد کودکی و بهار من گذشته شاید، آثاری به یاد ماندنی و جاودانه هستند که هر موقع و هر جا انسان آنها را می شنود روح و جانش به پرواز در می آید. از کارهای استثنایی که او در سرودن ترانه انجام می داد، تصویرسازی و قصه پردازی های زیبا بود که در سرودن آنها به کار می بست و زیبایی و شگفتی های غیرقابل تصوری را به وجود می آورد. به نظر من ترانه ی “بهار من گذشته شاید” که استاد عماد رام آن را خوانده است یکی از بهترین های ترانه سرایی ایران است.
چرا تو جلوه ساز این بهار من نمی شوی؟
چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی؟
بسیاری از ترانه های استاد معینی در کتاب “خواب نوشین” به چاپ رسیده و منتشر شده است.
استاد معینی بعد از انقلاب چون دیگر زمینه ترانه سرایی برایش فراهم نبود بیشتر وقت خود را به سرودن غزلیات اجتماعی و عرفانی سپری کرد و بیست سال آخر عمر نیز تاریخ منظوم ایران را با نام “شاهکار” در وزن شاهنامه فردوسی، سرود. چون فردوسی تا پایان ساسانیان را در شاهنامه به نظم کشیده بود، استاد معینی در ادامه کار فردوسی از ساسانیان به بعد تا پایان قاجاریه را در دوازده جلد به نظم درآورد که در حقیقت می توان گفت کتاب “شاهکار” او شاهنامه دوران ماست که در آن مبارزات و موفقیت ها و شکست های اقوام ایرانی در مقابل اعراب، مغولان، عثمانی ها و روس ها به نظم درآمده است. متاسفانه او پس از سرودن ده جلد به علت مشکلات جسمی و بیماری نتوانست این اثر سترگ را که واقعاً بهترین کار او نیز بود، به پایان برساند.
این نوشتار را با ذکر چند بیت از “شاهکار” استاد معینی به پایان می برم و برای روح بزرگش آرامش و نشاط می طلبم.
ز بزم و ز رزم یلان گفت و گفت
که تا بخت ساسانیان رو نهفت
چو ویران ز تازی شد ایران ما
زبان بست همراز دهقان ما
به تخت کیان چون که تازی نشست
سخنگوی پی ختم بازی نشست
خود از جا شد و خامه را جا نهاد
سخن را پس از خود به ما وانهاد
شعر زیبایی از معینی کرمانشاهی
بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است
کس ندیدم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثنا گویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگر و طاعت شیطان دگر است
کس نگفته است و نگوید که دد و دیو شوید
نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است
کس نیامد که ستاید ستم و تفرقه را
سخن از عدل دگر، قصه احسان دگر است
هر که دیدم به خدمت کمری بست به عهد
مرد پیمان دگر و بستن پیمان دگر است
هر که دیدم به حفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر، مقصد چوپان دگر است
چگونگی قتل قائم مقام فراهانی از نظر سفیر انگلیس
سفیر انگلیس در تهران در کتاب “حقوق بگیران انگلیس در ایران” چگونگی و علت قتل قائم مقام فراهانی ادیب، سیاستمدار و صدراعظم محمد شاه قاجار را این گونه بیان کرده است:
قائم مقام فراهانی تنها ایرانی وطن پرستی بود که نتوانسته بودیم او را بخریم. هر رشوه ای که بدو می دادیم، می گرفت، اما آن را به شاه (محمد شاه) می داد. سرانجام نامه ای به دولت عالیه انگلیس نوشتم و برای کشتن ایشان درخواست پول کردم. پس از آن که پول فرستاده شد، شبانه به خانه امام جمعه تهران رفتم و مقداری را به او و مقداری را هم جهت عواملش بدو دادم و گفتم باید که وی را تکفیر کنند. فردا در همه مساجد تهران روحانیون بر منبر رفته و بانگ برآوردند که مسلمانان از دست این کافر فریاد فریاد، او دولت اسلام را بر زمین زده است… و سر و صدا که بالا گرفت شاه ابتدا او را عزل کرده و پس از یکهفته فرمان قتل تنها ایرانی وطن پرست را امضاء کرد. پس از قتل آن بزرگ مرد، سوار بر اسب شدم تا واکنش مردم را در شهر ببینم، دیدم این مردم ابله فرومایه بسان شب عید یکدیگر را در آغوش کشیده و کشته شدن این کافر ملحد را به هم تبریک می گویند.”
“حقوق بگیران انگلیس در ایران ـ اسماعیل رائین”
از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو
بر اساس گزارش های دریافتی از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریمخان زند و کتاب فروشی های تورنتو (پگاه و سرای بامداد) پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:
در تهران:
*مجموعه اشعار یداله رویایی ـ یداله رویایی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
*عاشق تر از همیشه بخوان ـ سیمین بهبهانی ـ نشر مروارید ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
*باغ همسایه ـ خوسه دونوسو ـ ترجمه: عبداله کوثری ـ نشر آگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
در تورنتو:
*زندگی سیاسی سپهبد فضل اله زاهدی ـ دکتر هوشنگ نهاوندی ـ شرکت کتاب ـ آمریکا ـ ۲۰۱۵.
*آرزوی پرواز مرغ خانگی ـ سان می هانگ ـ مترجم: فرزانه صدیقیان لو ـ نشر دانیال ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
*حکمت تمدنی ـ گزیده آثار استاد احسان یارشاطر ـ به کوشش محمد توکلی طرقی ـ بنیاد مطالعات ایران ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.
تفکر هفته
درون گرایی آن نیست که ما ارتباطمان را با دنیای بیرون قطع کنیم. درون گرایی یعنی یک نوع تمرکز و فکر کردن، برای بهبود شرایط موجود و رسیدن به شرایط مطلوب. درون گرایی یعنی ایستگاه تجدید قوا برای غلبه بر افکار منفی و کسب انرژی برای صعود به قله های رفیع و بلند موفقیت. انسان بسیاری از گم شده هایش را می تواند در درون خود پیدا کند.
در پی جانانه بودم گم شدم در خویشتن
تا مگر او را درون خویشتن پیدا کنم
ملا نصرالدین در تورنتو
ملانصرالدین پس از چندین سال اقامت در تورنتو و مستاجری تصمیم گرفت تا برای خودش زمینی بخرد و منزلی مطابق ذوق و سلیقه خود و ملا بانو بسازد. بنابراین دست به کار شد و پس از جستجوی بسیار بنگالویی قدیمی در منطقه ای زیبا در اطراف فینچ پیدا کرد و با پی گیری و اخذ پرمیت از شهرداری با کمک یکی از دوستان مهندسش شروع به ساخت خانه ای دو طبقه کرد. چون دوستان و آشنایان و مریدان ملا از این کار او با خبر شدند، اغلب روزها به محلی که او در حال خانه سازی بود می رفتند و ضمن عرض تبریک و خسته نباشید هر یک نظر خود را درباره چگونگی ساخت منزل به ملا ابراز می داشتند. ملا هم به حرف های آنها توجه می کرد و هر قسمت از خانه اش را مطابق نظر یکی می ساخت. پس از اتمام خانه، ملا میهمانی بزرگی برگزار کرد و همه دوستان و افرادی را که درباره ساخت خانه اش به او چیزی گفته بودند دعوت کرد. غلغله ای برپا شد، جمع دوستان هر یک عیبی برای منزل ملا گرفتند و اختلاف نظر بالا گرفت. ملا که از برخورد دوستانش با یکدیگر ناراحت شده بود، همه را ساکت کرد و گفت: دوستان، عزیزان، مریدان، شما هیچ یک مقصر نیستید، تقصیر من است که این خانه را با نظر همه شما ساخته ام. اگر با نظر خودم می ساختم، این مشکل پیش نمی آمد. چه کنم که توی این شهر زیبای تورنتو وقتی آدم می خواهد کاری کند همه دوستان، آشنایان و اطرافیان او متخصص آن کار می شوند، اگر حرف آنها را قبول نکنیم، همه دلخور می شوند و اگر قبول کنیم، چیزی شبیه خانه سازی من می شود.”
آنگاه دوستان از مجادله و مخاصمه دست برداشتند و ملا و ملابانو به پذیرایی از میهمانان مشغول گردیدند و مسئله ختم به خیر شد.