بخش یک
تقدیم به استاد احسان یارشاطر به پاس خدمات ایرانشناسانهاش
“تسامح کورشی موجب آمیزگاری عقاید دینی و در
عین حال مایۀ حفظ احترام متقابل ادیان و عقاید شد.”۲
عبدالحسین زرینکوب
“ایران مهد حقوق بشر است و کورش کبیر اولین پادشاهی است که به شهادت
کتاب مقدس اصول اساسی حقوق بشر را که اجرای عدالت، برادری و مساوات
و آزادی مذهب و احترام به ادیان و عقاید دیگران است عملاً پایهگذاری نمود.”۳
عدل نخست
“اگر امروز ایرانیان از گذشتۀ خود با غرور و افتخار یاد میکنند، نه به خاطر جهانگشاییها
و پیروزیهاست، از آن روست که نظام ایران از آغاز با احترام به حقوق بشر مشخص شده است.”۴
یوسف کوهن
- ۱. در فراسوی پاکنژادی
تجربۀ آریاگرایی و پیامدهای تفرقهانگیز و جنگافروزش در نیمۀ نخست قرن بیستم زمینۀ فراپردازی روایتی مدارامنش از تمدن و فرهنگ ایرانی را فراهم آورد. در این روایت مدارامدار، به جای آنکه “شکوه و عظمت ایران” بازتاب”نبوغ آریایی” در سدههای پیش از آمیزش با اقوام و ادیان سامی پنداشته شود،۵ تداوم تاریخی تمدن و فرهنگ ایرانی پیامد “طرز نوین” سلوک حکومتی، “اخلاق کورشی”۶، “سلطنت کورشی”۷، “انقلاب کورشی”۸،”تربیت کورشی” ۹و “تسامح کورشی”۱۰ بازشناخته شد. در این روایتِ “همزیستی مستمر” اقوام و ادیان ایرانی،۱۱ که آغازهاش بر شواهد عهد عتیق، نوشتههای هرودت (Herodotus, c. 484-425 BC) و گزنفون (Zenophon, c. 430-354 BC) و “استوانۀ کورش” (Cyrus Cylinder) استوار بود،۱۲ کورش کبیر (ح. ۵۵۹-۵۲۹پم) پیشگام مداراپیشگی حکومتی و دگرپذیری دینی شناخته شد. اگرچه جلوههای متفاوت این روایتِ سلوک حکومتی در نوشتههای پیش از انقلاب مشروطیت نیز نمایان بود، اما تنها پس از پیوند روایی (narrative) “استوانۀ کورش” با “منشور ملل متحد” ۱۳و “اعلامیۀ جهانی حقوق بشر”۱۴ بود که مدارامنشی و دگرپذیری به “گُردروایتِ” (grand narrative) تاریخی و هویتی منسجم و هدفمندی تبدیل شد.۱۵ در روند متنآمیزی (intertexuality) و “سندچینی” (collation) که دگردیسی “استوانۀ کورش” به “منشور کورش” را به همراه داشت، منشور کورش”آغازین”(inaugural)، ادبیات انساندوستانه و مدارامدار عرفان اسلامی “میانین” (medial) و پایبندی به “منشور ملل متحد” و “اعلامیۀ جهانی حقوق بشر” ”انجامین” (terminal) مایۀ این روایت هدفمند فرهنگ و تمدن ایران را فراهم آورد.۱۶ این روایت تمدنی حقمدار و “متساویالحقوقی” شهروندی را حقوقدانان و سیاستمداران باتدبیر و مدبری برنگاشتند که شاهد اشغال ایران در جنگ جهانی دوم بودند.۱۷ آنان راهکارهایی را برای حفظ استقلال ملی و حاکمیت ارضی ایران در آغازۀ جنگ سرد و پیکار قدرتهای بزرگ میجستند. پیشنویس چنین روایتی فرآوردۀ فرهنگستان ایران در سالهای جنگ جهانی دوم و آغازۀ جنگ سرد بود که با کوشش مستمر کانون وکلای ایران در دهههای بعد گُردروایتی مایهدارتر شد.
در دهههایی که اروپا با جنایات دورۀ هولوکاست (Holocaust) و جنگهای ضداستعماری گریبانگیر، امریکا درگیر جنگ ویتنام و جنبش حقوق مدنی (Civil Rights Movement) سیاهپوستان برعلیه نژادپرستی و برای حق رأی بود و شوروی گرفتار مشکلات بازگشودن پروندۀ کشتارهای دورۀ استالین و جنبشهای مقاومت ملی در اروپای شرقی، این روایت تمدن ایرانی مقبولیتی جهانی یافت. در آن بزنگاه تاریخی که حقوق بشر هنور “غربی” نشده بود، دیپلماتها و حقوقدانانی چون علیاصغر حکمت (۱۲۷۱-۱۳۵۹ش)، قاسم غنی(۱۲۷۷-۱۳۳۱ش)، نصرالله انتظام(۱۲۷۹-۱۳۵۹ش)، علیقلی اردلان(۱۲۸۰-۱۳۶۴ش)، جلال عبده (۱۲۸۸-۱۳۷۶ش)، مهدی وکیل(ز. ۱۲۸۶ش)، علیاکبر سیاسی (۱۲۷۴-۱۳۶۹ش)، مصطفی عدل (۱۲۶۱-۱۳۲۹ش)، محمود سرشار (۱۲۸۰-۱۳۴۳ش)، صادق سرمد (۱۲۸۶-۱۳۳۹ش)، ارسلان خلعتبری (۱۲۸۳-۱۳۵۵ش)، باقر عاملی (۱۲۷۴-۱۳۶۹ش)، مهرانگیز منوچهریان (۱۲۸۵-۱۳۷۹ش) و اشرف پهلوی (ز. ۱۲۹۸ش) با موفقیت خاصی ایران را “محل ارتباط و مکان تقاطع تمدن شرق و غرب”۱۸و آفرینشگاه “بهترین و لطیفترین محصولات فکر بشر”۱۹ و “مهد حقوق بشر”۲۰ برشناساندند.۲۱حضور فعال چنین اشخاصی در محافل بینالمللی و کوششهای جدی و پیگیر دولت ایران برای رفع حقوقی تبعیض جنسی و دینی، موافقت اولیۀ دبیرکل سازمان ملل در سال ۱۹۶۱م/۱۳۴۰ش برای نصب منشور کورش در ساختمان آن سازمان در نیویورک و برگزاری نخستین کنفرانس جهانی حقوق بشر در تهران در اردیبهشت ۱۹۶۸م/۱۳۴۷ش را در پی داشت. در آستانۀ همین کنفرانس بود که قانون حمایت خانواده به تصویب رسید و شرایط تشکیل کانون نویسندگان ایران فراهم آمد.۲۲
اگرچه این روایت تمدنی نیکپنداری و نیکرفتاری باستانی را با نوعدوستی وحدت وجود و عرفان اسلامی درآمیخته بود، اما محافل روحانی و حوزوی روایت چنددینی و کوششهای حقوقی برای تقارن قوانین ایران با موازین حقوق بشر و رفع تبعیض دینی و جنسی را “توطئۀ خطرناک برای اضمحلال اسلام و استقلال و موجودیت کشور و حکومت شیعه” ارزیابی کردند. ۲۳این مخالفت که تداوم چالش و تعارض “مشروطه” و “مشروعه” در انقلاب مشروطیت بود، ۲۴نشاندهندۀ تقابل و تعارض پیگیر دو “حکمورزی” و “آداب سلوک” متفاوت حقوقی و فقهی بود که با امکانات مختلفی در زمانهها و عرصههای گوناگون حاکمیت و مشروعیت یکدگر را به چالش میکشیدند.۲۵
آداب سلوک و حکمورزی حقوقی بر “حقوق ملت ایران” ۲۶و اصل ۸ متمم قانون اساسی مشروطه تأکید داشت: “اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود.” روایت چند دینی و چند قومی تمدن ایران درتافتۀ این آداب سلوک و منشور کورش “لوح محفوظ” تساوی حقوقی “اهالی” بود. سلوک فقهی، اما، بر اصل یک و دو متمم قانون اساسی که “مذهب رسمی ایران [را] اسلام و طریقۀ حقه جعفری اثنیعشری” شناسایی کرده بود تأکید داشت و خواهان مطابقت “قواعد مقدسۀ اسلام و قوانین موضوعه” بود.۲۷ در تعارض با سلوک حقوقی و روایت چنددینی تمدن ایرانی، رهروان سلوک فقهی و تکدین مدعی “ملت مسلمان ایران” بودند و “آزادی عقیده” را “بزرگترین اشتباه . . . از نظر سیاسی” قلم داده،۲۸و با باور به برتری عقیدۀ خودی، “کار ابراهیم” بتشکن را “کار صحیح” دانسته،۲۹ و گفتند به جای تکریم کورش، “جا دارد همۀ ایرانیان یکدل و یکزبان بگویند: صرف نظر از رعایت مقام دانیال نبی، خدا بر عذاب کورش بیفزاید.”۳۰ “تشیع علوی” و “اسلام ناب محمدی” از فرآوردههای روشنفکری این سلوک فقهی بود که در برابر “منشور کورش،” “منشور علی” را درتافت و با بازخوانی مدارامنشانۀ “حکومت آزاد”۳۱ و “منشور سیاسی”۳۲ علی(ع)بدیلی اسلامیــ شیعی را در برابر همزیستی چنددینی برنشاند. در تبارشناسی تسامح کورشی، این نوشته نخست روایات متفاوت از کورش در متون تاریخی سه دهۀ پیش و پس از انقلاب مشروطیت را بررسیده و سپس با این پیشینه، به چگونگی پیوند “حقوق بشر” با منشور کورش و برنگاشتن گُردروایت تمدنی مدارامدار میپردازد. در این بررسی تاریخی چگونگی تعارض حکمورزی حقوقی و فقهی را بازکاویده و به بازشناسی چالشهای قدرت و حاکمیت در دهههای پیش از انقلاب اسلامی میپردازد.
- ۲. عهد عتیق و منشور کورش
اگرچه در نوشتههای عبری، یونانی و اروپایی از کورش به منزلۀ رهبری سیاسی در ادوار گوناگون مکرر یاد میشد، نوشتههای فارسی و عربی تا قبل از سدۀ نوزدهم میلادی از این پادشاه هخامنشی به ندرت یادکردهاند.۳۳در روایتهای پادشاهمدار، تاریخ ایران اغلب با گزارشی از کیومرث آغاز و در آنها از کورش یا سیروس کمتر نام برده میشد. در شرح این یادزدایی و “سکوت،” جان ملکم (Sir John Malcolm, 1769-1833) به “ثبوت اینکه کیخسرو ایرانیان و سیروس یونانیان یک شخص است” و “آنچه هیرودوتس [Herodotus] نوشته است همان است که از فردوسی منقول است” پرداخت:۳۴
در عهد سیروس یهود از قید اسارت مستخلص شدند و بسیاری از چیزهاییکه در خرابی بیتالمقدس بختالنصر به تاراج برده بود، باز به جای خود آوردند. و هم او حکم فرمود تا خانۀ مقدس را دوباره بنا کنند. از تاریخ سیروس در تاریخ مقدس کمی بیش از این است. لکن هر وقت نام این پادشاه مذکور میشود، به حکمت و صلاح و بزرگی نام و بسطت مملکت ستوده شده است. تاریخ کیخسرو، چنانچه از مورخین شرق منقول است، در جاهای بسیار با قول هیرودوتوس موافقت دارد و بنا بر مؤلفین مزبور، سیاوش پسر کیکاووس و رستم او را تربیت کرده بود.۳۵
مورخان و نویسندگان قاجار نیز که به روایات یونانی و عهد عتیق دسترسی داشتند، اغلب کورش را همان کیخسرو فرض کردند. مثلاً محمدحسن اعتمادالسلطنه(۱۲۵۶-۱۳۱۳ق/۱۸۴۳-۱۸۹۶م)در گزارشی از “فصل اول کتاب عزرا” در مرأت البلدان (۱۲۹۴ق/۱۸۷۷م) نوشت:
در سال اول سلطنت کورش، که فرنگیها آن را سیروس و عجم آن را کیخسرو نامند و پادشاهی فارس داشت، محض ظهور اثر کلام خداوند سبحان، ارمیاه مایۀ هیجان روح کورش شده او را برانگیزانید تا فرمانی به این مضمون صادر کرده در ممالک خود منتشر نمود که کورش ملک فارس چنین میفرماید که خداوند خدای آسمانها تمامی ممالک روی زمین را به من داده است و مرا امر کرده که در اورشلیم خانه به جهت او بنا نمایم.۳۶
مهدیقلیخان مخبرالسلطنه هدایت(۱۲۴۳-۱۳۳۴ش/۱۸۶۴-۱۹۵۵م) نیز در گزارشنامۀ ایران از “استوانۀ کورش،” که هرمز رسام آن را در سال ۱۸۷۹م در بابل بازیافت، چنین یاد کرد:
به زبان آسوری خطی یافتهاند که در آن کیخسرو نسب خود را یاد کرد: منم کورش پادشاه بزرگ پادشاه توانا پادشاه بابل پادشاه سومر و آکاد پادشاه چهار مملکت پسر کامبوجیا پادشاه بزرگ پادشاه شهر انزان نبیرۀ کیسپیس پادشاه بزرگ شهر ایران.۳۷
میرزاآقاخان کرمانی (۱۲۷۰-۱۳۱۴ش/۱۸۵۴ یا ۱۸۵۵-۱۸۹۶م) نیز در آیینۀ سکندری “کورش کبیر” را “کیخسرو،” اول “شاهنشاهان پارس” ۳۸و “پادشاه فیلسوف” برشمرد: “طریقۀ حکمای فارس که شیخ اشراق تابع ایشان است بدین پادشاه منسوب میباشد و آنان را خسروانیین میگویند که به سلسلۀ انوار قائلاند و میتوان گفت که مؤسس شوکت حقیقی ایران اوست. و تشکیل قوای عسکریۀ ایران را بهطور منتظم او نمود.” ۳۹با ارجاع به کتاب مقدس، کرمانی افزود:
کورش بعد از فتح بابل اسرائیلیان را، که بُختنصر اسیر کرده به بابل آورده بود، نوازش بسیار کرده باز به قدس شریف روانه ساخت. و حکم داد تا بیتالمقدس را از نو به پا نمودند. و دانیال پیغمبر را، که در بابل گرفتار دست بختنصر بود، به سمت مشاوری در نزد خود آورد. و هرچه بختنصر از اورشلیم به تاراج آورده بود، بفرمود تا به یهودیان رد نمایند. از این جهت است که در کتاب مقدس هر کجا نام کورش ذکر میشود، به حکمت و صلاح و بزرگی و بسطت مملکت ستوده شده و او را مسیح موعود خوانده.۴۰
ادامه دارد
*Mohamad Tavakoli-Targhi, “The Civilizational Turn, Cyrusian Tolerance and Citizenry’s ‘Equality Rights’,” Iran Nameh, ۳۰:۲ (Summer 2015), 52-119
محمد توکلی طرقی (دانشآموختۀ دکتری تاریخ دانشگاه شیکاگو، ۱۹۸۸) استاد تاریخ و تمدنهای خاور نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه تورنتو است. از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲ سردبیر مجلۀ مطالعات تطبیقی آسیای جنوبی، افریقا و خاورمیانه بوده و از ۲۰۱۱، سردبیری ایراننامه را به عهده گرفته است. در کنار مقالات علمی فراوان، دو کتاب تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ و ایرانآرایی از او منتشر شده است.
m.tavakoli@utoronto.ca
پانویس ها:
۱ـ طرح نخستین این مقاله نخستینبار در کنفرانسی به مناسبت نمایش منشور کورش در موزۀ اسمیت سونین در واشنگتن و سپس در میزگردی به همین مناسبت در موزۀ متروپولیتن نیویورک ارائه شد. برای اطلاع بیشتر بنگرید به
“The Legacy of Cyrus the Great: Iran and Beyond,” Freer Gallery of Art and Arthur M. Sackler Gallery, Smithsonian Institution (Washington, 27 April 2013) at http://www.asia.si.edu/events/cyrus-symposium/agenda.asp; “The Cyrus Cylinder and Ancient Persia,” The Metropolitan Museum of Art (New York, 11 July 2013) at http://www.metmuseum.org/events/programs/lectures-and-panels/free-lectures/the-cyrus-cylinder-and-ancient-persia
۲ـ عبدالحسین زرینکوب، “فرهنگ ایران و مسئلۀ استمرار،” یغما، سال ۲۴، شمارۀ ۸(آبان ۱۳۵۰)، ۴۵۶-۴۴۹؛ نقل از ۴۵۱-۴۵۰.
۳ـ عدل نخست، “تجلیل کتاب مقدس از پادشاهان حامی حقوق بشر در ایران باستان،” حقوق بشر، سال ۱، شمارۀ ۳ (تیر ۱۳۵۰)، ۳۶-۳۰.
۴ـ یوسف کهن، “بیانات قبل از دستور،” مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسۀ ۱۶، دورۀ ۲۴ (۱۶ آذر ۱۳۵۴)، ۴-۲.
۵ـ برای بررسی روایت آریانژادی بنگرید به
Mohamad Tavakoli-Targhi, “Narrative Identiy in the Works of Hedayat and His Contemporaries,” in Sadeq Hedayat: His Work and His Wondrous World, ed. Homa Katouzian (Londond: Routledge, 2008), 107-123.
۶ـ حسن پیرنیا، ایران قدیم یا تاریخ مختصر ایران تا انقراض ساسانیان(تهران: مطبعۀ مجلس)، ۱۳۰۸.
۷ـ سیدفخرالدین شادمان، “جویندگی در طلب کیمیای سعادتآفرین،” یغما، سال ۱۴، شمارۀ ۱ (فروردین ۱۳۴۰)، ۱۲۱-۱؛ نقل از ۷.
۸ـ باقر عاملی، “ایران و حقوق بشر،” نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، سال ۶، شمارۀ ۷(۱۳۵۰)،۱۲۰-۹۵؛ نقل از ۱۱۷-۱۱۶.
۹ـ عاملی، “ایران و حقوق بشر،” ۱۱۷-۱۱۶..
۱۰ـ زرینکوب، “فرهنگ ایران و مسئلۀ استمرار،” ۴۵۰. در همین زمینه بنگرید به عبدالحسین زرینکوب، “آن چه ایران به جهان آموخت،” حافظ، شمارۀ۶۳ (مهر و آبان ۱۳۸۸)، ۱۴-۱۱.
۱۱ـ زرینکوب، “فرهنگ ایران و مسئلۀ استمرار،” ۴۵۲.
۱۲ـ استوانۀ کورش را هرمز رسام (Hormoz Rasam, 1826-1910)، باستانشناس کلدانی، در سال ۱۸۷۹ در روستای جمجمعه در منطقۀ بابل در عراق کشف کرد و جرج رالنسون آن را معرفی کرد. بنگرید به
George Rawlinson, “The Character and Writings of Cyrus the Great,” Contemporary Review, ۳۷ (۱۸۸۰), V-XVIII.
ترجمههای متفاوتی از این گِلنوشت موجود است. در این باب بنگرید به عبدالحمید ارفعی، فرمان کورش بزرگ (تهران: شرکت افست، ۱۳۵۶)؛ شاهرخ رزمجو، استوانۀ کورش بزرگ: تاریخچه و ترجمۀ کامل متن(تهران: نشر و پژوهش فرزانروز، ۱۳۸۹).
۱۳ـ “منشور ملل متحد در تاریخ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو در پایان کنفرانس ملل متحد دربارۀ تشکیل یک سازمان بینالمللی به امضا رسید و در ۲۴ اکتبر همان سال لازمالاجرا گردید.” برای متن کامل بنگرید به
www.unic-ir.org/about_un/manshoor.doc
۱۴ـ مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ مطابق ۱۹ آذر ۱۳۲۷ مجمع عمومی سازمان ملل. برای متن کامل بنگرید به
http://www.kanooneiranian.org/Human_Right_fa.pdf
۱۵ـ گُردروایت را بر مفهوم رایجتر “روایت کلان” ترجیح میدهم.
۱۶ـ معنای یک متن تاریخی، همچون داستان، به چگونگی پیوستگی مایههای آغازین، میانین و انجامین آن بستگی دارید. در این باب بنگرید به
Hayden White, Metahistory: The Historical Imagination in Nineteenth-Century Europe (Bal-timore: The Johns Hopkins University Press, 1973), 5-7.
۱۷ـ در پی انتشار “منشور آتلانتیک” (Atlantic Charter) از طرف رئیسجمهور امریکا و نخستوزیر انگلستان در ۱۴ اوت ۱۹۴۱، نیروهای نظامی شوروی و انگلیس از روز۲۵ اوت ۱۹۴۱ ایران را اشغال کردند. حسن ارسنجانی در این خصوص نوشت: “این اعلامیه روز۲۴ خرداد ۱۳۲۰ در جهان منتشر شد و جالب توجه است که به فاصلۀ ده روز از انتشار آن حامیان آزادی، استقلال و حاکمیت ملتها و امضاکنندگان منشور و همکاران آنها به عنوان ضرورت استراتژیک به ایران تجاوز کردند و این کشور را اشغال نمودند.” بنگرید به حسن ارسنجانی، حاکمیت دولتها (تهران: سازمان کتابهای جیبی، ۱۳۴۲)، ۲۱۱. این کتاب مهم که تاریخنگاران کمتر به آن توجه کردهاند “در سال۱۳۳۶ نوشته” شده بود. بنگرید به ارسنجانی، حاکمیت دولتها، ۵۵.
۱۸ـ علیاصغر حکمت، ایران در فرهنگ جهان: خطابۀ جناب آقای اصغر حکمت در فرهنگستان ایران، دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۲۶(تهران: انتشارات نامۀ فرهنگستان، ۱۳۲۶)، ۵.
۱۹ـ حکمت، ایران در فرهنگ جهان، ۵.
۲۰ـ عدل نخست، “تجلیل کتاب مقدس از پادشاهان حامی حقوق بشر در ایران باستان،”
۲۱ـ برای نوشتۀ مختصر و دقیقی از برخی از این کسان که در تأسیس سازمان ملل متحد سرکت داشتند بنگرید به حسن امین، “ایرانیان و تأسیس سازمان ملل،” حافظ، شمارۀ ۱۸(شهریور ۱۳۸۴)، ۸۲-۷۸.
۲۲ـ دربارۀ تشکیل کانون نویسندگان ایران بنگرید به اسلام کاظمیه، “دربارۀ یک ضرورت،” آرش، دورۀ ۲، شمارۀ ۴ (اردیبهشت و خرداد ۱۳۴۷)، ۹-۳.
۲۳ـ به نقل از “متن نامۀ آیتاللهالعظمی گلپایگانی به آیتالله تهرانی دربارۀ جنایات رژیم شاه در ۱۵ خرداد و بازداشت امام،” در اسناد انقلاب اسلامی (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴)، جلد ۱، ۱۳۷-۱۳۳؛ نقل از ۱۳۴.
۲۴ـ کسروی در نامهای به بیات از تقابل و “ناسازگاری” این دو سلوک سخن گفت: “از روی مشروطه حکومت حق توده است که باید با برگزیدن نمایندگان و پدید آوردن مجلس شورا و دولت و ادارهها از حق خود بهره جویند. در حال که از روی کیش شیعی حکومت حق علماست و چنان که گفتیم آن کیش باید هر حکومتی را که جز از علما پدید میآیدــچه مشروطهای باشد و چه استبدادیــجائر و غاصب شناسد.” بنگرید به احمد کسروی، دولت به ما پاسخ دهد (تهران: چاپخانۀ پیمان، ۱۳۲۳). کسروی در شرح این کشاکش در جای دیگری نوشت: “اکنون که ایران مشروطه پذیرفته و از روی قانونها زندگی میکند، ملایان با این نیز دشمنی مینمایند و مردم را به بدخواهی و کارشکنی وامیدارند. این یک دعوی بسیار بزرگی است که ملایان میکنند و زیان آن نیز بزرگ است.” این کشاکش را کسروی چنین خلاصه کرد: “کوتاه سخن: یک ‘حکومت عرفی’ باشد بدنام و بیارج و ‘حکومت شرعی’ باشد ارجمند و نیکنام.” بنگرید به احمد کسروی، بخوانند و داوری کنند (تهران: پایدار، ۱۳۲۳)، ۹۹ و ۱۰۰.
۲۵ـ مفهوم حکمورزی را بر مفهوم حکمرانی و حکومتمندی، که پیشتر به کار برده بودم، ترجیح میدهم. مفهوم governmentality را میشل فوکو در نقد نگرش یکپارچه و متمرکز قدرت در نهادهای دولتی و حکومتی برساخت. در شناخت فوکویی، قدرت در سامانههای متفاوت با کردارها و رفتارهای متمایز تولید و پخش میشود. در این شناخت، سامانۀ کرداری و رفتاری افراد توانبخش و قدرتآفرین است. بدین دلیل، فوکو آداب سلوک را فرایند نوعی هدایت و ارشاد میدانست که هدفش تراکم قدرت است. بدین سان، حکمورزی فرایند هدایت رفتار، نیت افراد و سلوک آنهاست. برخلاف “حکمفرمایی” که سلطانمحور و پادشاهمدار است، حکمورزی شهروندمدار و خودمختار است. برای مفهوم governmntality مفاهیم فارسی زیادی پرداخته شده است. حکومتمندی، حکومتاندیشی، حکومترانی، حکومتداری و حکومییت از آن شمارند. اما تمامی این مفاهیم که از پیشوند حکومت ساختهشدهاند، حکومتمدارند و با شناخت فوکویی قدرت ناسازگار. حکمورزی اما به روند متقابل “هدایت سلوک” (conduct of conduct) نیت و عمل فاعل سیاسی و اجتماعی توجه دارد. مفهوم آشنای “آداب سلوک” را در اینجا میتوان معادل فارسی مفهوم فوکویی condudct of conduct فرضکرد. برای چنین کاربردی از “آداب سلوک” در سیاست جهانی بنگرید به حبیبالله عینالملک، “وای بر ضعفاء: آداب سلوک و رفتار دول عالم،” عصر جدید، شمارۀ ۲۴ (۲۶ ربیعالثانی ۱۳۳۳ق/۱۳ مارس ۱۹۱۵م)، ۱۰-۷.
۲۶ـ حقوق ملت ایران” شامل اصل ۸ تا۲۵ متمم قانون اساسی مشروطه است.
۲۷ـ نقل به ترتیب از اصل اول و دوم “متمم قانون اساسی” مورخ ۱۴ ذیالقعدۀ الحرام ۱۳۲۴. متن کامل متمم قانون اساسی در پایگاه مجلس موجود است. بنگرید به http://rc.majlis.ir/fa/law/show/133414
۲۸ـ مرتضی مطهری از راویان این نگرش تاریخ گفت: “یک عدهای میگویند ببینید ما چه ملتی هستیم! ما در دو هزار و پانصد سال پیش اعلامیۀ حقوق بشر را امضا کردیم. کورش وقتی که وارد بابل شد، با اینکه خودش بتپرست نبود و تابع مثلاً دین زردشت بود، معذلک گفت تمام معابد بتپرستیای که در اینجا هست، محترم است. پس ما ملتی هستیم طرفدار آزادی عقیده. این بزرگترین اشتباه است، از نظر سیاسی. هر چه میخواهید، تمجید بکنید. زیرا اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد، باید تکیهگاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد. اما از نظر انسانی این کار صددرصد خلاف است. کار صحیح کار ابراهیم(ع) است که خودش تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایهای از فکر ندارد، گرفتار میبیند. مردم به عنوان روز عید از شهر خارج میشوند و او بیماری را بهانه میکند و خارج نمیشود. بعد که شهر خلوت میشود، وارد بتخانۀ بزرگ میشود، یک تبر برمیدارد، تمام بتها را خرد میکند. بعد تبر را به گردن بت بزرگ میآویزد و میآید بیرون. عمداً این کار را کرد، برای اینکه به نص قرآن کریم بتواند فکر مردم را آزاد بکند.” بنگرید به مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ۱۱۰.
۲۹ـ مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ۱۱۰.
۳۰ـ نقل قول از فرهنگ نخعی، خطر جهود برای جهان اسلام (تهران: چاپ هنر، ۱۳۳۵)، ۴۶.
۳۱ـ محمدتقی فلسفی، “تکامل در پرتو آزادی،” مکتب تشیع، شمارۀ ۵ (خرداد ۱۳۴۲)، ۳۶-۱۷؛ نقل از۳۵.
۳۲ـ رضا گلسرخی کاشانی، “آیین جهانداری یا فرمان امام(ع) به مالک اشتر: مگو من مأمورم و معذور!” مکتب اسلام، سال ۱۱، شمارۀ ۸(مرداد ۱۳۴۹)، ۳۷-۳۴ و ۳۹؛ نقل از ۳۴.
۳۳ـ مثلاً احمدبن محمد مسکویه در تجارب الامم و تعاقب الهمم از کیرُش (کورش) چنین یاد کرد: “بهمن به کورش دستور داد تا با فرزندان اسرائیل نرمی کند و بگذارد تا هر کجا که خود بخواهند بمانند و به سرزمین خویش بازگردند و بر ایشان کسی را بگمارند که خود برمیگزینند و کورش کار ایشان را به وی سپرد.” بنگرید به احمدبن محمد مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ترجمۀ علی نقی منزوی و ابوالقاسم امامی (تهران: دار سروش للطباعه و النشر، ۱۳۷۹)، ۸۰. برای گزارشی از ذکر کورش در نوشتههای پیش از قرن ۱۸ بنگرید به شیرین بیانی، “کورش در روایات شرق: متون فارسی عربی و تورات،” یغما، شمارۀ ۲۴۰ (شهریور ۱۳۴۷)، ۴۱۴-۳۰۹؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی، “کورش در روایات ایرانی،” بررسیهای تاریخی، شمارۀ ۱۱ (دی ۱۳۴۶)، ۱۹۴-۱۶۳.
۳۴ـ جان ملکم، تاریخ ایران، ترجمۀ میرزااسمعیل حیرت (بمبئی: میرزامحمدعلی شیرازی، (۱۳۰۳ق/۱۸۸۶م)، جلد ۱، باب ۷، ۷۳. در ادامۀ این ادعا، ملکم در باب “مطابقتی که بین اخبار یونانیان در باب ایران و اخبار خود ایرانیان” است افزود: “مولفین هر دو ملت حقیقت را با افسانه آمیختهاند و احتمال دارد که به جهت بعضی داشته و در بعضی دیگر مبالغه نموده، اغراق گفتهاند و همین معنی باید مکرر سبب این شود که از طرفین اخباری که از یک واقعه میدهند اختلاف کلی داشته باشد و چون به این معنی منظم شود، قدم زمان و عدم تاریخ و اختلاف اسماء و القابی که به هر یک از سلاطین و بهادران دادهاند . . .“ بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۳. ملکم روایت دیگری را از قول جان ریچاردسن (John Richardson, d. 1795) نقل کرد که داریوش تورات “اردشیر درازدست” فرض شده و “کورش نام نوادۀ لهراسب” از برگزیدگان او بود. بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۴.“کورش یا سیروس در محاصرۀ بابل از جانب داریوش پادشاه میدیا مأمور بود، نه به استقلال، و چنین میپندارد که داریوش که در فارسی دارا گویند لقب اردشیر است.” بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۸۴. ملکم در همین زمینه افزود: “ما به تحقیق میدانیم که فردوسی پیروی مورخین پهلوی مینماید. همین سکوت او میتواند دلیل قوی باشد بر اینکه این نامها در تاریخ قدیم ایران نبوده است. مؤلف تاریخ طبری شاید کوشش کرده است تا تطبیق مابین تاریخ یهود و تاریخ پریشان ایران کند، لکن چنانچه واضح نمودیم کوشش به جهت این نوع تطبیق از روی اشتقاق غیر معین اسماء و تاریخ اوقات مظنونه سبب این است که در وقایع مسلمه شک پیدا شود و همان کسانی که در استکشاف حقیقت رنج میبرند در استیطال آن کوشیده باشند.” بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۴.
ملاحظات ملی در هر طرف بعضی از وقایع را مخفی داشته و در بعضی دیگر مبالغه نموده، اغراق گفتهاند و همین معنی باید مکرر سبب این شود که از طرفین اخباری که از یک واقعه میدهند اختلاف کلی داشته باشد و چون به این معنی منظم شود، قدم زمان و عدم تاریخ و اختلاف اسماء و القابی که به هر یک از سلاطین و بهادران دادهاند . . .“ بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۳. ملکم روایت دیگری را از قول جان ریچاردسن (John Richardson, d. 1795) نقل کرد که داریوش تورات “اردشیر درازدست” فرض شده و “کورش نام نوادۀ لهراسب” از برگزیدگان او بود. بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۴. “کورش یا سیروس در محاصرۀ بابل از جانب داریوش پادشاه میدیا مأمور بود، نه به استقلال، و چنین میپندارد که داریوش که در فارسی دارا گویند لقب اردشیر است.” بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۸۴.. ملکم در همین زمینه افزود: “ما به تحقیق میدانیم که فردوسی پیروی مورخین پهلوی مینماید. همین سکوت او میتواند دلیل قوی باشد بر اینکه این نامها در تاریخ قدیم ایران نبوده است. مؤلف تاریخ طبری شاید کوشش کرده است تا تطبیق مابین تاریخ یهود و تاریخ پریشان ایران کند، لکن چنانچه واضح نمودیم کوشش به جهت این نوع تطبیق از روی اشتقاق غیر معین اسماء و تاریخ اوقات مظنونه سبب این است که در وقایع مسلمه شک پیدا شود و همان کسانی که در استکشاف حقیقت رنج میبرند در استیطال آن کوشیده باشند.” بنگرید به ملکم، تاریخ ایران، ۷۴.
۳۵ـ جان ملکم، تاریخ ایران، ۷۲. برای روایت متأخری در این باب بنگرید به جلال خالقی مطلق، “کیخسرو و کورش،” ایرانشناسی، سال ۷، شمارۀ ۱ (بهار ۱۳۷۴)، ۱۷۰-۱۵۸.
۳۶ـ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، مرأت البلدان، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث(تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۷)، جلد ۱، ۲۱۶.
۳۷ـ مهدیقلی هدایت، گزارشنامۀ ایران (تهران: کتبه محمدعلی مصاحبی نائینی، ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م)، ۱۳۰-۱۲۹.
۳۸ـ میرزاآقاخان کرمانی، آیینۀ سکندری (تهران: بینا، ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م)، ۳.
۳۹ـ میرزاآقاخان کرمانی، آیینۀ سکندری، ۱۸۴-۱۸۳.
۴۰ـ میرزاآقاخان کرمانی، آیینۀ سکندری، ۱۹۱-۱۹۰.
*دکتر محمد توکلی استاد تاریخ دانشگاه تورنتو