ایران پس از آیت الله علی خامنه ای چگونه وضعیتی خواهد داشت؟ مهم ترین وجه این سئوال این است که پس از آیت الله خامنه ای چه کسی رهبر جدید جمهوری اسلامی خواهد شد؟

پاسخ این سئوال به عوامل و متغیر های بسیاری بستگی دارد، اما به نظر می رسد دو عامل در این میان نقش تعیین کننده تری دارند:

۱ـ رهبر جدید در زمان حیات آیت الله خامنه ای تعیین خواهد شد و یا پس از مرگ او؟۲ـ در زمان تعیین رهبر جدید، سیاستمدار کهنه کاری چون اکبر هاشمی رفسنجانی زنده است یا خیر؟

موضوع نخست یعنی اینکه رهبر آینده در دوران حیات آیت الله خامنه ای تعیین خواهد شد و یا پس از مرگ او، از اهمیت بیشتری برخوردار است .

آیت الله خامنه ای می تواند و ممکن است در زمان حیات خود و پیش از مرگ تلاش کند با صراحت یا با ایما و اشاره رهبر آینده مورد نظر خود را به عامه مردم یا خواص  معرفی کند.

 

علی خامنه ای به همراه پسرش مجتبی خامنه ای که گمانه ها بر رهبری او پس از پدرش می باشد

علی خامنه ای به همراه پسرش مجتبی خامنه ای که گمانه ها بر رهبری او پس از پدرش می باشد

سناریوی نخست:تعیین رهبر جدید در دوران حیات آیت الله خامنه ای

نخستین احتمال این است که آیت الله خامنه ای در زمان حیات خود با صراحت بر تعیین رهبر آینده اصرار ورزد. اصل ۱۰۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که درباره نحوه تعیین رهبر است هیچ منع قانونی برای چنین تصمیمی یعنی تعیین رهبر آینده در زمان حیات رهبر کنونی جمهوری اسلامی قایل نشده است، اگر چه نگاه سنت و عرف سیاسی جمهوری اسلامی، متمرکز بر تعیین رهبر پس از درگذشت رهبر قبلی است. در واقع اگر آیت الله خامنه ای در زمان حیات خود به صراحت و یا با اشاره به اعلام نظر درباره رهبر آینده کشور بپردازد، گرچه ممکن است منتقدان و مخالفانش او را به اقدامی خلاف قانون اساسی و محدود کردن حق انتخاب ملت متهم کنند، ولی واقعیت این است که چنین اقدامی را نمی توان به صراحت خلاف قانون اساسی دانست و امری قابل تفسیر است و شورای نگهبان نیز به عنوان تنها مرجع قانونی تفسیر قانون اساسی زیر نفوذ جدی شخص او است و این خود آیت الله خامنه ای است که شش فقیه این شورا را تعیین کرده و می کند.

اما مزیت تعیین رهبر آینده در زمان حیات خود آیت الله خامنه ای برای او و رهبر آینده چه می تواند باشد؟

اگر آیت الله خامنه ای تصمیم بگیرد که به هر دلیلی رهبر آینده در زمان حیات خود وی تعیین و معرفی شود، به لحاظ نظری ـ و شاید هم عملی ـ مزیتش این خواهد بود که به تحکیم پایه های قدرت رهبر آینده کمک خواهد کرد، زیرا در شرایط کنونی، اغلب نهادهای حقوقی و شخصیت های حقیقی موثر در تعیین رهبر آینده کشور، به ویژه مجلس خبرگان ـ به عنوان نهاد حقوقی تعیین کننده رهبر جدید ـ زیر نفوذ مطلق آیت الله خامنه ای قرار دارند .

اگر مجلس خبرگان را تنها نهاد حقوقی تصمیم گیر و دارای اختیار قانونی در مورد تعیین رهبر جدید بدانیم، برخی نهادهای ذی نفوذ و مهم دیگر را می توان شامل سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، بیت رهبری، ریاست جمهوری و دولت زیر مجموعه او و نیز روحانیون ارشد در قم و تهران دانست .

آیت الله خامنه ای ممکن است در زمان حیات خود به چندین شکل در مورد انتخاب جانشین خود و رهبر آینده کشور  اعمال نظر کند .

نخست آنکه ممکن است با صراحت از یکی از روحانیون حال حاضر کشور به عنوان گزینه مطلوب برای رهبری آینده نظام سخن بگوید. با توجه به سطح نفوذ و قدرت آیت الله خامنه ای در شرایط کنونی، اگر او نسبت به یکی از روحانیون کشور برای رهبری آینده نظام با صراحت و یا اشاره، ابراز تمایل نماید، مجلس خبرگان به عنوان نهاد انتخاب کننده رهبر آینده از ظرفیت تاثیرپذیری بالایی برای فراهم ساختن مقدمات اجرایی این نظر آیت الله خامنه ای برخوردار است. به این معنا که محتمل است که مجلس خبرگان تشکیل جلسه دهد و روحانی مورد نظر آیت الله خامنه ای را با عنوان جانشین رهبر و یا رهبر آینده، انتخاب و معرفی کند. در واقع آیت الله خامنه ای ممکن است  تکلیف جانشین خود و رهبر آینده را مشخص کند و مقدمات حقوقی و عملی تعیین او را به عنوان رهبر جدید به پایان برساند، اما  به رهبری خود تا زمان مرگ ادامه دهد و سپس قدرت به رهبر جدید منتقل شود، اما این سناریو شکل دیگری نیز می تواند به خود بگیرد و آن این که  آیت الله خامنه ای  در زمان حیات خود به نفع رهبر جدید کناره گیری کند .

 

سناریوی دوم :کناره گیری آیت الله خامنه ای به نفع رهبر آینده

کناره گیری داوطلبانه از سمت رهبری از سوی آیت الله خامنه ای در زمان حیات وی و فرصت دادن به رهبر جدید منتخب خبرگان برای شروع زمامداری، می تواند اقدامی در جهت کنترل و مدیریت ریسک ها و خطرات و تهدیدهای آتی موجود علیه رهبر جدید باشد. در واقع نوعی اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از به خطر افتادن موقعیت رهبر جدید در اثر بروز یک جنگ قدرت احتمالی در راس نظام پس از درگذشت آیت الله خامنه ای که احتمالش نیز چندان کم نیست. نمونه موفق این نوع از انتقال قدرت را می توان در دهه گذشته در کوبا مشاهده کرد. جایی که فیدل کاسترو پس از پنج دهه از قدرت کناره گیری کرد تا برادرش رائول کاسترو در زمان حیات خود فیدل به عنوان رهبر آینده کشور زمام امور را به دست گیرد. در واقع رهبر پیشین به رهبر جدید فرصت می دهد تا پایه های قدرت خود را پیش از مرگ رهبر قبلی تحکیم کند. اگر چه هیچ نشانه ای از تمایل آیت الله خامنه ای برای کناره گیری داوطلبانه از قدرت پیش از مرگ طبیعی دیده نمی شود، اما این مدل از انتقال قدرت را نمی توان غیر محتمل دانست .

اما اگر قرار باشد رهبر جدید در زمان حیات آیت الله خامنه ی با صراحت یا با ایما و اشاره معرفی شود چه کسی شانس بیشتری برای تکیه زدن بر حساس ترین، قدرتمند ترین و کلیدی ترین سمت جمهوری اسلامی ایران را خواهد داشت؟ و سئوالی که این سال ها روز به روز بیشتر بین خواص و

هاشمی رفسنجانی  به هنگام ورود به مجلس خبرگان

هاشمی رفسنجانی به هنگام ورود به مجلس خبرگان

عوام شنیده می شود این است که نظر آیت الله خامنه ای بر رهبری چه کسی است؟

سال ها است که اسامی بسیاری در این میان شنیده می شوند. در اوایل دهه ۱۳۸۰ از محمود هاشمی شاهرودی رئیس پیشین قوه قضاییه به عنوان یکی از این شانس های رهبری نام برده می شد. او که حالا در قم اعلام مرجعیت کرده در بین روحانیون جمهوری اسلامی از نظر فقهی جایگاهی مستحکم دارد؛ اما نه تندروها او را می پسندند و نه اصلاح طلبان، گرچه خود به ظاهر در میانه ایستاده است. از نظر میزان شایعات شاید نتوان کسی را به اندازه مجتبی خامنه ای دومین پسر آیت الله خامنه ای نامزد مقام رهبری آینده جمهوری اسلامی دانست. سال هاست که نام مجتبی خامنه ای ۴۶ ساله به عنوان فرد مورد نظر آیت الله خامنه ای برای رهبری آینده نظام در محافل غیر رسمی مطرح است، اما هنوز کسی جرات نکرده تا خود آیت الله خامنه ای زنده است، نه از مجتبی خامنه ای و نه از فرد دیگری با ذکر نام به عنوان شانس رهبری آینده  نظام یاد کند. البته آنها که می گویند تعیین مجتبی خامنه ای را به عنوان رهبر جدید خیلی نباید فراتر از شایعات جدی گرفت، سه استدلال شان بیشتر شنیده شده است. نخست آنکه او در بین عامه مردم شناخته شده نیست و رهبری چنین ناشناخته بعید است. دوم آنکه می گویند او سواد فقهی لازم را ندارد و فقهای شناخته شده تر به رهبری او راضی نخواهند شد و تحمیل او بر چنین فقهایی به عنوان رهبر به غایت مشکل خواهد بود و سوم آنکه می گویند ترس از موروثی معرفی شدن جمهوری اسلامی در انظار ایرانیان و جهانیان از تعیین مجتبی خامنه ای به عنوان رهبر جدید جلوگیری خواهد کرد.

هر سه استدلال ضعیف نیست، اما در عالم قدرت و یارگیری سیاسی خیلی هم محکم به نظر نمی رسند. نخست آنکه درست است که رهبر جدید اگر بین عامه مردم شناخته شده تر باشد می تواند از شانس بیشتری برای تحکیم پایه های قدرتش برخوردار باشد، اما این نه شرط قانونی رهبری است و نه مانعی جدی بر سربه قدرت رساندن رهبری جوان چون مجتبی خامنه ای و یارگیری های لازم برای انجام چنین کاری در مجلس خبرگان اگر قرار باشد طرفداران مجتبی خامنه ای در سپاه و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و بویژه بیت رهبری، بلوک قدرتی برای به رهبری رساندن او و حفظ قدرت در بیت کنونی تشکیل دهند.

دوم آنکه با متر و معیار کنونی جمهوری اسلامی، مجتبی خامنه ای، هم  فقیه معرفی شده و هم صاحب کرسی و منبر تدریس درس خارج در قم، و این در معنای رایج جمهوری اسلامی یعنی او آیت الله است و دارای شرط لازم برای رهبری.

سوم آنکه اگر قرار باشد اراده ای برای به قدرت رساندن مجتبی خامنه ای در کار باشد به احتمال بسیار هم چنان که جوان بودن و شناخته نبودنش بین عوام و روحانیون ذی نفوذ، مانعی غیر قابل عبور تلقی نخواهد شد، ترس از معرفی جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام موروثی نیز مانعی جدی و غیر قابل توجیه و تفسیر تلقی نخواهد شد .

با وجود آن که جدای از محمود هاشمی شاهرودی و مجتبی خامنه ای اسامی افراد دیگری چون صادق لاریجانی، مصباح یزدی، محمد یزدی ـ در صورت حیات ـ و حتی در دوره ای در اوایل دهه ۱۳۸۰ نام فردی چون احمد خاتمی نیز در محافل خاص به عنوان شانس های رهبری شنیده شده و می شود؛ اما مفروض نگارنده این است که در سال های اخیر و برخلاف سال های گذشته آنچه که در ذهن آیت الله خامنه ای بیش از شخص رهبر جدید اهمیت پیدا کرده مفهوم “جانشین صالح” از نگاه  او است. تردید نیست که آیت الله خامنه ای علیرغم انتقادات بین المللی و داخلی گسترده ای که نسبت به غیر دمکراتیک بودن حکومت او و گرایشات استبدادی حکومتش وجود دارد، خود را یک رهبر سیاسی و دینی مشروع می پندارد. نگاهی به مجموعه سخنرانی های او در سال های اخیر نشان می دهد که او به ایجاد نوعی از نظام سیاسی  که خود آن را “الگوی ایرانی ـ اسلامی  پیشرفت” می نامد علاقه ویژه ای دارد. آیت الله خامنه ای نهادی به همین نام نیز تشکیل داده و یکی از روحانیون مورد توجه ویژه خود یعنی علی اکبر رشاد را نیز مامور پی گیری کرده تا این نهاد، شاخص های چنین الگویی از نظام سیاسی را شناسایی و استخراج کند. برخی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران نیز با صراحت و در سخنرانی های خود تاکید کرده اند که آیت الله خامنه ای به ایجاد “تمدن نوین اسلامی”به عنوان آخرین گام از تشکیل نظام سیاسی مطلوب خود باور و اشاره و تاکید دارد. مراحل پیشین از مراحل پنجگانه مورد نظر آیت الله خامنه ای برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی، نهضت اسلامی، انقلاب اسلامی، جامعه اسلامی و دولت اسلامی معرفی شده اند.

در واقع به نظر می رسد آیت الله خامنه ای نوعی رسالت تاریخی برای خود قایل است تا به ایجاد تمدن نوین اسلامی همت بگمارد حتی اگر شاخص های چنین تمدن و الگویی هنوز خیلی روشن  و شفاف و مشخص نباشد. رویکرد سال های اخیر آیت الله خامنه ای در حکومت داری این فرض را تقویت می کند که او ضمن اینکه از انتقاد و مخالفت منتقدان و مخالفان حکومت، ناراضی و خشمگین است، اما به رغم تمامی این انتقادات و مخالفت ها، هم در پی گیری مسیری که به طور شخصی  برای نظام و کشور درست تشخیص می دهد مصر است و هم بر منتقدان و مخالفان به دلیل این که آنها را مانعی بر سر راه دسترسی به چنین تمدن و الگویی از نظام سیاسی می داند و می بیند، خشمگین است.

در سایه چنین نگاهی که آیت الله خامنه ای به رسالت تاریخی خود دارد ـ رسالتی که معمولا برخی از رهبران پیشین ایران نیز برای خود قایل بوده اند ـ تعیین رهبر آینده کشور برای او اهمیت می یابد. درهمین چارچوب به نظر می رسد رهبر مطلوب از نگاه آیت الله خامنه ای همان جانشین صالح برای پی گیری این رسالت تاریخی و رساندن کشور و نظام به همان تمدن نوین اسلامی است. اگر چنین مفروضی مبنای نگاه آیت الله خامنه ای به رهبر جدید تلقی شود، بیش از آنکه شخص و مصداق رهبری برای او مهم باشد، می تواند اطمینان یافتن از تحقق مفهوم جانشین صالح برای او مهم باشد. البته اگر از نگاه او صالح ترین مصداق این جانشین صالح، فرزندش یعنی مجتبی خامنه ای باشد، بر اساس روحیات شخص آِیت الله خامنه ای، می توان حدس زد که او حتی اگر بسیاری از مردم و نخبگان و حتی نزدیکان و وفادارانش با این نگرش و تصمیم او موافق نباشند، او راه خود را خواهد رفت و بر تصمیمش اصرار خواهد ورزید. همان تجربه و اراده ای که در اصرارش بر انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ نشان داد، حتی علیرغم مخالفت بسیاری از طرفدارانش در جناح اصولگرا و راست گرایان .

 

سناریوی سوم : تعیین رهبر جدید پس از درگذشت آیت الله خامنه ای

سناریوی سوم تعیین رهبر پس از درگذشت آیت الله خامنه ای است. طبیعی است که در چنین شرایطی تمامی نهادهای حقوقی و شخصیت های حقیقی ذی نفوذ در کشور تلاش خواهند کرد تا رهبر مورد نظر خود را به کرسی بنشانند. نهاد حقوقی تعیین کننده رهبر جدید یعنی مجلس خبرگان نیز به شدت از سوی این نهادها و شخصیت های ذی نفوذ تحت فشار قرار خواهد رفت تا روحانی مورد نظر آنها را به رهبری انتخاب کند. ضمن این که خود اعضای خبرگان نیز هر یک هم منافع شخصی دارند و هم به برخی از این نهادها و شخصیت های ذی نفوذ کشور دورتر یا نزدیکتر هستند و این خود عاملی مهم در رای آنها برای تعیین رهبر جدید است.

طبیعی است که نهادهای دارای قدرت دردوره آیت الله خامنه ای و در راس آنها سپاه پاسداران و بیت رهبری تلاش خواهند کرد رهبر جدید فردی باشد که آنها در دوره جدید نیز قدرت خود راحفظ کنند به ویژه صاحب منصبان دیوانی در بیت رهبری که به خوبی می دانند موقعی که در سال ۱۳۶۸ جانشین آیت الله خمینی و رهبر جدید، خارج از حلقه روحانیون جماران انتخاب شد، جماران به تدریج از دایره قدرت حذف شد .

اما به نظر می رسد یکی از مهم ترین عوامل در تعیین سمت و سوی رهبر جدید این باشد که اگر قرار باشد رهبر جدید پس از درگذشت آیت الله خامنه ای انتخاب شود، در آن زمان اکبر هاشمی رفسنجانی زنده است و یا خیر. اکبر هاشمی رفسنجانی هم اکنون در عمل لیدر و پدر معنوی مهم ترین بلوک قدرت رقیب در ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی است. بلوک قدرتی غیر رسمی اما موجود و نیرومند که متشکل از دست کم پنج روحانی ذی نفوذ است. حسن روحانی رییس جمهوری کنونی، حسن خمینی میراث دار بیت آیت الله خمینی، محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین  و رهبر جناح اصلاح طلب،  و سرانجام علی اکبر ناطق نوری شخصیت ذی نفوذ اصولگرایان و راست گرایان که از سال ۱۳۸۸ به بعد با تغییر یارگیری خود در مناسبات قدرت از راست گرایان و اصولگرایان فاصله گرفته و به هاشمی رفسنجانی و حتی در مواردی محمد خاتمی نزدیک شده است.

اگر آیت الله خامنه ای بمیرد و هاشمی رفسنجانی زنده باشد، می توان تصور کرد که او به یکی از ذی نفوذ ترین بازیگران در تعیین رهبر جدید تعیین خواهد شد. سن و سال اکبر هاشمی رفسنجانی ـ که متولد ۱۳۱۳ و پنج سال از آیت خامنه ای بزرگتر است ـ حتی اگر او بعد از آیت الله خامنه ای زنده باشد احتمال تعیین وی به عنوان رهبر جدید را کاهش می دهد، اما نمی تواند مانعی بر سر راه لابی گری و یارگیری او برای تعیین رهبر جدید باشد.

اکبر هاشمی رفسنجانی ـ که آشکارا اما نه به زبان صریح از مسیر کنونی جمهوری اسلامی در سال های اخیر رهبری آیت الله خامنه ای ناراضی است ـ به طور سنتی با بخش گسترده ای از روحانیون ایران روابط عمیقی دارد و یک عضو ذی نفوذ مجلس خبرگان است. اگر چه او در آخرین انتخابات درونی خبرگان برای تعیین رییس مجلس خبرگان از محمد یزدی رقیب دیرینه خود شکست خورد، اما تصور عمومی در فضای سیاسی ایران این است که این شکست با دخالت و یا فشار و اعمال نظر شخص آیت الله خامنه ای و اطرافیان رهبر رقم خورد و اگر آیت الله خامنه ای در قید حیات نباشد و اعمال فشاری از طرف او بر اعضای خبرگان در کار نباشد، اوضاع فرق خواهد کرد و حتی بسیاری از همین اعضای خبرگان که حالا گرایشات ضد هاشمی رفسنجانی از خود نشان می دهند به احتمال بسیار به سوی او گرایش پیدا خواهند کرد مگر آنکه انتخابات خبرگان در سال ۱۳۹۴ با چنان روش سخت گیرانه ای برگزار شود که هیچ یک از نزدیکان و یا متصورین به نزدیکی به هاشمی رفسنجانی به مجلس آینده خبرگان راه پیدا نکنند.

مجموع این مفروضات و سناریوها در کنار بسیاری از عوامل شناخته شده و نشده دیگر در نظام جمهوری اسلامی که خروجی بسیاری از انتخاب ها و انتخابات آن با شگفتی های بسیار همراه بوده در نهایت تعیین خواهد کرد که رهبر آینده  چه کسی خواهد بود و آینده رهبری(هم آینده شخص آیت الله خامنه ای و هم آینده نهاد رهبری ) در سال های پیش رو چگونه خواهد بود.

 

*تیتر این نوشتار از تیتر مقاله ای از ماهنامه وزین پیام امروز به سردبیری آقای عمید نایینی پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶استنباط شده است.( گمانم این است که مقاله نیز نوشته خود آقای نایینی بود) آن مقاله در مورد نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و وضعیت آینده اکبر هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری وقت با این تیتر نوشته شده بود: رییس جمهور آینده و آینده رییس جمهور.

 

**مراد ویسى، روزنامه‌نگار در رادیو فردا