رفسنجانی وقتی لابی گری ها و اعمال نفوذش برای تبرئه و جلوگیری از محکومیت لااقل سنگین فرزندش به نتیجه نرسید، بر آن شد که با توسل به کارت مظلومیت نمایی و تحریک افکارعمومی، و دموکراسی بازی، به حریف اجازه ندهد که بطور یک جانبه خود را پیروز میدان بداند. آن چه را که رئیس قوه قضائیه فیلم وداع نامید و به ادعای وی برای زیر سؤال بردن دستگاه قضائیه بود، باید ضدحمله ای سنجیده در همان راستا به حساب آورد: فیلمی که رفسنجانی مشغول تلاوت آیاتی در گوش راست و چپ پسرش در آستانه روانه شدن “داوطلبانه” به زندان برای اجرای حکم است، و در خلال آن سخنانی را زمزمه می کند دال بر بی گناهی وی و ابراز اطمینان از این که از زندان آزاد خواهد شد. هم چنین پخش فیلم وداع خانواده با وی در جلوی زندان اوین و نیز قرائت بیانیه ای توسط مهدی هاشمی، که در آن رفتن به زندان هم چون ایثاری برای خنثی کردن تعرض به دلسوختگان نظام ـ پدر ـ وانمود می شود و نیز اعلام وفاداریش به نظام چه در گذشته و چه در آینده، جملگی بخشی از تاکتیک مقابله با تهاجم حریف زورمندتر، در عرصه افکار عمومی است.
در همین بیانیه او دادگاه و حکم صادرشده علیه خود را غیرقانونی می خواند و خواستار پخش علنی آن از صدا و سیما می شود، که البته بلافاصله توسط مسئولان این نهاد رد می شود. اوج این پرده نمایش در مراحل نهایی مراسم الوداع، همراه با آه و زاری خانواده، و این سخنان مادرش که از اوین به عنوان جایی که انقلاب اسلامی از آن جا شروع شد نام می برد، به پایان می رسد!
این طنز واقعیت دارد که در جمهوری اسلامی اوین رفتن ـ مهم نیست که چه جرمی داشته باشی ـ برخلاف تصور حاکمان ـ نه یک ضد ارزش و ابزار صرف تنبیه، بلکه به عنوان یک ارزش محسوب می شود. هم او در گذشته به هنگام ابلاغ حکم ده سال حبس به فرزندش آن را پدرسوخته بازی خوانده بود. این نوع موضع گیری های تند و بعضا دراماتیک خانواده از جمله افشاگری های فائزه هاشمی مبنی بر اعمال نفوذ مراکز قدرت به دادگاه و برای تغییر قاضی پیشین، و صدور حکم محکومیت مهدی هاشمی با اهداف سیاسی هم چون مهندسی انتخابات و فشار به پدرش برای جلوگیری از نفوذش در انتخابات، موجب واکنش خشم آلود رقبا و سران حاکم شده است. واکنش تند رئیس قوه قضائیه که فیلم وداع را تضعیف کننده اقتدار قوه قضائیه دانست، به نوبه خود با صدور بیانیه تندتری از سوی خانواده رفسنجانی مواجه گشت. در این بیانیه از فشار به دلسوزان انقلاب، میدان دادن به نیروهای افراطی که
مشغول سوراخ کردن کشتی نظام اند و نادیده گرفتن پرونده های دانه درشت ها، تهمت های شرم آور صدا و سیما، پایمال شدن آزادی مطلقی که به مردم وعده داده شده بود، و تلاش برای ایجاد شهر مردگان سخن رفته است. اژه ای نیز به نوبه خود سخنان مهدی هاشمی در برابر اوین را مجرمانه خوانده و به این ترتیب به طور ضمنی او را با تشکیل پرونده جدید مورد تهدید قرار داده است. خلاصه آن که اگر در آن سو رقبا ده سال زندان را حقش دانسته و آن را عادلانه و نشانه قاطعیت قوه قضائیه می دانند، در این سو آن را غیرعادلانه و همراه با اغراض سیاسی. چنان که احمد جنتی رئیس شورای نگهبان و خطیب نماز جمعه تهران در سخنان خود از قاطعیت و اراده قوه قضائیه، برای بستن یک پرونده ۲۰ هزار صفحه ای، علیرغم فشارهای وارده بر دادگاه، تشکر و تمجیدکرده است.
این گونه علنی شدن جدال تن به تن در بین بالاترین سطوح نظام که تنها در جمهوری اسلامی امکان وقوع دارد، نشان می دهد که بستن پرونده مهدی هاشمی نه پایان غائله که آغازگر تنش های تازه است. چرا که این راند از نبرد تن به تن تنها بخشی از یک سریال بزرگی است که از سال ها پیش جریان داشته و قرائن و شواهد حاکی از توسعه آن در چشم انداز هم است. البته سریال کمدی- سیاسی جنگ تن به تن قدرت دارای لایه ها و زیروبم های پنهان و نیمه پنهانی است که تنها گوشه هائی از آن به بیرون درز داده می شود. چنان که برگزارکردن غیرعلنی دادگاه، خود حاکی از نگرانی حاکمیت از یک سری اسرار است که مایل نبوده افشاء شوند.
خانواده رفسنجانی مدعی اند که متن پرونده به شیوه دلبخواه توسط رسانه های جناح افراطی و صدا و سیما به هر نحوی که خواسته اند منتشر شده و تنها این دفاعیات مهدی هاشمی است که مخفی مانده است. به همین دلیل با همه سر و صدایی که حول این دادرسی و محکومیت برپاشده و گوش عالم را کر کرده است، هنوز برای افکار عمومی معلوم نیست که اتهامات واقعی و ماوقع پرونده و منازعات پشت پرده، و مهم تر از آن، قصد واقعی از طرح آن ها چیست؟ چرا که مبارزه جدی علیه فساد توسط رژیمی که تمامی نسوج و ذرات وجودیش به آن آغشته شده است بیشتر به یک شوخی می ماند. گوشه ای از این لایه های زیرین که توسط رفسنجانی گوشه هایی از آن افشاء شده، نمونه خوبی در این مورد است. به گفته وی و مهدی هاشمی مقامات بازجو و دادگاه در خلال صدور حکم، به وی پیشنهادکرده اند که از رهبری طلب عفو کند. ظاهرا آن ها با انداختن این پوست خربزه به زیر پای رفسنجانی، خواسته بودند که علاوه بر طرح رشوه ها و سوءاستفاده مالی و برخی مسائل امنیتی، پروژه بی اعتبارکردن رقیب خود را که بزعم آن ها به قدرکافی در برابر رهبری اطاعت و حرف شنوی ندارد، به حد اعلای خود برسانند. مهدی هاشمی مدعی است که خودش با آن موافق نبوده است، اما اگر پدرش و آقا بخواهند، وی حاضر است به خواست آن ها تن بدهد و در خواست عفو کند. از همین رو در یکی از روزهایی که تحت بازجویی بوده است، با پدرش تماس اضطراری برقرار کرده و خواهان مشورت حول مسأله مهمی می شود. در این دیدار پدر و پسر که ظاهرا در بیرون از دید و محوطه تحت کنترل مأموران صورت می گیرد، مهدی این پیشنهاد بازجویان را به پدرش اطلاع می دهد. رفسنجانی که مثل همیشه در این گونه موارد سعی می کند که پای وی را به نحوی به قضیه بکشاند، ظاهرا با تأیید موضع پسرش می گوید با رهبری مشورت خواهد کرد. با طرح موضوع، اما خامنه ای که از دیرباز برای مقابله با رفسنجانی و کنترل توقعات وی از پهلو به رقبایش چراغ سبز می زند، هوشیار است که دم به تله ندهد، لذا توپ را به طرف وی می اندازد و نظر خود وی را می پرسد. رفسنجانی هم که ظاهرا خود مخالف است، فکر می کند که عفو رهبری هم می تواند موجب سوءتفاهم (و پارتی بازی) گردد، که خامنه ای هم همان را تأیید می کند. بگذریم از این که در این گونه مناسبات قدرت که آکنده از کرنش و یا باج دادن و باج گرفتن است، آن چه که اصلا اهمیتی ندارد قبح فشار بازجویان و یا مقامات دادگاه برای درخواست عفو از رهبری است که هیچ سخنی اثباتا یا نفیا در مورد آن گفته نمی شود. انگار که یک امری عادی در سیستم است.
به هرحال با همه این گونه تلاش ها، تیر رفسنجانی به سنگ می خورد و ناچار می شود با برگ دیگری، مظلومیت و “دموکراسی” بازی کند، و از طریق بدرقه فرزندش به سوی زندان به جنگ حریفان قَدَر خود برود. حریفانی که هرگاه مصلحت ایجاب کند شتر می تواند با بارش از سوراخ سوزن عبور کند وگرنه از دروازه هم نمی تواند بگذرد!
بعد از حوادث سال ۸۸ که مهدی رفسنجانی به خارج رفت، علم کردن مفاسد مالی و درخواست محاکمه وی با هدف تضعیف موقعیت رفسنجانی به یکی از تبلیغات پایدار عزم نظام تبدیل شد. رفسنجانی پس از صحبت های پشت پرده و گرفتن قول و قرار محاکمه عادلانه و بیطرفانه بر آن شد که در فرصت مناسب و با افتادن آب ها از آسیاب، پسرش را از خارج به داخل بیاورد با این امید که پس از یک محاکمه و محکومیت مختصر و رفع اتهام، قال قضیه کنده می شود، اما آن وعده ها ولو به صورت نانوشته با شرط چاقو یعنی دست شستن از سوداهای سیاسی و دست از پا خطا نکردن و تمکین به اتوریته رهبری بود، بویژه در پی پایان ریاست جمهوری احمدی نژاد و بحران های به جای مانده از وی که بیلان رهبر حامی وی هم محسوب می شود. روشن است که پشت این کشمکش ها هدف اصلی خود رفسنجانی و کنترل حیطه نفوذ او در مدنظر بوده است که فشار به فرزندانش بخشی از همین نبرد قدرت و نبرد منافع است.
با چنین شمه ای از صحنه جدال های تن به تن و با برشی از آن ها، می توان تصویری از شرایطی که این کشاکش ها در آن جریان دارند و توازن قدرت و موقعیت باندهای حاکم به دست آورد:
اولین نکته آن است که آیا پیروزی رقبا در این نبرد مشخص، به معنی تضعیف قدرت رفسنجانی است؟
واقعیت آن است که این رویدادها همانطور که از دیرباز هم معلوم بود نشان دهنده برتری نفوذ رقبا در ساختار قدرت است، و به همین دلیل او ترجیح می دهد که بخشی از این نبرد قدرت را در عرصه افکار عمومی، جایی که قدرت رقابت حریفان ضعیف است، به پیش برد. لابی گری در بالا و بازی در میدان افکار عمومی کلا تاکتیک رفسنجانی را تشکیل می دهد. از یکسو همانطور که خود به نحو چندش آوری ابراز داشته است بزرگترین عشق او رهبری است و از سوی دیگر مویه به خاطر بر باد رفتن”آزادی مطلقی” که نظام وعده تحقق آن ها را داده بود! رفسنجانی خود رسانه است و به هر بهانه ای با ابراز نظر انتقادی از این رسانه بهره برداری می کند.
دومین نکته آن که محکوم کردن مهدی به مجازاتی سنگین یعنی مجموعا ۲۳ سال برای چندین اتهام که طبق قانون شامل بالاترین آن که ده سال است می گردد، نشان دهنده عزم جناح حاکم و باندهای قدرت برای تقویت موقعیت خویش در مجلس و بویژه مجلس خبرگان است که جنتی آن را مهمتر از مجلس خوانده است. جنتی بدون نیاز به رعایت تشریفات بی طرفی ولو ظاهری، سرراست از خطرکسانی ولو اندک که با ضرب و زور می خواهند وارد مجلس خبرگان شوند و ضرورت ممانعت از ورود آن ها سخن گفته است. به ادعای او مجلس خبرگان هیچ گاه سیاسی نبوده و این عده می خواهند آن را سیاسی کنند. بی تردید مجلس خبرگان با وظیفه گزینش رهبری و نظارت برعملکرد وی بیش از هر نهادی سیاسی است، چنان که او کسانی را واجد صلاحیت می داند که دربست تسلیم فرمایشات ولی فقیه از جمله در مورد فتنه گران باشند، اما مراد وی از سیاسی شدن چیزی جز جناحی شدن و ابراز وجود جناح رقیب نیست. هدف آن است که خبرگان در بست در اختیار یک گرایش یعنی طرفداران ذوب در ولایت باشد. و این درشرایطی است که با توجه به سال های مشرف به کهولت رهبری نظام، نظارت بر عملکرد او بویژه گزینش وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. سخنان جنتی سرراست رابطه جنگ قدرت و زندانی شدن پسر رفسنجانی و انتخابات مجلس خبرگان را به هم متصل کرده و از پشت پرده این جدال ها راززدایی می کند.
پیش برد سیاست رفسنجانی بدون رفسنجانی!
سومین و البته مهمترین نکته آن است که ما داریم وارد دوره پساتحریم می شویم. این دوره با توجه به بحران های همه جانبه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی و منطقه ای و جهانی که کشور دستخوش آن است و بیش از همه حاصل دست پخت جناح حاکم و شخص رهبر نظام است، به طور اجتناب ناپذیر با مولفه هایی همراه است که در ذات و ماهیت خود با مواضع و رویکرد رفسنجانی که وی آن را رویکرد اعتدالی می خواند انطباق بیشتری دارد. مانند ضرورت حل بحران هسته ای و رفع تحریم ها و تنش زدایی با قدرت ها و دنبال کردن دیپلماسی تعامل با دنیا و کشورهای منطقه برای حل بحران ها، و حتی بهبود مناسبات خود با محمود عباس و سازمان آزادی بخش فلسطینی، و یا در حوزه اقتصادی جذب سرمایه گذاری های خارجی و رونق فضای کسب و کار و نظایر آن. در قیاس با شرایطی مانند دوره بازسازی پس از جنگ ۸ ساله، اکنون نیز کشور برای برطرف ساختن بحران ها و ویرانی ها و ورشکستگی ها، احتیاج به سرمایه گذاری و بازسازی گسترده ای دارد و سخن از بازار و سرمایه گذاری در حجم نیم تریلیون دلاری در میان است. و این در حالی است که “کاسبان اقتصادی و سیاسی دوره تحریم” و باندهای رقیب، موقعیتشان در این دوره تضعیف و تهدید می شود. چرا که وجود و تداوم شرایط فوق العاده و نیمه نظامی و نیمه امنیتی یکی از رکن های مهم بازتولید موقعیت آن ها محسوب می شود. در چنین شرایطی که توازن قوا به سوی تقویت موقعیت رقبای جناح حاکم میل دارد، نبرد قدرت رنگ و بوی خاصی به خود می گیرد. بخصوص با تنگ تر کردن حلقه فشار به دور اصلاح طلبان و خاتمی و سبزها، باز هم بر وزن رفسنجانی هم چون حلقه اتصال که یک پایش در میان اپوزیسیون درونی نظام است و یک پایش در ساختار قدرت و در لابی گری با آن، بیشتر می شود. در چنین شرایطی رقبا تلاش می کنند که سیاست رفسنجانی بدون رفسنجانی و همراه با تضعیف او را به پیش ببرند. برای آن ها پیشبرد این سیاست ها، به نحوی که فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هم چنان بسته بماند، ارگان های رنگارنگ سرکوب و نظامی ـ اقتصادی هم چنان از موقعیت ممتاز و انحصاری اقتصادی و سیاسی برخوردار باشند و به طورکلی حفظ موقعیت لایه های بهره مند از دوره سپری شده، از اهمیت زیادی برخوردار است. جناح حاکم بر آن است که دوره انتقالی جدید با الگوبرداری از چین و روسیه یعنی نوعی از رژیم های اقتدارگرا و و دارای نظام سرمایه داری معطوف به بازار جهانی اما کنترل شده، ترکیبی از انقباض سیاسی (به ویژه در وجه داخل) و انبساط اقتصادی پیش برده شود.
چهارمین نکته آن است، که این نوع برخوردها نشان دهنده آن است که در بستر تغییر توازن نیرو، جناح حاکم مصمم است که تمامی نیرو و تلاش خود را برای حفظ موقعیتش در انتخابات آتی اعم از مجلس اسلامی و خبرگان، به کار گیرد. و در همین راستا باید در انتظار تشدید تضادها و منازعات درونی حاکمیت باشیم. با توجه به تغییر شرایط پس از توافق در مورد این که جناح حاکم علاوه بر قصد و رویکرد خود، در عمل تا چه اندازه بتواند با سودای حضور سنگین اصلاح طلبان و اعتدالیون در مجلس آتی آن هم پس از به دست آوردن قوه مجریه، و نیز حضور ملموس در مجلس خبرگان مقابله کند و این که تا چه حد بتواند انتخاباتی مهندسی شده برای کنترل ترکیب مجلس و خبرگان یکدست تر برگزار کند، هنوز نمی توان پیش بینی دقیقی کرد، اما آن چه که با قطعیت می توان درباره اش سخن گفت، این است که تعرض جناح حاکم با به اصطلاح عمق استراتژیک و توازن واقعی نیروها و تدارکات و پشت بندهای لازم و برآمده از آن تناسب چندانی ندارد و لاجرم در ذات خود با نوعی بحران و شکنندگی همراه است. در نتیجه آن انتظار می رود، تضاد بین شکل تعرض و ماهیت تدافعی رژیم، و شکاف بین ساختارهای رسمی نظام با واقعیت های وجودی و تحمیل شده بر آن و جاری در بطن آن، تشدید شود و موجب گردد که مدیریت کنترل بر بحران در دوره انتقال با چالش های دشوار و دشوارتری مواجه گردد.
۲۵ مرداد ۱۳۹۴