khaled-bayazidiتقدیم به دوست و استاد بزرگوارم حسن زرهی که با شهامت می­گوید: من از سیاست سرخورده شده ام و آن سرسوزن امیدی هم که داشتم پودر شد و رفت هوا

 

سیاست

 

مردی خسته وکوفته

باکوله باری از

سیاست بر پشت

مأیوس و ناامید کوله بارش را

بر شهری خالی از سکنه

بر زمین نهاد

 

*

سمینار

 

در سمیناری

ضمن ضیافت شام مفصلی

مدافعان حقوق کودک

از کودکان گرسنه ای سخن گفتند

که همان شب

گرسنه خوابیدند

 

*

عشق

 

اینکه عشق

در تابوت سرد و بی جان جهان

با چشمان لیلای اش آرمیده

و مجنون بی غیرت ترین مردهاست

من مجبورم

شاعر یاغی این جهان باشم

 

*

 

حوصله ام

از این زندگی

چندان سررفته است

که هر شب تا سپیده دم

چون گربه ای

با کلاف سردرگم اش

بازی می کنم

 

*

سیگار آزادی را

که پُک زدم

از قول انقلاب گفت:

عجب هوای مطبوعی

 

*

کاش می توانستم:

همه پرچم های جهان را

در وایتکس می گذاشتم

آنگاه با پارچه ای سپید

تمام مردم جهان را

به صلح و دوستی

فرا می خواندم

 

*

جنگ افروز

 

تسلیحات نمی گذارد

لبخندی بر چهره جهان بنشیند

هم ازاین روست

که تابوت خنده

بر شانه ی گریه ی جهان

حمل می شود

 

*

ای آسیاب!

از چه می چرخی

وقتی که تکه ای از نان ات

هرگز به دست کودکان گرسنه نمی رسد

 

*

طرح

 

گاهی زندگی

توپ فوتبالی است

که فقط می شود

با آن

بازی کرد

 

*

فمینیسم

 

نگران نیستم

که جهان

در تاریکی فرو رود

نگران اینم

که تو

در تاریکی گم شوی

ساکت شو زن!

می خواهم:

شعری بنویسم

درباره ی فمینیسم

 

*

طرح

 

کلاف سردرگم زندگی

باز نمی شود

بهتر است

همچون گربه ای بنشینم و

با آن بازی کنم

 

*

طرح

 

کاش می توانستم:

به همسایه ی ژاپنی ام بگویم:

سلام!

صبح بخیر

 

*

طرح

 

ترازوی عدالت

اگر همیشه

کج نبود

عشق هیچگاه

سنگسار نمی شد

 

*

نفت

 

لبخند دهکده ی جهانی

فقط در پر بودن بشکه های نفت است

چهره ی دهکده اما

از مهر تهی است

آنگاه که بشکه ها خالی اند

 

*

طرح

 

خدایا!

این چه عدالتی است

که دراین جا

در چهاردیواری

زندانی ام می کنند

و تو نیز

در آن جهان

به آتش جهنم بشارتم می دهی؟!

 

*

طرح

 

گاه فکر می کنم

بی فایده است

جنگیدن

برای سرزمینی

که ندارم

 

*

طرح

 

اگر بدانم:

برای ورود به بهشت

باید از دیوار بگذرم

هرگز به آن بهشت نمی روم

من بهشتی می خواهم:

بی دیوار…در…پنجره…

 

*

باور

 

من بر این باور نیستم

که باغبان

گل های باغ اش را

به بادهای سهمگین پائیز بسپارد

پس چگونه است

که خداوند بندگان اش را

به جهنم می سپارد؟!

 

*

قانون

 

شاید…

از بی عدالتی ماست

که مدام!

از قانون حرف می زنیم

چرا که اگر عدالتی بود

هیچ لازم نبود

کتاب های قطور قانون را بنگاریم

و از آن سو نیز…

دانه های کینه و دشمنی بکاریم

 

*

زندگی

 

از ازل درین قمارخانه باخته ام

رقیب خود را هوشیارانه شناخته ام

دگر باکی نیست از هر دو باختن اش

به برد و باخت اش قماربازانه ساخته ام

 

*

طرح

 

در زندگی

شکست خورده ام

مثل فرمانده ای

ازکشیده ی سربازی

برگونه های خویش؟!

 

*

جهان متروک

 

جهان خانه ی متروکی است

که هیچ معماری

قادر به تعمیر آن نخواهد بود

خانه ای که تمام سقف آن

تنیده ی تارهای عنکبوتیان است