عجب حجی شد امسال. اون از جرثقیلی که سقوط کرد و عده زیادی را کشت، اینهم از کشته شدن هفتصد هشتصد تا حاجی زیر دست و پا …
خیلی ها این حوادث را ناشی از خشم خداوند می دانند و می گویند خدا عصبانیه از دست مردمی که اینهمه فقر و درماندگی و آوارگی را ندیده می گیرند و مثل این آدم های الکی خوش، چشم هایشان را به روی واقعیات می بندند و هرکدام هزاران دلار خرج می کنند که برای تظاهر به مکه بروند و حاجی شوند و از مزایای قانونی آن بهره ببرند.
امام جمعه های خشمگین ایران این حوادث را از بی عرضه گی عربستان می دانند و فریادشان بلند شده است که جمع کنید این بساط را وقتی نمی توانید اداره اش کنید …
و شاید هم حق داشته باشند؟ سال نومیلادی هر سال در برلین یا واشینگتن و نیویورک، میلیون ها آدم، آنهم آدم هایی که تلوتلو می خورند و زمزمه می کنند: مست و خرابم باباجون بیگی منو… دورهم جمع می شوند و می زنند و می خوانند و می رقصند و آب هم از آب تکان نمی خورد.
در مراسم حج که یک مشت پیرمرد، پیرزن، ساکت و آرام دور حج الاسود می چرخند، چرا باید هر سال چنین اتفاقاتی بیفتد؟
حیف که اداره امور حج را نمی شود به دست غیر مسلمان ها سپرد وگرنه آدم پیشنهاد می کرد بدهید دست آلمانی ها و ببینید چه جوری این کار را سازمان دهی می کنند که آب توی دل کسی تکان نخورد.
حالا آلمانی ها هیچی. مسیحی هستند نمی شود کار را داد دست اونها، ولی دست ایرانی ها که میشه داد؟ ما که عیب و ایراد مذهبی نداریم؟ مسلمانیم اونهم از نوع دوآتیشه اش.
بگذارید ما برایتان سازمان دهی اش کنیم. دیده اید که ما به چه خوبی مسائل مملکت مان را سروسامان داده ایم؟
همین بردن پول نفت سرسفره های مردم کم کاری بود؟ آنقدر آرام انجامش دادیم که هیچکس حالی اش نشد اینهمه اسکناس سرسفره از کجا آمده؟
برنامه ریزی هایمان برای انتخابات را ندیده اید؟هرچقدر آدم که دستور بدهند به خیابان می آوریم و به طور مساوی بین همه آنها بیسکویت و ساندویچ و ساندیس پخش می کنیم.
مشکل غرق شدن مردم در رودخانه ها و دریاچه ها را دیدید چقدر ساده حل کردیم؟ هم دریاچه ها را خشک کردیم و هم رودخانه ها را!
نه زاینده رودمان دیگر آب دارد و نه کارون مان. می دانید هرسال چند نفرکنار این رودخانه ها می خوارگی می کردند و بعد می پریدند توی آب که خنک شوند و غرق می شدند؟ ترانه “سری پل خواجو، یارو واسادس” را گوش کنید و ببینید چه خبرا که نبودس!
ترانه لب کارون آغاسی یک مدرک دیگر … این رودخانه ها را خشک کردیم، هم جلوی فسق و فجور را گرفتیم و هم جلوی تلفات را.
به وضع اقتصادمان نگاه کنید. کاری کرده ایم که در میان اینهمه ثروتمند و مولتی میلیاردری که داریم، حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که سر بی شام زمین بگذارد!
علاوه بر بزرگترین میدان شهرمان که اسمش را گذاشته ایم آزادی، قیمت ها را هم آزاد گذاشته ایم که کسی احساس کمبود آزادی نکند.
کار را بسپرید به دست کاردان. بگذارید بیائیم و به زیارت خانه خدا سروسامان بدهیم. ترتیبی می دهیم که فراموش شود خدا گفته است: اول کمک به گرسنگان، بعد زیارت کعبه…
باورکنید کاری می کنیم که بیل گیتس و مارک زاکربرگ هم مسلمان شوند و ثروت شان را بیاورند در عربستان خرج کنند!
دعائی که حاجی ها یواشکی می خوانند : خدایا ببخش ما را که دستوراتت را گوش نکردیم ، میلیون ها گرسنه ،جنگ زده، آواره و پناهجو را ندیده گرفتیم و پولهایمان را آوردیم در عربستان خرج کردیم!
متخصص وارد می شود!
بالاخره وسط اینهمه خبر بد و هجوم ده ها هزار پناهجوی درمانده به اروپا و غرق شدن تعداد زیادی از آنها در دریا، یک خبر خوب هم رسید.
به گزارش روزنامه شرق، امیرعباس سلطانی، نماینده پیگیر پرونده بابک زنجانی اعلام کرده است که میلیاردر متهم نفتی در آستانه آزادی از زندان قرار دارد
می دانید که بعد از توافق هسته ای، یکی از غصه های بزرگ مردم مملکت مان این شده است که اگر ده ها میلیارد دلار دارایی های ایران را آزاد کنند، با این کوه اسکناس چه باید کرد؟
مسئولان بارها تا نصف شب جلسه گذاشته اند که برای این کار راه حل پیدا کنند اما در مرحله چه کنیم و چه نکنیم، و چه خاکی توی سرمان بریزیم، متوقف شده اند و عقل شان به جایی نرسیده است.
یکی گفته بود مثل موقع انتخابات که با هواپیما اعلامیه می ریزیم روی سر مردم، این پولها را هم ببریم بریزیم پائین، هرکی هرچی گیرش آمد نوش جانش. بالاخره پول مال همین مردمه و حقشونه.
یکی از مسئولان پیشنهاد کرده بود که آلمانی ها سازماندهی شون خوبه و در بحران پناهجوپذیری دیدیم که با چه سرعتی به هشتصد هزار پناهجو رسیدگی کردند. پول ها را بدهیم به آلمانی ها، مردم ایران را به صف کنند و به هرکدام به نسبت سن و سال و بزرگی و کوچکی هیکل شان مقداری اسکناس بدهند دستشان.
یکی اعتراض کرده بود که اینجوری به رفقای خارج از کشورمون ظلم میشه. مثلا بشار اسد با آنهمه گرفتاری که در سوریه داره چه جوری می تونه واسه یک دسته اسکناس بیاد ساعتها توی صف وایسه؟
بالاخره یکی گفته بود آقا ما واسه این کار متخصص داریم، چرا از وجود او استفاده نکنیم؟ چرا این در و آن در بزنیم و خودمان را خسته کنیم؟ بابک زنجانی را آزاد کنیم تا بهمون بگه چیکار باید کرد.
پیشنهاد دهنده توضیح داده بود که همه می دانند الان همه کشورهای خارجی برای دلارهای ایران که قرار است آزاد شود، دندان تیز کرده اند و همه ما هم می دانیم که با هرکلکی که شده مقداری آدامس و بادکنک و کش سر و دسته بیل بهمون می فروشند و این پول ها را دوباره از چنگ مون در میارن.
اگر بابک خان بیاد وسط، بلده چه جوری این پول ها را سر به نیست کنه که یک پاپاسی اش هم گیر کشورهای خارجی نیفته. طرف به عنوان دست گرمی دو میلیارد و هفتصد میلیون یورو را سربه نیست کرده، توی این کار استخوان خرد کرده و دکترا گرفته!
خدایا منو می بینی؟!
پنج تا انگشتش را گذاشته به حجرالاسود و عکس می گیره که واسه اون دنیاش مدرک داشته باشه.
راستی قدیم ها که موبایل نبود مرده ها نصف شب، لخت و عور و خواب آلود چه جوری می تونستند نکیر و منکر را قانع کنند که حج هم رفته اند و وظایف دینی شون را انجام داده اند؟!
جامعه شناس چینی
ما ایرانی ها جامعه ای ساخته ایم که جامعه شناس هامون توش موندن. میریم سالها جان می کنیم و خرج می کنیم تا لیسانس و فوق لیسانس بگیریم، بعد چون برای لیسانسیه ها و فوق لیسانس ها کار مناسب پیدا نمیشه، به کارهای خیلی پائین تر هم راضی می شویم، خودمان را به عنوان بی سواد و کم سواد جا می زنیم، بلکه استخداممان کنند.
کم نیستند کسانی که پرسشنامه های ادارات را مخصوصاً با غلط های املائی و انشائی پر می کنند که صاحب کار باورش بشه طرف کم سواده و استخدامش کنه. برای این کارمان هم دلیل داریم. خیلی از صاحب کارها وقتی دیده اند طرف فوق لیسانس داره مودبانه گفته اند قربان من خودم دیپلم دارم و خجالت می کشم جنابعالی را به عنوان آبدارچی یا نظافتچی استخدام کنم. شانس تان را جای دیگری امتحان کنید بلکه کاری که لایق تان باشد را پیدا کنید.
خانم ها با هزار مشکل به دانشگاه میرن و فوق لیسانس می گیرند بعد میروند لحیم کاری یا بچه داری می کنند … این ها را من نمیگم ها، روزنامه شرق از قول دست اندرکارها نوشته. بروید و بخوانید…
روز پدر یا مادرکه میشه می گردیم ببینیم فرخی و عسجدی و مولوی و ایرج میرزا و سعدی درباره پدر یا مادر چه شعری گفته اند که همراه با عکس گل و کوه و دریا بگذاریم توی فیسبوک مان و قربان صدقه پدر و مادرمان برویم، اما در عمل نه تنها ماهی یک بار هم بهشون سر نمی زنیم، بلکه پدیده ای به وجود آورده ایم به نام “سالمندان سرراهی” ….پدر و مادری را که آلزایمر گرفته یا بیماری درد سرآفرین داره میاریم سرکوچه و ولش می کنیم به امان خدا … خبرهاش توی سایت های خبری پره.
گدایی را مذموم می دانیم و گداهای حرفه ای را جمع می کنیم ولی تعدادشان روز به روز بیشتر میشه چون خودمان به نوعی دیگر گدایی را تقویت می کنیم. معتقدیم صدقه رفع بلاست و برای حل مشکلاتمان به گداها پول می دهیم که دعایمان کنند و مشکلاتمان را برطرف کنند!
در خبرها آمده بود که گداها ماشالا هزار ماشالا کیف شان کوکه و تا روزی دویست هزارتومان هم درآمد دارند.
یکی از جامعه شناس ها می گفت آقا من که بریده ام و توی این جامعه مانده ام هیچی، اگر کانت و دکارت و ژان ژاک روسو هم زنده بودند، عقل شان نمی رسید که جامعه ما رو حلاجی و درک کنند.
احتمالن باید همانجورکه قرقره و دسته بیل و جارو و بندتبان از چین وارد می کنیم، تعدادی جامعه شناس هم از چین بیاوریم که تشخیص بدهند ما چمونه؟!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.