لذت بخش است زندگی در کشوری که ادب در آن موج می زند و برادری درآن قل قل می کند. در مجلس قانونگذاری شورای اسلامی، محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه کشورمان، و علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران را به شکل بسیار دوستانه ای تهدید به مرگ کردند!

تهدیدکننده با وجود آنکه نماینده مجلس است، مصونیت پارلمانی دارد و می داند که هرکاری دلش بخواهد می تواند بکند، حتی یک فحش ناموسی نداد و یک حرف زشت از دهانش درنیامد، فقط گفت شما را می کشیم، در راکتور اتمی اراک دفن می کنیم و رویتان سیمان می ریزیم، همینmajles--salehi!

و این تهدید یک بار دیگر ثابت کرد که به قول آقای احمدی نژاد، ایران آزادترین کشور دنیاست چون در مجلس قانونگذاری آن می توان مقامات عالی رتبه کشور را تهدید به مرگ کرد.

نکته جالب در این قضیه این است که آقای صالحی، با وجود آنکه جانش درخطر است، تهدیدکننده را برادر عزیز می خواند. همچنان که آقای احمدی نژاد قاچاقچیان را برادران قاچاقچی نامید. و همین ادب و محبت و برادری است که همه را کشته!

عین جمله ای را که بی بی سی در اخبارش منتشرکرده برایتان کپی می کنم که از توی آن حرف درنیاید:

“آقای صالحی که در دفاع از برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) صحبت می‌کرد گفت:”الان یک برادر عزیزی آمده اینجا و با قسم جلاله می گوید که شما را می‌کشیم و در رآکتور اراک رویتان سیمان می ریزیم.”

بعد از این اظهارات چند نفر از نمایندگان منتقد مجلس از جای خود برخاستند و با فریاد آقای صالحی را دروغگو خواندند، اما مجید انصاری، معاون پارلمانی رییس جمهوری ایران با تأیید تهدید آقای صالحی گفت که بعضی از نمایندگان، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه و علی‌اکبر صالحی را “تهدید به اعدام کردند و گفتند ما شما را اعدام می کنیم و در رآکتور اراک دفن می کنیم و رویتان سیمان می ریزیم”.

حالا عده ای می گویند اگر واقعن چنین تهدیدی صورت گرفته بود، چرا تهدید کنندگان گفته اند رویتان سیمان می ریزیم، مگر خاک چه عیبی دارد؟

به احتمال زیاد تهدیدکنندگان از این نظر گفته اند رویتان سیمان می ریزیم که به قول معروف کار از محکم کاری عیب نمی کند. مگر همین چند وقت پیش نبود که چند تا زلزله زده را چند روز بعد از زلزله از زیر خروارها خاک زنده بیرون آوردند؟!

مملکت ما با این ویژگی هایش در دنیا نمونه است، اما ما مردم اصل را ول کرده ایم و چسبیده ایم به فرع. رهبرکشورمان یک خط قرمزهایی کشیده اند که همه بدانند و آگاه باشند و آن را رعایت کنند، اما هر روز عده ای یواشکی پایشان را می گذارند آنور خط. حسن می گوید حسین از خط قرمز رهبر عبور کرده و حسین می گوید خودت که زودتر از خط قرمز رد شدی …

با هرکی حرف می زنی از خرابی وضع اقتصادی و گرانی و کمی حقوق معلمان و کارمندها و کارگرها حرف می زند، اما هیچ کس توجه نمی کند که در دیزی باز است، اگر معلمان و کارمندها و کارگرها خودشان حیا می کنند، به کسی چه مربوط است؟

در مملکتی که بردن و خوردن و چاپیدن آنقدر عادی شده که اگر نچاپی برایت حرف درمی آورند، آنها هم اگر عرضه اش را دارند و راست می گویند، بروند و مشغول شوند.

همین جمعه پیش تلویزیون صدای آمریکا گزارش مستندی داشت از یک آقایی به نام نعمت زاده که ظاهرن با برکت و نعمت زاده شده و بعد از انقلاب همیشه یا وزیر بوده یا معاون وزیر. ده ها شرکت دارد و برای خودش یک امپراتوری درست کرده است.

معلم های ما اگر راست می گویند بروند دانش چاپیدن را یاد بگیرند و به دانش آموزان هم بیاموزند. وقتی ما پیشکسوت هایی چون بابک زنجانی و نعمت زاده را داریم حیف است که “صنعت ده بیست تا شرکت داشتن” گسترش پیدا نکند.

بابک خان ۱۳۷ تا شرکت را یکجا و مجانی خرید و چهارصد و پنجاه میلیون تومان هم نازشست گرفت تا قبول کرد که این شرکت ها را مجانی بخرد. حق هم داشت. هرچیزی را که به آدم مجانی دادند که نباید قبول کند!

زیرنویس عکس: یک عکس تزئینی از مجلس شورای اسلامی

 

حاجی حاجی مکه …

تعدادی از دانشمندان، عمرکره زمین را بیست میلیون سال تخمین زده اند (من خودم با یکی شون کلی چانه زدم بلکه یک کمی تخفیف بده مشتری بشیم، جون بچه شو قسم خورد و گفت واسه خودم نوزده و هشتصد تموم شده!).

گرچه در این بیست میلیون سال تقریبی صد جور مورخ ریز و درشت و چاق و لاغر داشته ایم و هرکدامشان هر بلایی که دلشان خواسته سر تاریخ آورده اند و هرچه دلشان خواسته درباره این دنیا نوشته اند، هیچکدامشان چهارتا کلام راجع به مسائل اجتماعی ده بیست میلیون سال پیش ننوشته اند.

donkey-travel

عازم سفری دور و دراز، مثلا مکه….

خدا پدر و مادر هشتاد نود ساله های کشور خودمان را بیامرزد که یک تاریخ متحرک هستند. اینها ادعا می کنند که هیچ انسانی در این بیست میلیون سال، تجربه ای را که آنها دارند، نداشته است… معتقدند این نسل، چیزهایی را دیده و تجربه کرده که نسل های قبلی و بعدی، نه دیده اند و نه خواهند دید.

دلایلی هم که می آورند قانع کننده است. می گویند کدام انسانی در این بیست میلیون سال نان سنگک را خریده بود دانه ای هزار تومن؟هفتاد هشتاد سال پیش نان سنگک دانه ای یک عباسی بود، سی چهل سال بعد هم که احتمالن میشه دانه ای یک میلیون تومان. شاه هم با آنهمه پزی که در مورد پیشرفت مملکت می داد، زورش نرسید نان سنگک را گران تر از چهار پنج تومن بفروشد.

(خودمانیم، انگار راست هم میگن؟، نان سنگک در تمام این بیست میلیون سال هرگز دانه ای هزار تومان نبوده؟!)

یکی از این آدم ها می گفت هشتاد نود سال پیش، کسی اسم هواپیما را هم نشنیده بود و ماه ها طول می کشید تا مردم سوارکجاوه شوند و با هزار مصیبت خودشان را به مکه برسانند و خانه خدا را زیارت کنند. ضرب المثل حاجی حاجی مکه هم که اشاره به دیداری دیگر در آتیه ای دور است، از همین سفرهای طولانی گرفته شده…

اما همان آدم ها که یک سال طول می کشید به مکه بروند و برگردند، الان ظرف دو سه ساعت خود را به مکه می رسانند، یا زیر دست و پا له می شوند و از شر متلک ها و سرزنش های مردم که میگن چرا پولاتو به فقیر بیچاره های فامیل و همسایه هاتون کمک نکردین، راحت می شوند، یا با چند تا چمدان سوغاتی و جنسی که مشتری پاش وایساده برمی گردند…

همین آدم می گفت یک وقتی می شد شاه مملکت را پیاده توی کوچه و خیابان دید اما الان شاه و رئیس جمهور که هیچ، هیچ عبا به دوشی را هم که دستش به دم گاوی بند شده باشد، نمی توان پیاده و بدون بنز ضد گلوله رویت کرد.

شاید هشتاد سال بعد، جوانان آن روزگار با لبخند ما مردم این دوره و زمانه را مسخره کنند و بگویند پدران بدبخت ما برای مسافرت ناچار بودند به فرودگاه بروند وکلی وقت تلف کنند تا سوار هواپیما شوند در حالی که ما می توانیم به فشار یک تکمه به شکل نور تجزیه شویم و در ظرف چند ثانیه به هر قاره یا کشوری که بخواهیم منتقل شویم.

البته اگر از آدم های صد سال بعد با تمام امکاناتی که خواهند داشت بپرسی تو هیچوقت با گیوه توی برف و باران راه رفته ای که ببینی چه مزه ای می دهد؟ خیال می کنه گیوه یک جور وسیله نقلیه مثل اسب و قاطر بوده!

ممکن است آدم های صد سال بعد از محل کارشان به رباتی که در خانه دارند دستور پختن قورمه سبزی یا خورش آلو اسفناج را بدهند تا وقتی به منزل رسیدند غذا حاضر و میز چیده شده باشد، اما اگر از همین آدم ها راجع به حمام خزینه، یخچال های طبیعی، تون حمام، و آب انبارهایی که چهل تا پله باید می رفتی پائین تا به شیر آب برسی سئوالی بپرسی، مثل بز اخفش نگاهت می کنند. خود بز اخفش را هم خیال می کنند اسم یک جور کرگدن بوده!

هشتاد ساله های امروز یک وقتی که اگر نامه ای برای معشوقه شان می نوشتند، باید سه ماه منتظر جوابش باشند چون مدتها طول می کشید تا نامه به دست دختره برسه و یواشکی بره توی پستوی خونه بخونه یا بده یکی واسه اش بخونه، ولی حالا همان نامه را در چند ثانیه برای همان معشوقه که اینک پیرزنی است دانشمند و در آمریکا زندگی می کند ایمیل می کنند و پیرزنِ هم یک دقیقه بعد با خنده جواب میده خدا نکشتت ننه، هنوز یادته؟!

نسل های هزار سال بعد حتمن وسایل مدرن تری از امروز خواهند داشت، اما هرگز مزه سفر با الاغ را نخواهند چشید، نخواهند فهمید چرا حمام ها جن داشت؟ معنی میرآب را نخواهند فهمید، از نامه نویس های دم پستخانه اسمی هم نشنیده اند و اگر ازشان بپرسی اون میرزاتقی خانی که زمان ناصرالدین شاه صدراعظم بود با این میرزاتقی خانی که توی شهروند مطلب می نویسه چه نسبتی با هم دارند؟ خواهد گفت چی بگم والا، از هر جنسی بدلی اش را هم ساخته اند!

دیوار حاشا کوتاه شده است!

کی یادشه کلنل لیاخوف موقعی که مجلس شورایملی را به توپ می بست چه فحشی می داد؟

مدرکی ندارم، اما حاضرم قسم بخورم که اون موقع داشته بد و بیراه می گفته چون هیچ کس در حالتی که عصبانیست و دارد فرمان می دهد مجلس یک مملکت را به توپ ببندند و ویران کنند، حرف های قشنگ و محبت آمیز نمی زند، تعارف هم نمی کند، صلوات هم نمی فرستد.

روزی که آغا محمدخان قاجار دستور داد چشم های بیست هزار نفر از مردم کرمان را دربیاورند در چه حالی بود؟ کسی یادش هست چه لباسی پوشیده بود، سوار اسب بود یا پیاده بود، ناهار خورده بود یا نه و و و…

و روزی که نادرشاه از هند برگشت وکوه نور و دریای نور را با خودش آورد، آنها را کجا گذاشت یا دست کی سپرد که گم وگورنشه؟

تاریخ هیچ کدام از این نکات و هزاران نکته مشابه اش را به خاطر ندارد چون جایی ضبط نشده، اما نسل امروز یادش می ماند روزی که آقای احمدی نژاد با تمسخر می گفت: یعنی مشکل ما موی جوان های ماست چه قیافه ای داشت و چه لباسی پوشیده بود و چه جوری لبخند می زد.

فیلم و آرشیو و وسایل مدرن این امکان را در اختیار نسل جدید گذاشته است، اما این امکان، یک عیب بزرگ هم دارد. مردم هرگز قول هایی را هم که مقامات کشورشان داده اند فراموش نمی کنند و در نتیجه همیشه ناراضی و طلبکارند.

زمان قدیم، به سادگی می شد هر چیزی را حاشا کرد و گفت من کی چنین چیزی گفتم؟ کشک چی؟ پشم چی؟ و تمام می شد می رفت پی کارش ولی حالا یوتیوب دیوار حاشا را آنقدر کوتاه کرده که با یک کلیک می توانی ببینی اون آقای محترمی که آن روز داشت هاله نور دور سرش را تشریح می کرد چه لباسی پوشیده بود و دست هایش را چه جوری تکان تکان می داد و چه کسانی داشتند به حرف هایش گوش می کردند …

و می شود دید قبل از انتخابات و هنگامی که آقای روحانی می گفت “منزلت را به زنان بازخواهم گرداند ” مردم چه جوری از خوشحالی جیغ و ویغ می کردند.

راستی این فیلم را دیدین که عروس خانم را دارن بابت بدحجابیش بازداشت می کنند؟ راجع به همان منزلت خانم هاست که آقای روحانی می گفت …!

 

آرسن لوپن وطنی

ما ایرانی ها هیچوقت قدر داشته هایمان را ندانسته ایم.
فرانسوی ها یک شخصیت داستانی داشتند به نام آرسن لوپن، چنان معروفش کردند که در همه دنیا ضرب المثل شد.
ما واقعی شو داریم، میلیارد ها یورو را بالا کشیده، زندانی هم هست و هنوز هیچ کس سر از کارش درنیاورده. آنوقت به جای اینکه داستان کارهایی را که کرده کتاب کنیم و بفروشیم، هی روی داستان کارهایی که کرده سرپوش میذاریم!

 

تیرآهن پنبه ای!

درست است که مملکت ما میلیون ها بیکار دارد، اما این مانع آن نیست که برای دیگران کار ایجاد نکنیم.

دانشمندان خارجی بدون ما بدبخت می شدند و بیکار می ماندند چون نمی دانستند چه خاکی توی سرشان بریزند. این ما هستیم که برایشان سوژه خلق می کنیم و بهانه ای به دست شان می دهیم که بروند و درباره اش مطالعه کنند.

از هفته پیش که مقامات مسئول کشورمان ۱۷ شرکت را شناسایی کرده اند که بدون یک دانه لیموترش، هزاران لیتر آب لیموی دست افشار طبیعی! تولید می کنند، دانشمندان خارجی دارند مطالعه می کنند ببینند تقلبی هست که ما جماعت نکرده باشیم؟

یکی دو هفته پیش بود که دویچه وله از کشف یک امامزاده تقلبی در اطراف تهران خبر داد که به منظور زمینخواری ایجاد شده بود و این هفته علیرضا جمشیدی رئیس سازمان تعزیرات، خبر داد که در بازرسی از ۱۷ کارخانه تولید آب ‌لیمو “حتی یک قطره آب‌لیموی طبیعی” یافت نشد. محصولات تمام این کارخانه‌ها مهر استاندارد دارند و برخی از این تولیدکنندگان شرکت‌های قدیمی و با سابقه‌اند. یعنی سالهاست که بدون استفاده از یک دانه لیموترش، برای خلق اله آب لیموی دست افشار و براساس آگهی هایشان ، صد درصد طبیعی تولید می کنند!

یکی از دانشمندان خارجی که مشغول مطالعه شده است تا ببیند در ایران دیوار بتونی از گل هم درست کرده اند یا نه؟ و تیرآهنی هم ساخته اند که از پنبه درست شده باشد یا خیر، می گفت خدا پدر و مادر شما ایرانی ها را بیامرزد که برای ما سوژه خلق می کنید.

او معتقد بود وقتی در اسفالت خیابان هایتان به جای قیر، مرکب می ریزید که با یک نم باران از اسفالت خیابان اثری باقی نمی ماند، بعید نیست که تیرآهن هایتان هم پنبه ای باشد که با یک نم زلزله! هرچه هست و نیست ویران می شود و از بین می رود.

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.