ترامپ پس ازیکروز بزنم نزنم، و می زنم  نمی زنم گفتن، بالاخره دستور لغو عملیات حمله به ایران را صادرکرد و این شد فرصتی برای بحث ها و اظهار نظرهای گوناگون.

حالا یکی میگه کار عاقلانه ای کرد، و یکی میگه نه خیر، کاربزدلانه ای کرد و خودش را پیش سروهمسرکوچیک کرد.

این تیپ آدم ها توجه ندارند که همه انسان ها در موقعیت های خاص، دچار شک و تردید می شوند. خودشان وقتی می روند نیم کیلوگوشت آبگوشتی بخرند و قصابه میگه کیلوئی ۱۵۰  هزارتومن، ده دفعه بخرم، نخرم می کنند و توی دل شان می گویند اگر خریدم ۱۵۰ هزارتومن و فردا صبح شد ۱۴۹ هزارتومن چی؟!

و دوباره به خودشان نهیب می زنند:  بخر بابا جان، چی توی این مملکت ارزون شده که این دومیش باشه؟ و به خودشان می گویند چرا نمیگی  اگر فردا شد ۱۸۰ هزارتومن چی آقا پسر؟ اونو چی میگی؟

ترامپ هم در هنگام تصمیم گیری برای حمله به ایران، وضع یک کارمند ایرانی توی دکان قصابی را داشته.

مجسم کنید توی اون اتاق بزرگ (قصابی را نمیگم ها، منظورم کاخ سفیده!)، ترامپ نشسته وسط، جان بولتون مثل عنق منکسره اون طرفش، و پومپئو شیک و شسته و رفته طرف دیگه اش. چند تا ژنرال ده پانزده ستاره دوروبرش و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظامشون گوشه ای نشسته و چرت می زنه. گاهی که صدای یکی از حضار از حد معمول بلندتر می شود،  چشم هاش را باز می کند، نگاهی به دوروبرش می کند و می گوید به نظر من صلاح نیست و دوباره مشغول چرت زدن می شود!

یکی از ژنرال ها می گه قربان حالا که دستور حمله به صورت مختصر را داده اید، منهم به قسمت تدارکات دستور دادم به اندازه یک کیلو، یک کیلو و نیم از باروت  های موشکی را که می خواهیم به طرف ایران شلیک کنیم کم کنند که هم حمله کرده باشیم، هم نکرده باشیم. درحقیقت هم خسارت زده باشیم و هم نزده باشیم.

جان بولتون میگه یعنی چی؟ این دیگه چه جورحمله ایه؟ همه اش پنج کیلو باروت توش هست، یه کیلو و نیمش را هم کم کنین که دیگه  چی چیش می مونه؟ شوخی که نمی خواهیم بکنیم، بازی که نیست، جنگه مثلا. اونهم حالا که ایرانی ها با اشتباهشون یک همچین فرصت طلائی را دراختیار ما گذاشته اند. اتفاقن من معتقدم باید یه قوطی باروت هم پرکنیم و ببندیم به دمب موشک که ایرانی ها بفهمند با آمریکا درافتادن یعنی چی و یک من ماست چقدرکره داره؟

پیرمرده که صدای عصبانی جان بولتون چرتش را پاره کرده میگه ماست و کره بریزین روی باروت ها؟ این دیگه چه جور موشکی میشه؟!

ترامپ پوزخندی می زند، نگاهی به او می کند و می گوید شما نگران این چیزها نباشید و چرت تان را بزنید.

پمپئو میگه قربان اگرمنصرف بشین و شل کن سفت کن دربیارین ، دیگه هیچکس توی دنیا روی حرف شما حساب نمی کنه ها گفته باشم.

یکی از مشاوران کاخ می گوید ولی باید حساب این را هم کرد که مسترپرزیدنت از دیروز فعالیت های انتخاباتی شان را شروع کرده اند و اگر جنگی راه بیندازند، مردم آمریکا که هزینه این جنگ را باید تحمل کنند، دیگر به ایشان رای نمی دهند.

ترامپ دلخور و پکر میگه مسئله همینه دیگه (کلافه  گره کرواتش را شل می کند) و می گوید: بگو توی این هیر و ویرتبلیغات انتخابات، وقت پهباد زدن بود آخه…؟ اگه لامصب ها یک روز قبل از شروع فعالیت های انتخاباتی من، پهبادمون را زده بودند، می زدم لت و پارشون می کردم و فعالیت های انتخاباتی ام را هم می انداختم بعد از پیروزی. اونوقت چهارسال که هیچی، مثل رهبر خودشون دائم العمر هم که می خواستم می ماندم سرکار…

موبایل ترامپ زنگ می زند، ملانیا پشت خطه، می پرسه عزیزم جلسه تموم نشد؟ من کفش هامم پوشیدم و حاضرم ها …

ترامپ میگه فعلا خودتو یه جوری سرگرم کن. مهمونی دیر نمیشه. تلفن را قطع می کند و از سکرترش می پرسد از ایران خبری نرسید؟ حاضر به مذاکره نشدند؟

سکرتره میگه خیرقربان، خیلی لجبازن. جاسوسمون خبر داده که اونها هم جلسه دارند و مشغول شور و مشورتند که یک پهباد دیگر ما را هم  بزنند یا نزنند؟

ترامپ عصبانی میگه اگه بزنن ۱۳۰ میلیون دلار دیگه مون دود میشه میره هوا.  ضرر سنگینیه. من برجی را که توی واشینگتن ساختم ۱۲۰ میلیون دلار بیشتر خرجش نکردم. و عصبانی از سکرتره می پرسه کدومشون گفته یه پهباد دیگه شون را هم می زنیم ؟ دختره میگه آقای روحانی شون گفته. گفته به حول و قوه الهی …

ترامپ حرف او را قطع می کند و عصبانی میگه به رابط مان در عمان خبر بدهید به ایرانی ها پیشنهاد کنند اگر فقط ده دقیقه با ما مذاکره کنند، از حمله منصرف می شیم. ده دقیقه که دیگه چیزی نیست!

سکرتره میگه ولی آیت اله  گفته اول شما تحریم ها را لغو کنید بعد در مورد اینکه مذاکره کنیم یا نه،  مذاکره می کنیم!

ترامپ می پرسه برو ایمیلی را که اومده یه دفعه دیگه بخون و ببین چی گفته؟ لق کنیم، یا لغو کنیم؟ این دو تا لغت توی زبان فارسی با هم فرق می کنه . اصلا ایمیل بزن  بپرس ببین منظورشون لق با قافه، یا لغو با غین؟

سکرتره میگه قربان تاکید کرده اند که با غین باشه لطفن!

ترامپ عصبانی بلند میشه و میگه پس بگو خوابش را ببینند. حالا دیگه با غین اش را میخوان….؟ کاری می کنم که واسه قافش هم التماس کنن. کمی توی اتاق قدم می زند و می گوید ما هم مثل ایرانی ها یک سلاح سری اختراع کرده بودیم که هیچکس ازش خبرنداشت، اون چی شد؟

پومپئو میگه حاضره قربان. ترامپ می پرسه خب چی هست این اسلحه؟ کاربردش چیه؟ بردش چقدره؟ خاصیتش چیه؟

جان بولتون مداخله می کند و می گوید خیلی سرّیه قربان. به شما هم نمی تونیم بگیم! یه وقت بی هوا میرین جلوی دوربین تلویزیون، دست هاتون را بالا و پائین می گیرین و به همه میگین، یه چیزی ساختیم که قدش اینقدره، ولی یک کشور را پشت ورومی کنه!

ترامپ لبش را گازمی گیره و میگه راست می گین، من حرف تو دهنم بند نمی شه. اونو نیگر می داریم واسه روز مبادا. عجالتا تو دست و بالتون تحریم جدید چی دارین؟!

جنگ نه،

مذاکره نه،

دیپلماسی هم نه.

فقط نفرین، فقط دعا!

زن ومرد بدون مایو، درون استخری درتهران

فشار اضافی برای رعایت حجاب، یک جائی سر باز می کنه بالاخره!

غیر از آن خبرهائی که ازش خبر نداریم، خبرهای دیگری هم هست که ازش خبر نداریم!  مثلا این که هر هواپیمائی که می آید و مثل بچه آدم سرش را می اندازد زیر و از آسمان کشوری عبور می کند، کلی پول به آن کشور می دهد. آن هم به نسبت وزن هواپیما و کیلومتری که از آسمان آن کشور استفاده می کند.

این پهبادی را که زدیم و انداختیم، به گزارش بی بی سی، باعث شده شرکت کوانتاس، بزرگترین شرکت هواپیمایی استرالیا و شرکت هواپیمایی کی ال ام هلند به علت ناامنی، تغییرمسیر هواپیماهای خود را از ایران مورد بررسی قرار دهند. چقدر ضرر می کنیم؟  فقط هواپیماهای قطر که حالا دیگر از آسمان ایران عبور نمی کنند، سال گذشته ۵۱ میلیارد تومان پول به ما داده بودند. بقیه اش را خودتان حساب کنید!

گزارشی خواندم از وسایل جاسوسی ظریف ( منظورآقای ظریف نیست !) که دربدن ماهی ها کارمی گذارند.

از این به بعد موقع خوردن سبزی پلوماهی، به جای تیغ ماهی، باید دنبال میکروفن بگردیم!

دیپلماسی فتحعلیشاه  و دیپلماسی جمهوری اسلامی!

از وقتی وزیر امور خارجه آلمان و نخست وزیر ژاپن به ایران آمده اند و دست خالی برگشته اند، ترامپ دلش بیشتر آتش گرفته که چرا او را به ایران دعوت نمی کنند و دست خالی برش نمی گردانند؟!

آدمیزاد است دیگر، چشمش به همه جا هست و هرچه را می بیند هوس می کند. خلبان ترامپ گفته است از روزی که آقای روحانی از داخل ماشین درحال حرکت ازمردم نظرسنجی کرده، ترامپ هم  هوس کرده همین کار را بکند ولی چون احساس ابر قدرتی می کند، تصمیم گرفته از توی هلی کوپتر از آمریکائی ها نظرسنجی کند!

اول میگه برو بالا، بعد که رفتی بالا، هی میگه برو پائین تر، برو پائین، از این جا درست نمی بینم.

می گم قربان بال هلی کوپتر گیر می کنه به سیم های تلفن و تلگراف ها، میگه، باید ببینم نظر اون دختر خوشگه چیه یا نه؟  برو نزدیکش! 

خانمش گفته شب ها ازخواب می پرد و می گوید بی معرفت ها، یعنی من به اندازه وزیر امور خارجه آلمان هم اعتبارندارم؟ مرا هم دعوت می کردید ببینید حرف حسابم چیه؟

دیپلماسی پیغام وپسغام که نشد دیپلماسی؟ والا دیپلماسی  فتحعلیشاه هم بهتر از دیپلماسی شماها بود. یک نظر دختره را می دید، یا می گفت جهنم این را هم بفرستید توی حرمسرا یک فکری برایش می کنم، یا می گفت نه از قیافه اش خوشم نیامد، برش گردانید ولایتش …

آقای ظریف تان که خیلی خوب راست و دروغ سر هم می کند، می توانست اعلام کند که ترامپ پیغامی از نخست وزیر ژاپن برای آیت اله آورده! یا فوقش می گفت  ترامپ آمده از برخورد آبدارچی بیت با نخست وزیر ژاپن گله کند. توضیح می داد که شینزو آبه خجالتیه و به ترامپ ماموریت داده که بیاید و ازجانب آنها بگوید چائی که برایش آورده اند سرد بوده!

اصلا اینجور مطرح می کرد که چائی آقای آبه سرد بوده، روزنامه های ژاپن خیال کرده اند برخورد ما با ایشان سرد بوده.

آقای ظریف می توانست بگوید ما درسته که زندانی سیاسی و همجنسگرا نداریم ولی تحمل که داریم؟ انتقاد پذیریم و به انتقادهای واقعی اهمیت می دهیم. آقای آبه همان موقع هم اگر خجالت نکشیده بود و مطرح کرده  بود که این چائیه یا آب رنگ کرده یخ، به مش نعمت آبدارچی  بیت  می گفتیم یه چائی دیگه از نوک قوری برایش بریزد و بیاورد!

ترامپ به یکی از مشاورانش گفته اگر ایرانی ها یک وقتی من را دعوت کنند، می روم، نظر واقعی خودم وگله های ژاپنی ها و آلمانی ها را هم مطرح می کنم، بعد آقای ظریف هر جوری که دلش خواست برای آیت اله ترجمه کنه!

در این صورت هم من راضی می شوم که حرفهای خودم و ژاپنی ها را زده ام، هم آیت اله بعد از شنیدن ترجمه ظریف ازشنیدن آن همه تعریفی که ما از ایشان کرده ایم خوشحال می شود! و هم ظریف ازترجمه ای که کرده لذت می برد…

چهارتا عکس هم می انداختیم، یک فیلمی هم می گرفتیم، من برمی گشتم آمریکا، آنها هم نظرمن و تهدید هایم را هرجورکه دلشان می خواست به دنیا اعلام می کردند و ثابت می کردند که اهل مذاکره اند.

این حرف ها را هم بیشتر برای این می زنم که دلم برای مظلومیت وزیرخارجه آلمان آتیش گرفته است. برای خودش کم کسی نیست این بابا. شش ماه زودتر وقت ملاقات به احد الناسی نمی دهد آن وقت آنها بردندش تهران، علافش کردند و برش گرداندند. این شد دیپلماسی؟

بعد از برگشتن من هم تلویزیونتان می توانست اعلام کند بیشترین اصراری که ترامپ برای مذاکره می کرد به خاطراین بود که بیاید ایران، آقا کمی نصیحتش کند بلکه به راه راست هدایت شود!

می توانستند بگویند او که درآمریکا آدم دلسوزی کنار دستش ندارد. همه بله قربان گو هستند. زنش که دنبال لباس و کفش خریدن خودشه، جان بولتون و پمپئوشون هم که سق شان را با بزنیم درب و داغونشون کنیم برداشته اند. اوپوزیسیون ایران هم که خودشون با خودشون درگیرند.

می رفتم و برمی گشتم و تلویزیون شان می گفت مثل نخست وزیر ژاپن که نشاندیمش یک گوشه و اعلام کردیم آقای آبه ایران را دید و به چشم خواهرمادری پسندید! ترامپ هم آمد ایران، با نظر مردم آشنا شد، آقا هم مقداری نصیحتش  کرد، به راه راست هدایت شد و برگشت سرخانه و زندگی اش.

درحقیقت همانجورکه مامورانشان زنان و دختران را کشان کشان می برند توی ون و امر به معروف و نهی از منکرمی کنند، مرا هم به راه راست هدایت می کردند و البته اون قسمت کشان کشان بردنش را به خاطر این که مثل خودشان یک ابر قدرت هستم، تخفیف می دادند!