زندگی ما ایرانی ها در دو هنگام شیرین می شود: یکی دوران نامزد بازی و یکی دوران انتخابات!

نامزد بازی را خدا رحمتش کند، مال دورانی بود که گشت ارشادی وجود نداشت. دوران شیرین قبل از انتخابات هم که متاسفانه امروز به پایان رسید و تا شما نوشته های مرا بخوانید رئیس جمهور جدیدتان هم معرفی شده و آبها از آسیاب افتاده است.

این نظرشخصی من نیست. محققان سرشناسی که حوصله معرفی خود را ندارند به این نتیجه رسیده اند. آنها می گویند در دوران کوتاهی که تلاش می شود تا مردم را به پای صندوق های رای بکشانند و از آنها فیلم گرفته شود، شیرین ترین دوران زندگی یک ایرانی است. درحقیقت یک رویای واقعی.

election-iran

روسری ها شله، شل.

خنده و نشاط، آزاد.

راه رفتن پسر و دختر درکنار هم مجاز.

پسر می تواند به دختر آب بپاشد و دختر به پسر.

هیچ کس از آدم نمی پرسد شما با این خانمی که اونور خیابان داره راه میره چه نسبتی دارین که نیگاش کردین؟

انتقاد، آزاده آزاد. از هرکس که دلت می خواهد انتقاد کن فقط سیاه نمایی نکن. برو توی تلویزیون و بگو کشور ۵۰۰  هزار میلیارد تومان بدهکاراست، کسی کاری به کارت ندارد. برو بگو وضع دارو و درمان وحشتناک است، مسئله ای برایت پیش نمی آید. از عدم آزادی مطبوعات و سرعت پائین اینترنت حرف بزن و انتقاد کن، حق توست. برو بگو مملکت ورشکسته است، اشکالی ندارد. برو بگو من با چماق می زدم توی سر مردم، میگن دستت درد نکنه. اقتصاد را بگو افتضاح، نظر شخصی شماست و اظهارنظر آزاد است. می توانی درخواست آزادی زندانیان سیاسی را بکنی. بکن. می توانی تقاضا کنی به پرونده بچاپ، بچاپ ها رسیدگی کنند. قول می دهند که بکنند. حتی می توانی از حقوق بشر حرف بزنی. بزن، نترس. طوری نمی شود وکسی کاری به کارت ندارد…!

کار به جایی می رسد که احساس می کنی به آن دنیا رفته ای و در بهشت زندگی می کنی. یا حداقل  احساس می کنی در سوئیس هستی و به کشوری رفته ای که اینهمه از آن تعریف می کنند. احساس می کنی بر بال ملائک نشسته ای و در آسمان کشورهای آزاد جهان پرواز می کنی و و و و…. احساس می کنی…. وای خدا که آدم می خواد غش کنه از خوشی …فقط خدا نکند انتخابات پایان یابد که متاسفانه پایان یافت. آنوقت اگر مردی دهانت را بازکن و حرف بزن … به قول شاملو: آنوقت است که “دهانت را می بویند مبادا گفته باشی” ننه ناهار چی داریم!

در آرزوی آب تنی!

خداوند تبارک و تعالی یک حس عجیبی به من داده که از روی شعارهای مردم می فهمم چه  می خواهند! مثلا بعد از انتخابات سال ۸۸ که مردم ریختند به خیابان و شعار دادند رای من کو؟ من فهمیدم که ایرانی ها آدم های حواس پرتی هستند. یادشان نیست که رای شان را ریخته اند توی صندوق و حالا آمده اند توی خیابان دنبالش می گردند!

الان هم که تعدادی از خانم های مازندرانی آمده اند توی خیابان و شعار داده اند: “می شود با تو دل به دریا زد”، و دریا را هم با رنگ قرمز نوشته اند که بیشتر جلب توجه کند، فهمیدم مثل سایر خانم های جهان دل شان برای آب تنی در دریا تنگ شده است و تصور می کنند آقای قالی باف این امکان را برایشان فراهم می کند!

سفر فامیلی اشکالی دارد؟

پرونده سفر آقای احمدی نژاد و قوم و خویش ها و دوستانش به نیویورک را به دلیل این که با پول بیت المال صورت گرفته است می خواهند تحویل قوه قضائیه بدهند.

من نمی دانم ما چه جور مردمی هستیم؟ هرکاری که بکنیم یک جوری حرف ازش در می آورند. طفلک اگر قوم و خویش هایش را نمی برد، برایش حرف درمی آوردند که:

* از وقتی رئیس جمهور شده خودش را گرفته و حتی قوم و خویش هاش را فراموش کرده ….

* هواپیمای خالی داشت می رفت چی می شد ما را هم سوار می کرد و می برد؟ پوسیدیم توی این خراب شده با این هوای آلوده اش….

* چی چی رو هی میگن رئیس جمهور مردمی، رئیس جمهور مردمی؟ قوم و خویش هاش را زورش میاد ببره نیویورک، آنوقت میاد مردم را ببره؟

و حالا که سوارکرده و برده  و در بهترین هتل ها ازشون پذیرائی کرده، یک عده دیگر حرف درآورده اند که:

*اسم خودش را گذاشته رئیس جمهور مردمی ولی به جای اینکه به مردم برسه، قوم و خویش هاش رو برداشته برده نیویورک.

*هواپیما را پرکرده از قوم و خویش هاش برده آمریکا گردش، بعد شعار مرگ بر آمریکا میده.

*مثلا رئیس جمهور شده که به مردم خدمت کنه، بعد پول همین مردم را خرج قوم و خویش هاش می کنه و با هواپیما و پولی که متعلق به مردمه، می بردشون نیویورک گردش و براشون سوغاتی میخره.

و و و…. خدایا خودت ما مردم را به راه راست هدایت کن و نگذار اینقدر حرف مفت بزنیم!

جدائی

بی بی سی گزارش کرده است که آقای پوتین رئیس جمهور روسیه و همسرش لودمیلا اعلام کرده اند که از یکدیگر جدا می شوند.

علت این جدائی گرفتاری بیش از حد آقای پوتین اعلام شده است، اما می گویند همسرش گفته این جوان سیرامونی ندارد. پس از آن که مقدار قابل توجهی از سهم ایران در دریای مازندران را بالا کشید و به دهنش مزه کرد، حالا می خواهد پنجاه درصد از اقیانوس آرام را هم  بالا بکشد و در آن صورت دیگر هیچ وقتی برای من و بچه هایش نخواهد داشت.

خبرنگاران پرسیده اند مگر این کار به همین سادگی است؟ و او با خنده پاسخ داده است مردم ایران که آنقدرها هم مردم آرامی نیستند چکار کردند که مردم کنار اقیانوس آرام بکنند؟!

نخریدن جرم نیست!

روزی که آقای احمدی نژاد گفت ایران آزادترین کشور دنیاست، خیلی ها آن را یک جوک تازه تصور کردند و پوزخند زدند. در حالی که اگر در خارج از ایران زندگی کرده بودند، می دانستند که در ایران آزادی هایی هست که در هیچ کجای دنیا نیست و در قوطی هیچ عطاری هم پیدا نمی شود.

ایرانی هایی که در خارج از ایران زندگی می کنند عملا و به چشم خود می بینند که این خارجی های مادرمرده  چقدر بی عرضه، چقدر بی جرات و چقدر بی اختیار هستند. برای اینکه پنج سنت به قیمت نان یا گوجه فرنگی شان اضافه کنند، بارها جلسه می گذارند، میزگرد تلویزیونی ترتیب می دهند، نظر مردم و کارشناسان را می پرسند، نمایندگان وزارت خانه مربوطه می آید و می رود و بررسی می کند. و خیلی وقت ها کار به طرح قضیه در مجلس می کشد و چنان آش شوری برپا می شود که آدم خنده اش می گیرد.

یعنی کاسبی که آمده و صدها هزار یورو سرمایه گذاشته و یک سوپرمارکت بزرگ درست کرده به این بزرگی، اجازه ندارد گوجه فرنگی بی قابلیتی را که یک اردنگی بهش بزنی له و لورده میشه، یک سنت گران تر از قیمتی که برایش تعیین شده بفروشد.

اما در کشور ما که آزادترین کشور دنیاست و آدم ها آزادی دارند و آدم به حساب می آیند، کاسب اجازه و اختیار دارد هرروز صبح هر چند هزار تومنی که میلش بود بکشند روی قیمت جنسش و صدای کسی هم درنیاید!

آنوقت احمد شهید، نماینده سازمان ملل شان که پایش را به ایران نگذاشته و از این همه آزادی که درکشور ما زیر دست و پا ریخته بی خبر است، می آید و می گوید در ایران آزادی نیست و حقوق بشر نقض می شود!

آخر بی انصاف مگر کاسب بشر نیست یا این آزادی نیست که کاسب جنسش را به هر قیمتی که دلش خواست بفروشد؟

همین تازگی ها که گوشت ازکیلویی ۲۲ هزار تومن رسید به ۳۶ هزارتومن مگر طوری شد؟ کجای دنیا چنین آزادی وجود دارد که درکشور ما هست؟

تازه احمد شهید و آنهایی که او را جلو انداخته اند، خبر ندارند که این آزادی سر دراز دارد و مثل چرخ دنده های ساعت به هم وصل است.

مش یداله آزاد است که پیاز را گران بفروشد و بگوید من پیاز را از اوس رمضان میداندار گرانتر از دیروز خریده ام و گرانتر هم می فروشم، و اوس رمضون هم آزاد است که بارنامه اش را نشان بدهد و بگوید من از عباس آقای عمده فروش گرانتر خریده ام و گرانتر هم می فروشم و عباس آقای عمده فروش….

لازم است همه را اسم ببرم تا باورکنید که این آزادی تا چه حد گسترده است و سرش کجاست و ته اش کجاست؟

بله همانطوری که رئیس جمهورمان بارها گفته اند، اینجا همه آزادند، همه آدم به حساب می آیند و همه اختیار دارند و مجاز هستند که هر جنسی را به هرقیمتی که دلشان خواست بفروشند و از آنطرف مردم نیز آدم به حساب می آیند، آزادند و اجازه و اختیار دارند که اگر میل شان نکشید یا پولش را نداشتند، نخرند.

صدها مورد شلاق زدن در ایران دیده شده، اما آیا تا به حال دیده اید کسی را وسط خیابان دراز کنند و شلاق بزنند به جرم این که نان بربری یا لوبیای چشم بلبلی نخریده است؟ من که ندیده ام!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.