سعید سلطانپور
این روزها دست اندرکاران و داوطلبان و حامیان مالی و معنوی بنیاد پریا ، سخت مشغول برنامه جمع آوری کمک مالی برای خرید “خانه ایران”که اولین آن در انتاریو و کانادا می باشد، هستند. شنبه ۵ جون جشن همیاری مالی بنیاد پریا برای خانه ی ایرانیان است.
از زمان طرح این ایده، یعنی داشتن خانه ای برای ایرانیان، حمایت های مردمی همراه با نقد برای بهتر شدن در کنار نق زدن های طلبکاران کامیونیتی وجود داشته است.
امروز می خواهم به عنوان کسی که نزدیک به دو دهه در فراز و نشیب شکل گیری و تغییرات جامعه ایرانی در انتاریو و کانادا هست، نکاتی را با دیگران در میان بگذارم.
چندی قبل طی گفت وگو با چند تن از دست اندرکاران سالهای گذشته انجمن ایرانیان قصدم را برای ساختن مستندی در مورد آنان و نظریات جریانات مختلف در دوران مختلف را به طور جداگانه بیان کردم که به جائی نرسید .در سالهای ۹۰ بسیاری از ایرانیانی را که به تورنتو می آمدند، پناهندگانی تشکیل می دادند که آخرین پس اندازهای خود را به قاچاقچیان آدم و پاسپورت داده بودند که به کانادا بیایند.
در آن دوران، در سالهای اولیه ۹۰، انجمن ایرانیان که توسط چند تن از فعالان جامعه ایرانی تاسیس شده بود، نقطه امیدی شد برای کسانی که آخرین پس اندازهای خود را به قاچاقچیان داده بودند تا آنها را به سرزمین امنی برساند که در آن کرامت انسانی ارزش نهاده شود و انسان اختیار انتخاب راه خود را داشته باشد.
در آن دوران که نه اینترنتی بود و نه تلفن همراهی و نه اطلاعات جامعی که امروزه می توان با کمی جست و جو یافت و از همه مهمتر بی اعتمادی و سیاست زدگی و سرخوردگی، آن انجمن توانست خدماتی را به مهاجران عرضه کند که اکنون دیگر آنها تازه وارد نیستند و خود در این سرزمین جا افتاده اند و شهروندی با حق آب و گل شده اند .
متاسفانه شرایط آن دوران، و سیاست زدگی و عدم کار تیمی و آینده نگری جامعه ایرانی و نسل های بعدی مان، در این انجمن تشتت به وجود آورد و آن انجمن به سرنوشت دیگر نهادها و سازمانها دچار شد. بودجه دولتی تخصیص یافته به آن بین دیگر نهادهای غیر ایرانی مانند کاستی تقسیم شد تا به مهاجران ایرانی سرویس ارائه دهند.
انجمن ایرانیان علیرغم تلاشهای بسیاری از دوستان به دلیل کمبود بودجه نتوانست به آن دوران اولیه و خدمت رسانی به جامعه برگردد.
قصد من از بازگویی این بخش از تاریخ مهاجرتمان در تورنتو و کانادا برای آن دوستانی است که شعر شاملو می خوانند که مردم ما حافظه تاریخی ندارند و متاسفانه خود به گفته شاملو در عمل بی اعتنا هستند.
تصور کنید اگر ۵۰ سال دیگر محقق و تاریخ شناسی به بررسی مهاجرت ما در کانادا بپردازد، چه نتیجه ای خواهد گرفت؟ جامعه ای با آگاهی سیاسی نسبتاً خوب، با انگیزه بالا برای تحصیل و درآمدهای نسبتاً خوب، و جمعیتی بالغ بر ۱۵۰ هزار نفر برای دو دهه، هیچ محلی برای خودشان نداشتند و همواره چشمشان به دست دولتی ها بود .
بنابر این خانه ایران که تحت پوشش بنیاد پریا به عنوان اولین خانه ایرانی درکانادا تاسیس می شود، فرصتی ست برای همه آنهایی که به این مکان نیاز دارند، بویژه تازه واردان، سالمندان و نوجوانان .
سخنی کوتاه دارم با دوستان سیاسی که عمری را برای عدالت اجتماعی و آزادی برای همه ایرانیان گذاشته اند، و متاسفانه شرایط مشخص را در نیافته اند که بتوانند تحلیل مشخصی از آن ارائه بدهند.
اگر به تشکیل این نهاد مدنی کمک نمی کنید، خدای نکرده، چوب لای چرخ آن هم نگذارید. از تجربه گذشته در نداشتن نهادهای مدنی برای جامعه ایرانی و عواقب آن درس بگیریم .
اگر واقعاً کسانی که فکر می کنند چنین نهادی نمی تواند به جامعه ایرانی در انتاریو خدمت کند، چرا آستین بالا نمی زنند و خود خانه ایران دیگری با هر شکل و شیوه ای که می خواهند تاسیس نمی کنند. با تجربه پریا ، مسلما ثبت و مراحل اداری و تثبیت آن و مراحل قانونی جمع آوری کمک مالی آسان تر خواهد بود .
جمعیت ایرانی در انتاریو نیاز به دهها خانه ایرانی دارد. این اولین آن است ولی آخرین نخواهد بود.
خانه ایران فرصتی برای همه است و تهدیدی برای هیچ کس نیست. ضعف خودمان را در ایرادگیری بر کار جمعی دیگران نپوشانیم. تنها دیکته ننوشته غلط ندارد. ما در مواقعی که منافع جامعه ایرانی اولویت دارد با حفظ عقاید و نظرات مان و نقدهایمان، در کنار یکدیگر می ایستیم. از تجربه جامعه یهودیان و اسماعیلیه در کانادا یاد بگیریم. راه طولانی در پیش داریم.
به امید روزی که آنقدر خانه ایران داشته باشیم که بتوانیم به دیگر اقوام ساکن در انتاریو هم خدمات ارائه کنیم.
بیمارستانی با هزاران پزشک و متخصص ایرانی داشته باشیم که به کانادائی ها هم سرویس درمانی ارائه کند و زبانزد جهانیان شود.
خانه های ایرانی بسازیم برای همه عقیده ها و سلیقه ها.
یکی از کارهای خوب در این مراسم، فراحزبی عمل کردن و دعوت از سیاستمداران احزاب مختلف مانند وزیر مهاجرت و وزیر امور خارجه (محافظه کار) و وزیر راه (لیبرال ـ انتاریو) در حمایت از این حرکت است. به عنوان یک عضو جامعه ایرانی، از زحمات همه دست اندرکاران بنیاد پریا بویژه رئیس بنیاد آقای تبریزی و اعضای هیئت مدیره و مدیر اجرایی و همکاران و داوطلبان پریا و همچنین آقای دکتر مریدی که ریاست افتخاری برنامه ی حمایت مالی را بر عهده دارد، برای تلاش در راه تحقق رویای دیرینه ی کامیونیتی ایرانی، تشکر می کنم.
من می خواهم بدانم چرا بنیاد پریا چرا پرچم سه رنگ ایران را که با علامت شیر و خورشید می شناسیم به طور ساده نمایش می دهد؟ ممکن است گفته شود به خاطر بی طرفی است . بی طرفی با که؟ آیا پریا از جمهوری اسلامی وحشت دارد؟ این سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم ایتالیا است که به طور افقی نمایش داده می شود. تا زمانی که به پرچم اصلی ایران وقعی نگذارید و ملاحظه جمهوری اسلامی را بکنید خیلی ها از جمله بنده در کمک کردن به شما مشکل خواهیم داشت. آقای سلطانپور لطفا توضیح بدهید.