ایرانگردی
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
۱۲۶ سال از دوره «جنگهای ایران و روس» میگذشت. جنگهایی که در نهایت حاصلی جز پذیرش پیماننامه تحمیلی ترکمنچای (۱۸۲۹ میلادی، ۱۲۰۸ خورشیدی) برای مردم ایران نداشت. این پیمان با میانجیگری انگلیس و ناجوانمردی فرانسه، میان ایران و روسیه منعقد شد و جدایی بخشهایی اصلی از خاک ایران، که از ژرفای تاریخ بخشی از خاک ایران بوده است، را رقم زد. بدین ترتیب، روسها نه تنها زمین پر برکت که غرور ایرانیان را به یغما بردند.
علاوه بر آن، روسیه در تمام این سالها بخشهایی دیگر از خاک ایران را در اشغال خود داشت، ولی این امر در دوره دیکتاتوری استالین با اشغال استان زرخیز آذربایجان به اوج خود رسید.
با وجود این، مناسبات مرزبانی و روادید به مفهوم امروزی آن از پیماننامههای تاریخی گلستان و ترکمنچای سرچشمه میگیرد، اما با این دو پیماننامه نیز، نقاطی در خط مرزی مبهم و مشکوک باقی و مورد اختلاف باقی میماند. از این رو در تمام دوره امپراتوری روسیه، مرزهای ایران همواره مورد تجاوز ماموران روس قرار گرفته و آسیبهای مالی و جانی فراوانی به مرزنشینان بیگناه ایران وارد میآمد.
پس از انقلاب سرخ روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، بر طبق قرارداد ۱۹۲۱ (۱۳۰۰ خورشیدی)، مقرر میشود کمیسیونهایی از سوی دو کشور مامور حل و فصل این اختلافها شوند.
دولت شوروی نخست تعهد میکند که منطقه فیروزه و جزیره آشوراده را پس از مدتها اشغالگری، تخلیه کند. ولی متاسفانه از این کمیسیونها نتیجه دلخواه ایران عاید نشد (با وجود اینکه آشوراده پس گرفته شد اما منطقه فیروزه کماکان در خارج از خاک کشور ایران قرار دارد). در نتیجه در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۱ خورشیدی) دیگربار پیمانی برای زدودن اختلافهای مرزی بسته شد.
در تمامی این سالها روسیه با فریبکاری مرزها را دستکاری میکرد. نخست از راه تجاوز و فشار بر مرزنشینان ایران که کشتزارها و زمینهای خود را رها ساخته و مهاجرت کنند. مرزبانان روس، به ویژه در فصل درو سر رسیده دسترنج کشاورزان ایرانی را به یغما میبردند. دوم با منحرف ساختن نشانهها و خطوط مرزی، نابودی نشانههای پیشین و ایجاد پستهای مرزبانی جدید، خاک ایران را آهسته و پیوسته اشغال میکردند. برای نمونه «بهرام تپه» و «گبرمزار» که باید در داخل خاک ایران میبود، درون خاک شوروی قرار گرفت. در مقابل، ایران به جز ارسال یادداشت و شکایت کاری از پیش نبرد.
در دوره استالین، روزی نبود که به پاسگاههای مرزی ایران حمله نشود و تنی چند از نظامیان ایران و حتی کارگران ساختمانی که در آنجا کار میکردند، به خاک و خون نغلتند. در چندین مورد، مرزبانان ایرانی خلع سلاح شدند و روسها حتی بخشی از مسیر رودخانه آستارا را به سود روسیه تغییر دادند. روش ضدایرانی استالین، همواره موجب آزار و آسیب ایرانیان بود. به قسمی که حتی یکبار در پاسخ یادداشت ایران نوشت: “شما (ایرانیان) کاهی را کوهی تصور میکنید”.
بدین ترتیب، موضوع تعیین خطوط مرزی تا سال۱۳۳۴مسکوت ماند. در آن سال کمیسیون مشترک نمایندگان ایران و شوروی در آستارا تشکیل میشود و پس از ۲۰ ماه پژوهش و رسیدگی و همچنین نقشهبرداری و مسافتیابی سراسر مرز، خط قطعی مرز و نشانهگذاری آن، البته به سود ایران، انجام میشود و قرارداد حسننیت و حسنهمجواری بسته میشود. این تنها مورد در زمان حکومت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیش از فروپاشی آن است که آن کشور، سرزمینهای اشغال شده کشور دیگری را مسترد میسازد.
ماجرا در ۶ مهرماه ۱۳۳۴ و در کنار رودخانه خروشان ارس رخ می دهد. واژه ارس برگرفته از واژه مادی «اَرَخس»*Araxs به معنی «تیزرو» و «آنچه به سرعت جریان دارد» است که با آرش (کمانگیر) از یک ریشه است. البته هرودوت رودخانه ولگا را ارس نامیده است.
در ۶ مهرماه ۱۳۳۴، هنگامی که مالکیت جزیره شماره ۱۳۰ در نزدیکی پاسگاه عباسی، نخستین پاسگاه در سمت چپ جلفا و در نزدیکی کلیسا، تعیین میگردید، برای تشخیص اینکه کدام شعبه پیرامون جزیره، شعبه اصلی محسوب شده و بر طبق آن جزیره به کدام یک از دو کشور تعلق پیدا کند، میان افسران ایران و نمایندگان روسیه شوروی مشاجرهای درمیگیرد. جمله کوتاه یک افسر روس آتش به این خرمن میاندازد. «اگر لیاقت داشتید قفقاز را از دست نمیدادید».
این جمله نابخردانه افسر خودبزرگبین روس، آتش به جان افسران وطندوست ایرانی میاندازد. گذاشتن بیلیاقتی و ضعف تدبیر و تدبر پادشاهان بیکفایت قاجار به حساب ملت ایران نه تنها با اصول تمدن، بلکه حتی با اصول انسانیت هم ناسازگار است.
در این میان یک افسر دلاور ایرانی به نام ستوان یکم «نوراله کثیری»، افسر نقشهبردار لشکر تبریز، که یورش شهریور ۲۰ و ماجرای اشغال آذربایجان را به چشم دیده بود، به قصد برافراشتن پرچم ایران و اثبات شجاعت و شهامت دلاوران جانبرکف ایرانی، سوار بر اسب بیباکانه به آبهای سرد و خروشان ارس میزند. اسب و سوار با امواج خروشان رودخانه به مبارزه میپردازند و در گردابی هولناک در زیر امواج سهمگین ناپدید میشوند.
همه بهتزده و آشفته، این افسر دلاور ایرانی را از دسترفته میپندارند. در این هنگام، یک سرباز ورزشکار و قویپنجه به نام «صمد ممداقلی»، مرزبان دلاور ایرانی، با در دست داشتن چوب بلندی، به سوی جوانمرد بیباک شنا میکند. در این زمان ستوان کثیری در تلاش بود که پاهای خود را از رکاب بیرون کشیده، دستهای خود را از گیر بندهای زین و برگ رهایی بخشد. صمد لگامهای اسب را میبرد. سرانجام ستوان کثیری با کمک مرزبان یاد شده موفق میشود و در حالی که پرچم ایران را در دست داشت سر خود را از آب بیرون آورد و در نهایت، با کمک سرباز دلاور ایرانی، پرچم ایران را در جزیره شماره ۱۳۰، به اهتزاز درآورد.
اشک شوق از چشمان هیات ایرانی سرازیر شده و غریو فریاد و تحسین برمیخیزد. هیات روس به شدت تحت تاثیر شهامت، شجاعت و غیرت این فرزند دلیر میهن قرار میگیرد. جزیره متعلق به ایران اعلام میشود. چندی پس از آن، با تصویب مقامات عالی کشور، جزیره شماره ۱۳۰ به نام «جزیره کثیری» نامیده شده و پاداشی درخور به او پرداخت میشود. سرباز دلاور ایرانی، صمد ممداقلی نیز به دریافت پاداش نقدی و نشان شجاعت مفتخر میگردد. بر پایه این قرارداد مرزی، ۴۲۷ جزیره به ایران و ۳۸۲ جزیره به شوروی تعلق گرفت.
منبع: کتاب “مرزهای ایران و شوروی” نوشته تیمسار سپهبد اماناله جهانبانی (۱۳۳۶) و پژوهش محلی نویسنده.
* جعفر سپهری مدرس کامپیوتر در دانشگاه های آزاد، جامع علمی کاربردی و پیام نور و مدرس رسمی فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی در زمینه “هواشناسی کوهستان” بوده است. او صدها مقاله در زمینه ی ایران شناسی و تاریخ علم در ایران به چاپ رسانده . سپهری از سال ۲۰۱۴ به کانادا مهاجرت کرده است.
besiyar zibaaaaa