شهروند ـ در شهروند ستونی به معرفی ایرانیان موفق و دستاوردهایشان در ادبیات، ورزش، هنر، علم، سیاست و حرفه تخصصی شان در هر گوشه ی جهان، حتی در ایران اختصاص داده شده است. می دانیم که خبر بسیاری از موفقیت ها به رسانه ها راه پیدا نمی کند و تنها در جمع کوچک خانواده و آشنایان عنوان می شود، پس اگر فرد موفقی در اطراف خود می شناسید، لطفا به ما معرفی کنید. ما به دنبال مشهورترین ها نیستیم، اتفاقا یکی از اهدافمان این است که بتوانیم آنها را که تا کنون تلاش و خلاقیت و استعدادشان تغییری در زندگی خود و یا دیگران به وجود آورده، ولی دیده نشده اند، به دیگران معرفی کنیم.

در شماره های گذشته مهوش ثابت، آوا هما، سمیرامیس کیا، سونا مقدم، مهدی رضانیا، مریم حفیظی راد، سارا رحیمی، سعید ولدبیگی، نسرین متحده، سوسن رشیدی، بامداد اسماعیلی، عصمت صوفیه، کامران وفا، یارا شهیدی، سایه اسکای، مهران انوری، گلریز قهرمان، وحید رجب لو، شکوفه آذر، زهرا نعمتی، مریم ناظمی، مهسا قربانی، مینو اخترزند، بهروز بوچانی و آرش کمالی سروستانی، بیتا دریاباری، فرح کریمی، گلاره زاده، اشرف قندهاری(بهادرزاده)، تیمور الیاسی، اعضای تیم فوتسال زنان ایران، رضا مریدی، مریم طوسی، گلدی قمری، سیروس حبیب، پریسا تبریز، پی یر امیدیار و امیر خدیر را معرفی کردیم.

این هفته شما را با یک سیاستمدار، حقوقدان ایرانی ـ هلندی آشنا می کنیم: ساندر ترپهاوس  Sander Terphuis

درست است که نامش کاملا هلندی ست ولی نام اصلی اش احمد قلیچ خانی ست و در سه راه آذری تهران در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) به دنیا آمده و تا ۱۸ سالگی آنجا زندگی کرده است.

در گفت وگو با برنامه ی چمدان بی بی سی، می گوید: “پدرم بقال بود. زیر خانه‌مان مغازه داشت. وقتی فکر مهاجرت به سراغم آمد دیدم نمی‌توانم از پدر و مادر بخواهم که ۱۲-۱۰ هزار دلار به من پول بدهند تا یک پاسپورت جعلی بگیرم و یا این که به طریق زمینی از ایران خارج شوم. تحقیق کردم و متوجه شدم که از راه ورزش شاید بتوانم به هدفم برسم. چون از ۱۱ سالگی کشتی می‌گرفتم، به ورزش ادامه دادم و در ۱۸ سالگی قهرمان کشتی معلولان در وزن ۵۷ کیلوگرم شدم. همان سال مسابقاتی بین‌المللی در هلند برگزار می‌شد و من از بخت خوب، با تیم ملی معلولان راهی این کشور شدم.”

احمد نیمه‌بینا متولد شده است، البته خودش علت موفقیت‌اش را همین نیمه‌بینا بودن می‌داند.

“از کودکی همه فامیل و آشنایان به من می‌گفتند چون تو نیمه بینایی زندگی بر تو سخت خواهد گذشت، نگران نباش ما هوای تو را داریم و به تو پول خواهیم داد. اما به خودم می‌گفتم یعنی چه که به من پول خواهند داد. نیمه بینا متولد شدن من یک واقعیت است که باید با پذیرفتن آن به فکر خودم باشم. مادرم و برادرم اصرار داشتند که تنهایی بیرون از خانه نروم، اما من می‌رفتم. بارها به تیر چراغ برق خوردم، در جوی آب افتادم، کم مانده بود چند بار زیر ماشین بروم اما هر بار که زمین می‌خوردم محکم‌تر می‌شدم.”

احمد می‌گوید بعد از این که در سال ۱۹۹۰ با تیم کشتی معلولان ایران وارد هلند شده همه فکر و ذکرش پیدا کردن راهی برای خروج از اردو و یافتن دفتر پلیس برای اعلام پناهندگی بوده و به همین علت هم هیچ تمرکزی بر مسابقات کشتی و حریفانش نداشته؛ موضوعی که گویا اصلا به مذاق مربیان و سرپرست تیم خوش نیامده است.

“کشتی اولم با یک حریف آمریکایی بود. با یک امتیاز به او باختم. بعد از مسابقه مربی‌ام با عصبانیت آمد و گفت چرا به یک آمریکایی که دشمن ماست باختی. آن قدر عصبانی بود که در برابر همه خبرنگاران و دوربین‌ها یک سیلی هم به من زد. هیچ گاه آن صحنه را فراموش نمی‌کنم. بعد به من گفتند چون با یک آمریکایی کشتی گرفتی و او ‘نجس’ است، باید دوش بگیری. من که داشتم منفجر می‌شدم دلم نمی‌خواست دیگر مسابقه بدهم. در کشتی دوم مقابل حریف کانادایی از ناحیه شانه مصدوم شدم و از داور خواستم که مسابقه را نیمه کاره رها کنم. بعد از باخت دوم، همه از من عصبانی بودند و سرپرست تیم گفت بگذار برگردیم ایران با تو تسویه حساب خواهیم کرد. من هم گفتم باشه شما به همین فکر باش و من هم عمرا بر نخواهم گشت.”

احمد بعد از این که پرسان پرسان راه فرار از محل برگزاری مسابقات را فرا می‌گیرد بدون هیچ چمدان و وسیله‌ای یک روز اردوی تیم ملی کشتی معلولان را ترک می‌کند و به اولین دفتر پلیس خود را معرفی می‌کند. “هیچ چیز همراهم نبود. پلیس بعد از پر کردن اوراق، من را به آپارتمانی امن برد و گفت چند روزی آنجا بمانم تا تیم ایران از هلند خارج شود. فقط یک شماره تلفن به من دادند و گفتند اگر خیلی واجب بود به آنها زنگ بزنم. در آن چند روز از هراس این که از طرف تیم ملی پیدایم خواهند کرد و هر لحظه شاید به سراغم بیایند، شب و روز نداشتم.”

احمد قلیچ‌خانی بعد از دریافت اقامت در هلند به دانشگاه رفت. عاشق شد، حقوق خواند و حدود بیست سال پیش وارد عالم سیاست شد.

در گفت وگویی که مدیر رادیو زمانه “آرین دِ ولف” در سال ۲۰۱۴ با او داشته آمده است: ساندر ترپهاوس با کارزاری علیه جرم‌انگاری اقامت غیرقانونی خارجی‌ها در کمتر از یک سال به عنوان عضوی از “حزب سوسیال‌-دموکرات کار” هلند به شهرت کشوری رسید. کمپین اعتراضی وی موفقیت‌آمیز بود: نداشتن مجوز اقامت در هلند به جرم تبدیل نشد.

ساندر ترپهاوس در پی موفقیت در کمپین، سعی کرد به پارلمان اروپا راه یابد. نام او در فهرست «حزب کار»(PvdA) هلند به چشم می‌خورد. مبارزه انتخاباتی او به سیاست‌های انسانی‌تر مهاجرت و دفاع از حقوق بشر معطوف است.

سرگذشت زندگی او در قالب کتابی منتشر شده است. ناشر هلندی نام کتاب را “ساندر ترپهاوس کشتی‌گیر؛ یاغی در ایران، سیاستمدار در هلند” گذاشته است.

ساندر ترپهاوس در وبسایتش که به زبان هلندی است، خود را مدافع حقوق بشر معرفی کرده است. گوگل امکان ترجمه وبسایت را به انگلیسی در اختیارتان می گذارد. در این وبسایت می بینید که رسانه ها با ساندر مصاحبه های زیادی داشته اند و داستان زندگی او برایشان الهام بخش و جذاب است.

ویدیوی برنامه ی چمدان را آرش کمالی سروستانی، فیلمساز مقیم هلند، تهیه کرده و در اختیار بی‌بی‌سی فارسی قرار داده است. این ویدیو را در لینک زیر ببینید.

http://www.bbc.com/persian/tvandradio/2014/11/141114_u07_chamedan_season2_sander_online