جلسه ی فوق العاده کانون کتاب تورنتو، جمعه ششم ماه می ۲۰۱۶، میزبان باقر مرتضوی نویسنده ی کتاب حلقه ی گمشده از آلمان بود.
سعید حریری از کانون کتاب تورنتو سخنران را معرفی کرد.
باقر مرتضوی در سال ۱۳۴۲ از دبیرستان منصور در تبریز دیپلم گرفت. هم کلاسی هایش از فعالان سیاسی آن دوره بودند از جمله کرامت دانشیان و یوسف آلیاری. با چنین پیشزمینه ای در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸ خورشیدی) برای تحصیل به آلمان رفت.
در سال ۱۹۷۵ در رشته مهندسی ماشین آلات فارغ التحصیل شد. در بدو ورود به آلمان به عضویت کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی و سازمان انقلابی حزب توده درآمد. با انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و عضو کمیته رهبری حزب رنجبران در آذربایجان شد. از سوی حزب کاندیدای نمایندگی مجلس شد. همزمان مسئولیت نشریه ستارخان بایراغی را برعهده داشت. پس از یورش جمهوری اسلامی به سازمان های مخالف، در سال ۱۳۶۱ به آلمان بازگشت. در ۱۹۸۲ اولین چاپخانه ی ایرانی را در کلن بنیان گذاشت. در زمستان ۱۹۸۶ انتشار ماهنامه ی میزگرد را آغاز و بیست شماره از آن را منتشر کرد.
او تاکنون کتاب های “سیاووشان” یادواره ی جانباختگان حزب رنجبران ایران، “ساعدی، از او و درباره ی او”، “بازبینی یک تجربه: جنبش جمهوریخواهان لائیک و دموکرات، از چند صدائی رادیکال تا التقاط گرائی میانه رو” و “حلقه گمشده”را در مورد سیروس نهاوندی منتشر کرده است.
باقر مرتضوی با تشکر از کانون کتاب برای دعوتشان، اولین پرسش را خود مطرح کرد و گفت، از من می پرسند این کتاب را چرا نوشته ای؟ و پاسخ داد:
من خودم فعالیت سیاسی کرده ام و عضو سازمان انقلابی بوده ام و از روز ورودم به سازمان انقلابی ماجرای سیروس نهاوندی هر روز و هر شب با ما بود. همیشه آرزو داشتم که رفقای رهبری سازمان انقلابی و کسانی که اطلاعاتشان از ما بیشتر بود، چیزی بنویسند، و تا ده سال پیش هم منتظر ماندم، ولی بیهوده بود به همین خاطر آستین ها را بالا زدم و این کتاب را درآوردم.
او افزود: در آغاز کتاب را تقدیم کرده ام به جانباختگان شب یلدای سال ۱۳۵۵ که تا به حال هیچ یک از اپوزیسیون مترقی ایران نام این جانباختگان را به زبان نیاورده است و معلوم نیست چرا. من سر تعظیم در برابرشان فرو می آورم که انسان های والایی بودند، مبارزه کردند و در یک درگیری نابرابر به زمین افتادند ولی نامشان هم چنان سربلند خواهد ماند.
در عین حال فکر کردم که تاریخ ملت ایران همش تاریخ دروغ و نادقیق و اشتباه است چه نظام شاهنشاهی آن را نوشته باشد چه جمهوری اسلامی و چه متأسفانه اپوزیسیون مترقی. مادامی که ما به تاریخ و عملکرد خودمان در گذشته آشنایی پیدا نکنیم، کماکان در جاده ی غلط قدم خواهیم زد.
مرتضوی نوشتن این کتاب را وفای به عهدی خواند که به یارانش داشته، یارانی که به آنها قول حمایت داده بوده و گرچه به تأکید گفت که دیگر کار سیاسی نمی کند ولی نام همه ی آن انسانهایی که جانشان را برای “میهن عزیز و عدالت و سوسیالیسم” از دست دادند، هیچگاه فراموش نخواهد کرد. نام واعظ زاده ها، صفایی ها، و نام ده ها و هزاران شهید دیگر…
او گفت، من نمی خواستم در مورد سیروس نهاوندی یک مقاله بنویسم که نیمی از آن غلط باشد و به سایت ها برای انتشار بدهم. می خواستم با افرادی که درگیر این ماجرا بودند، صحبت کنم و حرف های آنها را بنویسم.
سیروس نهاوندی که بود؟
سیروس نهاوندی در سال ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. خانواده ای داشت تحصیلکرده و از خانواده های روشنفکری. پدرش داروخانه ای داشت در سی متری شاه. در دبیرستان شرف در تهران درس میخواند و در سازمان جوانان حزب توده فعالیت داشت. بسیار درسخوان، اهل مطالعه و علاقمند به مسائل سیاسی بود. میگوید که آن زمان علیه رژیم شاه در تظاهرات دانشآموزی حزب توده شرکت میکرد. در سال ۱۳۳۸ برای تحصیل به آلمان می آید. پدر و مادرش علاقمند بودند که پزشکی بخواند ولی به دانشکده فنی در شهر هانوفر می رود. بعد از یک سال برای تحصیل فلسفه به هامبورگ می رود و در دانشگاه ثبت نام می کند. همزمان فعالیت سیاسی را آغاز میکند. عضو سازمان جوانان حزب توده می شود. در سال ۱۳۴۱-۱۳۴۲ علیه بی عملی پیرمردهای حزب توده قیام می کند. اوایل ۱۳۴۳ اولین کنفرانس مقدماتی سازمان انقلابی در مونیخ برگزار می شود و تصمیم می گیرند سازمانی به نام “سازمان انقلابی حزب توده” را در خارج کشور به وجود بیاورند. در سال ۱۳۴۳اولین کنگره سازمان انقلابی در تیرانا پایتخت آلبانی تشکیل می شود. در سال ۱۳۴۴ با گروه سوم اعزامی همراه پرویز واعظ زاده برای آموزش سیاسی- نظامی به چین میرود. در سال ۱۳۴۵ که از چین برمی گردد به سازمان انقلابی خبر می رسد که عده ای از طرفداران جبهه ملی و اعضای جوان حزب توده در ایران طرفدار خط مشی شما شده اند، کسی را بفرستید تا اینها را جمع و جور کند. از هامبورگ سیروس نهاوندی در شمار نخستین کسانی است که برای ایجاد گروههای پراکنده، به ایران میرود. او به همراه عیوض محمدی مسئول دانشجویی جبهه ملی، و رحیم بنانی و خواهر و برادر سیروس نهاوندی و تعدادی از فامیل های آنها گروهی را به وجود می آورند به نام “سازمان رهاییبخش خلقهای ایران”.
“سازمان رهاییبخش خلقهای ایران” در نخستین اقدام مسلحانه خویش، سرقت از بانک ایران و انگلیس را با موفقیت سازمان میدهد (تیرماه ۱۳۴۸) و مبلغی بالغ بر ۱۹۴۰۰۰ تومان به سرقت میبرند. در دومین اقدام میخواستند سفیر آمریکا در ایران، مک آرتور دوم را گروگان بگیرند تا از این طریق آزادی زندانیان سیاسی را طلب کنند که موفق نمیشوند و سفیر فرار می کند (۹ آذرماه ۱۳۴۹)، (ماجرای تهیه تدارکات برای این گروگانگیری را در کتاب از قول مسعود مولازاده می توانید بخوانید) ولی رژیم نتوانست هیچ نشانی از آنان بیابد. در آذر ۱۳۵۰ آنطور که هادی گرامی فر در مصاحبه اش برای من گفته، این سازمان لو می رود. دو نفر از افرادی که در سازمان بودند، در خانه ای که برای ربودن سفیر خریده بودند، زندگی می کردند. اینها هر روز صبح با کوله بلند می شدند و به کوه می رفتند. مردم این وضعیت را مشکوک می بینند و خبر می دهند. در واقع همسایه ها اینها را لو می دهند.
همه ی این افراد دستگیر می شوند. سیروس نهاوندی سوم آبان ۱۳۵۱ به اصطلاح از زندان فرار می کند. نهاوندی قبلا با مهوش جاسمی همسایه بود به همین خاطر وقتی از زندان فرار می کند به خانه ی او می رود و از طریق او با واعظ زاده که رهبری کل سازمان را برعهده داشت، تماس می گیرد. این افراد بدون اینکه فکر کنند که نهاوندی چطوری آمده بیرون و فقط یک هفته او را کنترل کنند، او را با آغوش باز می پذیرند. بعد از این است که نهاوندی اصرار می کند که همه کادرها به ایران بیایند تا کنگره حزب کمونیست را تشکیل دهند. ایرج کشکولی در افغانستان بوده که در رادیو می شنود علی صادقی را در مرز افغانستان به ایران دستگیر کرده اند.
پس از آن اسم سازمان را به “سازمان آزادیبخش خلقهای ایران” تغییر می دهند و در واقع این سازمان، یک سازمان ساواک ساخته بود که حداقل دو نفر از عاملان ساواک ـ سیروس نهاوندی و سعید حدائق (شوهر عمه سیروس نهاوندی) ـ در تشکیل آن سهم داشتند. جوانان مستعد مبارزه هم جذب شعارهای انقلابی این سازمان می شدند. و سیروس نهاوندی توانست ظرف مدت کوتاهی وسیع ترین قشر روشنفکری دانشجویی را بسیج کند. به طوری که با یورش ماموران در یلدای ۱۳۵۵، چهارصد نفر دستگیر می شوند.
مرتضوی از گفت وگویش با عباس میلانی در این خصوص گفت: میلانی هم در آن زمان جزو سازمان انقلابی زیر نظر پرویز واعظ زاده بود و مطلبی هم در این کتاب نوشته. به او گفتم ماجرای شما چطور بود؟ گفت، آقا ما عقلمون کار نکرد. گفت پس از مرگ مائوتسه تونگ واعظ زاده گفت یک کتابی در یادبود مائوتسه تونگ دربیاریم. من و واعظ زاده این را نوشتیم ولی بعد فکر کردیم چطور اون رو پخش کنیم. واعظ زاده گفت، بچه ها (که امروز می فهمم سیروس نهاوندی بوده) میگن که شما لیست طرفداران خودتون، کسانی که کتابخوان هستند، هر کس که سرش بوی قرمه سبزی میده و دوست داره چیزی بفهمه، آدرسش رو بدید ما جزوه رو می بریم میندازیم تو خونه اش. آنهایی که گرفتار شده بودند پرسیده بودند چرا ما رو گرفتید گفته اند عضو سازمان انقلابی، اینها گفتن اصلا ما سازمان انقلابی نمی شناسیم.
او به شب یلدای ۱۳۵۵ (۳۰ آذر) و یورش ماموران به خانه های مخفی سازمان که منجر به کشته شدن انسان های مبارز شد، اشاره کرد و گفت، درست ترین تحلیل را از آن شب خانم دکتر معصومه طوافچیان نوشته. او آن بخش از نوشته های او را خواند.
در همان زمان در نشریات میخوانیم که ساواک به خانه تیمی خرابکاران یورش برده و طی یک درگیری ۸ نفر کشته شدند. اسامی کشتهشدگان نیز چنین اعلام می شود: پرویز واعظزاده، رحیم تشکری، ماهرخ فیال، مینا رشیدی، جلال دهقان، حسن زکیزاده، مسعود صارمی و محمد علی پاریا.
مرتضوی به سختی های کارش در نوشتن این کتاب اشاره کرد از جمله اینکه افراد به راحتی حاضر به مصاحبه نمی شدند. او از دوستانش حمید گرامی فر و فلور که نیمی از خانواده شان عضو سازمان رهایی بخش و آزادی بخش بودند، نام برد که راه را در پیدا کردن افراد برای مصاحبه برایش هموار کردند.
مرتضوی افزود: تنها نیرویی که اواسط ۵۷ اعلامیه داد و گفت ما به سیروس نهاوندی مشکوکیم، سازمان مجاهدین مارکسیست ـ لنینیست بود. و در اعلامیه شان گفته بودند که ما در آینده دلایل خودمان را می گوییم و تا الان هم نگفته اند. هیچ سازمان دیگری در اپوزیسیون روی این موضوع کار نکرده و موضع نگرفته. ما خودمان یک ماه مانده به انقلاب گفتیم که سیروس نهاوندی عضو ساواک بود که دیگر دیر شده بود و او مخفی شده بود. من به عنوان عضو کوچک این سازمان به خودم انتقاد می کنم و می گویم اشتباه کردم.
مرتضوی از اینکه کتاب مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته اظهار خوشحالی کرد و گفت، جمهوری اسلامی این کتاب را به طور وسیع در ایران چاپ کرده و به قیمت ارزان ۴۵ تومان به فروش رسانده، اما به خود من اجازه چاپ کتاب را نداد.
من با جمهوری اسلامی دشمن هستم، اما دیگر آن سوسیالیستی نیستم که وقتی می خواهم راجع به اقتصاد ایران حرف بزنم، حتما باید لاستیک ماشین را هم توضیح دهم. من می خواستم سیروس نهاوندی را روشن کنم و به او پرداختم و با جمهوری اسلامی کاری نداشتم. یک آرزو کردم جمهوری اسلامی خوشش نیامد. آرزویم این بود که ای کاش روزی اسناد ساواک انتشار بیرونی پیدا می کرد تا مردم ایران از جنایات سیروس نهاوندی آگاه می شدند، هنوز ما نمی دانیم، ولی جمهوری اسلامی هر وقت لازم دارد به یکی از کمیته ای هایش جمله ای می دهد تا آنها چیزی بنویسند. چند کتاب در رابطه با توده ای ها و مجاهدین درآورده اند، لازم بود چون جمهوری اسلامی می خواست. به من گفتند (یعنی به ناشر) که به شرطی اجازه می دهیم که یک سری اسامی را در کتاب نیاوری، گفتم چشم، چه اسامی؟ گفتند مثلا عباس میلانی را، گفتم باشه دیگه؟ گفتند حالا بعدا میگیم. بعد گفتند به شرطی اجازه می دهیم که خودت بیایی ایران. گفتم کتاب معمای هویدای عباس میلانی در ایران چاپ شد، مگر او رفت ایران. کتاب حمید شوکت در ایران چاپ شد، مگر او رفت ایران. من را برای چی می خواهند؟ بالاخره اجازه ندادند.
پس از چند پرسش و پاسخ، مرتضوی گفت، منتظر بودم کسی بپرسد سیروس نهاوندی کجاست؟ و خودش پاسخ داد، بعضی ها می گویند آمریکا است، بعضی می گویند اسرائیل، یک عده گفتند آلمان است، ولی من فکر می کنم در ایران است. جمهوری اسلامی را پخمه حساب نکنید. جمهوری اسلامی چرا او را بکشد. او تجربه ی سازمان جوانان حزب توده را دارد، تجربه سازمان انقلابی را دارد. چین دوره دیده. در امور عالیه ساواک کار کرده و آدم تربیت کرده. الان ۷۶ ساله است. شما می شنوید که یک جاسوس جمهوری اسلامی در سوئد چند نفر را لو داده و فرار کرده، چه کسی اینها را تربیت می کند.
من در این کتاب از همه خواهش کرده ام اگر می خواهید آینده ی ایران درست شود، گذشته تان را بشناسید و بیایید این پدیده ی سیروس نهاوندی و جاسوس سازی را همه با هم روشن کنیم.
اپریل گذشته (۲۰۱۵) شهروند مصاحبه ی مفصلی داشت با باقر مرتضوی درباره ی کتاب جدیدش حلقه ی گمشده. این مصاحبه را برای اطلاعات بیشتر درباره ی این کتاب در لینک زیر بخوانید.
گفت وگوی شهروند با باقر مرتضوی نویسنده ی “حلقهی گمشده سیروس نهاوندی”