به گزارش شرق، گاوهای پیر و مریض هندی پس از ذبح به ایران فروخته می شوند و به این طریق روزی یک میلیارد تومان صرف واردات گوشت از خارج می شود.
یکی از گاوهای هندی که لنگان لنگان راه می رفت وآی کمرم، آی کمرم می کرد، ضمن درد دل با خبرنگار ما می گفت این هندی ها تا وقتی جوانیم به ما عزت و احترام می گذارند، اما وقتی پیر شدیم دیگر محل سگ هم به ما نمی گذارند.
می گفت می دانید که گروهی از هندی ها ما را مقدس می شمارند؟ اما همه این مسائل مال وقتی است که جوانیم و پرقدرت و به درد بخور. در این دوران از زندگی همه جوره از ما استفاده می کنند و حتی گاهی ما را در فیلم های مستندشان هم شرکت می دهند و برایمان آهنگ اینجیکی دانا می گذارند که دلخوش باشیم، اما به محض اینکه پیر شدیم شروع می کنند پشت سر ما بد و بیراه گفتن و لغز خواندن و به زبان هندی متلک هایی بارمان می کنند که آدم شرمش می شود بیان کند ….
اینجاست که دیگر مقدس بودنمان تمام می شود و اینجاست که فقط قصاب محل حاضر است چند صباحی از ما نگهداری کند، کاه و یونجه ای جلویمان بریزد و دستی به سر و گوش ما بکشد.
موقع معامله کردن ما هم شروع می کنند به زبان انگلیسی حرف زدن که به حساب خودشان ما حالی مان نشود. از قصابه می پرسند: چند می خریش؟
قصاب هم که تکلیفش روشن است، اول توی سر جنس می زند و درگوشی و جوری که ما نفهمیم، زمزمه می کند که این یکی دو روز دیگر می میره و تا مرز ایران هم نمی شود بردش و از این حرف ها بالاخره با چند روپیه سر و ته قضیه را هم می آورند.
بعد افسار ما را می گیرد و انگار که ما خریم و هیچی حالی مان نیست، شروع می کند به زبان ریختن: که بیا بریم عزیزم، می خوام ببرمت جایی که برات ارزش قائل بشن. می خوام ببرمت به یک کشور باستانی به نام ایران …. سرزمینی که در موردش گفتن:
ز ایران و ایران زمین یاد باد
همیشه برو بومش آباد باد
می خوام ببرمت جایی که دیدنی ها و آثار تاریخی بسیار داره. ده ها اتوبان و برج مدرن توش ساختن و می گن آنقدر قشنگ شده، آنقدر قشنگ شده که نظیر نداره.
بعد برای این که دهن ما رو آب بندازن و به خیال خودشون خرمون کنن، می گن حساب کن توی کشوری که یک دانه پسته فسقلی و یک گرمی اش شصت تومن ارزش داشته باشه، توئی که پانصد کیلو وزنته چقدر می ارزی…. و شروع می کنند لی لی به لالای مردم ایران گذاشتن که: تو نمی دونی این مردم چقدر خوب اند. طفلکی ها هرچی گیرشون بیاد می خورن و اصلا کاری به این کارها ندارند که این گوشت ها از کجا اومده و چرا اومده و چرا باید در سرزمینی حاصلخیز ایران گوشتش از هندوستان بیاد … و اصلا یادشون نیست اون داستان اتل متل توتوله و گاو حسن خودشان را که شیرش را می بردند به هندستون. گاوه می گفت ما که خر نیستیم و می دونیم این حرف ها را از روی مردرندی می زنن که ما با پای خودمان برویم و مجبور نشوند سوار تراکتور و کامیون مان بکنند.
هیچی دیگه آقا، نزدیک مرز یه دونه از این کشتارگاه های الکی ساخته اند بعد به بهانه اینکه بریم این تو یک استراحتی بکنیم و حال و هوایی تازه کنیم می برندمان تو و ترتیب مان را می دهند.
بعدش هم که تکلیف روشنه، تریلی های سردخانه دار میان و مسافرت ما به طرف کشور سرسبز و حاصلخیر ایران و جایی که مردمش برای خرید ما صف بسته اند، آغاز می شود!
سیاه و سفید
(سیا) با اعتراف رسمی به دست داشتن در کودتای ۲۸ مرداد خواست خودش را رو(سفید) کند. البته جان عمه اش!
دکوراسیون
پخش مذاکرات مستقیم مجلس هنگام بررسی وزرای پیشنهادی آقای روحانی چنان وضعی را نشان داد که به نوشته سایت عصر ایران، صدای پرویز پرستویی هنرمند سرشناس و محبوب کشورمان هم درآمد و گفت “آبروی مجلس را بردند”
گذشته از حرف های سخیفی که رد وبدل شد و کینه ها و دشمنی هایی که برملا شد، جلسه نشان دهنده این بود که زنانی که به عنوان نماینده به مجلس می روند، حالت دکور روی طاقچه را دارند!
از حق نگذریم، کدام خانمی جرأت می کرد میان آن هیاهو و جار و جنجال و عربده کشی و تسویه حساب برخی از نمایندگان، حرف بزند و عرض اندام کند؟
البته منکر این نکته هم نمی شود شد که یک خانه اگر وسایل تزئینی و دکور نداشته باشد خشک و بی روح است و کشورهای دیگری که منتظرند برایمان حرف دربیاورند خواهند گفت: دیدی؟ یک نماینده زن در مجلس شان نیست که از حقوق زنان دفاع کند. حالا اگر مجلسی ترتیب بدهیم که هیچ زنی جرأت نکند در آنجا دهانش را باز کند، بحث دیگری است!
ما مردم الکی خوش ….!
این طور که به نظر می آید، هم ما و هم برخی از رهبرانمان همیشه آدم هایی الکی خوش بوده ایم؟ راه می رفتیم و شعر می خواندیم و می گفتیم: درست می شه!
نه تنها در زمان آقای احمدی نژاد که مردم نان نداشتند بخورند و ایشان ادعا می کردند که می خواهند دنیا را مدیریت کنند، زمان حافظ هم همین طور بوده است. مگر حافظ نسروده:
هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را؟
و یکی نبوده بهش بگه مرد حسابی، هنگام تنگدستی، یعنی وقتی که صنار پول توی جیب آدم نیست و نون نداره بخوره، چه جوری می تونه در عیش و مستی بکوشه؟ مگه بدون پول هم به آدم چیزی میدن بخوره و مست بشه …؟ و حالا اومدیم و آدم یه قلپ آبجوی مجانی گیر آورد و خورد و مست شد، بعدش با کدام پول بره دنبال عیش …عیش که مجانی نمیشه؟
جالب ترین نکته این شعر که حافظ سروده، نتیجه گیری و اظهارنظر او در مصرع دوم است. آنجا که می فرماید: کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
یعنی پول نداشته باشی، بری بخوری و مست کنی و بری عیاشی و خیالت هم راحت باشد که این روش، گدای دوره گرد را هم تبدیل به قارون ثروتمند می کند.
آنوقت انتظار داریم که هفتصد سال بعدش آقای احمدی نژاد که چهارچنگولی در امور مملکت مانده بود و اوضاع را روز به روز خرابتر می کرد، نگوید و نخواهد که دنیا را مدیریت کند!
(حالا من یک شوخی کردم. شما سخت نگیرین و برام حرف درنیارین، می دونم منظور حافظ چیزهای دیگه ای بوده)
تهران است دیگر ….مردم از ترس اینکه اتوموبیل شان را دزد ببرد، آنرا به تیر چراغ برق می بندند و دولت هم نگران است که مبادا دزدها تیر چراغ برق و ماشین را باهم بدزدند!
فرق روحانی با احمدی نژاد
*روحانی عمامه دارد، احمدی نژاد نداشت
*روحانی عبا می پوشد، احمدی نژاد کت و شلوار می پوشید
*ریش روحانی بلند است، ریش احمدی نژاد کوتاه بود
* احمدی نژاد تند حرف می زد، روحانی آرام صحبت می کند
*احمدی نژاد هم کوتاه تر از روحانی بود و هم لاغرتر
* مهمترین توصیه آقای احمدی نژاد این بود که گفت “آب را باید ریخت آنجا که می سوزد” اما روحانی از تعامل و تعادل و تساهل و تکامل و از این جور چیزها حرف می زند.
خدا کند غیر از این فرق های ظاهری باطناً هم با هم فرق داشته باشند.
هواپیما را فراموش نکنید
به نوشته سایت پیک ایران، جانشین فرمانده مرزبانی گفته است همانطور که با بدحجابی در خودرو ها برخورد می شود، با بدحجابی روی شناورهای تفریحی نیز برخورد می شود.
خدا کند هواپیماها را فراموش نکرده باشند چون من خودم دیدم در هواپیمایی که از انگلیس به فرانسه می رفت، یک دختره ورپریده روسریش که رفته بود کنار هیچی، جوری داشت با ناز و عشوه می خندید و با بغل دستی اش خوش و بش می کرد که حواس خلبان پرت شده بود، رفته بود توی جاده خاکی و هواپیما مثل کمان حلاج ها می لرزید!
نکته
*پیرزنه تو آلمان یه دونه یه سنتی پیدا کرد، تمیزش کرد، گذاشت توی کیفش و گفت (دنکه روحانی) یعنی روحانی مچکرم .
خواستم یادآوری کنم که تا این حد مردم دنیا به روحانی امید بسته اند!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.