پژواک فریادهای فروخورده هزاران زندانی سیاسی، در دالان های مرگ

فردا که شب شکست

فردا که خورشید

                     بر این دیار غمزده بار دگر نشست

فردا تو ای عزیز

از نسل آفتاب که با شب نساختند

پیوسته یاد کن

                                               (از سروده های زندان)

67-khavaran

در ٢۵ تیرماه ۶٧، خمینى با سرکشیدن “جام زهر قبول قطعنامه ى ۵٩٨ سازمان ملل ” ناگزیر و از موضع ضعف که انعکاس‏ آن را در نامه اش‏ می توان دید، به مقررات- آتش بس- جنگ با عراق گردن نهاد.

” … شما عزیزان از هر کس‏ بهتر مى دانید که این تصمیم براى من چون زهر کشنده است … خداوندا، ما براى دین تو قیام کردیم و براى دین تو جنگیدیم و براى حفظ دین تو آتش‏ بس‏ را قبول مى کنیم.”

با پذیرش‏ آتش‏ بس‏ از سر ناچارى، اینک جمهورى اسلامى با نگرانی هاى چندى  روبرو است:

با تنش هاى احتمالى و اعتراضات خانواده هاى قربانیان جنگ که فرزندانشان طى هشت سال، براى هیچ  به عنوان سربازان امام زمان  و “گوشت دم توپ” به جبهه هاى جنگ اعزام و کشته شده بودند، چه باید کرد؟

با واکنش‏ مردم ستم کشیده و زحمتکشى که طى هشت سال مطالبات ابتدایى و اعتراضاتشان نسبت به وضع ناهنجار اقتصادى و معیشتى به بهانه جنگ به شدت سرکوب شده چه باید کرد؟

به مردم جان به لب رسیده اى که مى پرسند: این آتش‏ بس‏ نمى توانست سالها پیش‏ انجام گیرد، چه باید گفت؟ …

در این شرایط رژیم به دنبال فرصتى بود تا با وارد کردن شوک بزرگى به جامعه  و ایجاد ترس‏ و وحشت  و زهر چشم گرفتن، روحیه ى اعتراضى و شرایط انفجارى پس‏ از پایان خفت بار جنگ را به عقب براند.

 رژیم عملیات نظامى مجاهدین در غرب کشور، در روزهاى نخست مردادماه ۶٧ ( از سوم تا ششم) را بهانه و فرصت خوبى دید تا سراغ زندانیان سیاسى برود که از مدتها قبل از آتش‏ بس، آنها را با برنامه ریزى دسته بندى و تفکیک کرده بود. کسانى که صف مقدم مخالفان جمهورى اسلامى را تشکیل مى دادند و بسیارى از آنها از همان آغاز جنگ، هدف هاى ارتجاعى و ضد مردمى آن را افشاء کرده بودند.

 کشتار زندانیان سیاسى که بسیارى از آنها طى سالهاى زندان آبدیده و کارآمد شده بودند و برخى از آنها، از دانش‏ سیاسى و تجربه ى مبارزاتى بالایى برخوردار بودند و در صورت آزادى مى توانستند در سازماندهى جنبش‏ اعتراضى مردم نقش‏ موثر داشته باشند، از یکسو  “پاک کردن صورت مسئله بود ” و از سوى دیگر وارد کردن شوک بزرگ به جامعه .

و چنین شد که خمینى با صلاحدید نزدیکترین مشاورانش‏، خامنه اى، رفسنجانى و احمد خمینى و انتخاب اعضاء کمیسیون مرگ، مرکب از حسینعلی نیرى از سران جمعیت مؤتلفه به عنوان حاکم شرع، مرتضی اشراقى دادستان، سیدابراهیم رئیسى از سران شکنجه گر دادستانى و معاون دادستان، مصطفی پورمحمدى نماینده ى وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ و مبشرى دستیار نیرى و… دستور داد که زندانها را از حضور  مجاهدین و کمونیستها خالى کنند. کمیسیون یاد شده مسئولیت اجراى طرح کشتار در زندان هاى اوین و گوهردشت را خود به عهده گرفت و نمایندگانش‏ را براى اجراى فتواى خمینى به شهرستانها گسیل داشت.

حضور نماینده ى وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ، براى  اطمینان از اعدام شدن آن دسته از زندانیانى بود که به لحاظ تواناییهایى چون قدرت  ارتباط گیرى، سازماندهى، آگاهى سیاسى، روحیه ى جمعى، پیگیرى و سرسختى در طول مدت زندان و بویژه در چند ماهه ى پیش‏ از آغاز قتل عام، شناسایى شده بودند و نامشان در لیست سیاه قرار داشت. از نظر رژیم، این زندانیان، در صورت آزاد شدن توانایى و روحیه روآورى مجدد به مبارزه با او را داشتند. به همین جهت، گروه هاى چپ از لحاظ کیفى بزرگترین ضربه ى سازمانى را در این جنایت متحمل شدند و بخش‏ عمده ى رهبرى و کادرهاى با تجربه و موثر خود را به طور جبران ناپذیرى از دست دادند. سازمان مجاهدین خلق اما به لحاظ کمى بزرگترین ضربه ى تاریخى خود را متحمل شد؛ چرا که رژیم اسلامى سالها پیش‏ کادرها و اعضاى با تجربه و دستگیر شده ى آنها را به شکل بى سابقه اى اعدام کرده بود.

اکنون این سئوال مطرح است که اگر مجاهدین در روزهاى اول مرداد ۶٧ به غرب کشور حمله ى نظامى نمى کردند، آیا باز هم رژیم دست به قتل عام زندانیان سیاسى مى زد؟

همانطور که قبلا اشاره شد، رژیم اسلامى پیش‏ از حمله ى نظامى مجاهدین، زندانیان سیاسى را به لحاظ روحیه، کارایى هاى سیاسى و سالهاى زندان شناسایى و دسته بندى کرده بود. این رژیم حتى همه زندانیان سیاسى را که حبس‏ ابد داشتند از گوهردشت به اوین منتقل کرد و با ابدی هاى اوین همه را در یک بند کنار هم زندانى کرده بود تا دسترسى به آنها سریع و آسان باشد. از رژیم اسلامى ایران بعید نبود که در صورت بهم ریختن اوضاع جامعه،  بند مذکور را منفجر کند و یا این که آن را به آتش‏ بکشد. این همان رژیمى است که در تاریخ ٢۶/١٢/۶١ زندان رشت را به آتش‏ کشید که طى آن چندین زندانى سیاسى در آتش‏ سوختند. بنا بر این در صورت حمله نکردن مجاهدین به غرب کشور هم، رژیم بهانه و یا شیوه ى دیگرى براى کشتار زندانیان سیاسى پیدا مى کرد،  با این تفاوت که به لحاظ ملتهب نبودن فضا و شرایط، دستش‏ تا آن حد براى یک کشتار گسترده و سراسرى باز نبود؛ در نتیجه تعداد کمترى اعدام  مى شدند.

از روز جمعه ٧ مرداد ۶٧ ، به عنوان اولین اقدام، تلویزیون بندها را جمع مى کنند و از فرداى آن روز زندانیان سیاسى سراسر ایران از ملاقات، رفتن به بهدارى، هواخورى و روزنامه محروم مى شوند.

از روز شنبه ٨ مرداد، کمیسیون مرگ به سرپرستى “نیرى” در ساختمان دادگاه واقع در طبقه اول زندان گوهردشت مستقر مى گردد و کشتار را با به اصطلاح “محاکمه ى مجدد!” مجاهدین، آغاز مى کند. اولین دسته از زنان زندانى مجاهد که روز شنبه ٨ مرداد به دار آویخته شدند، کسانى بودند که به پرسش‏ تعلق سیاسى شما چیست؟  پاسخ داده بودند مجاهدین!

اما کسانى که مى گفتند “منافقین” مرحله ى اول محاکمه (بازجویى) را پشت سر گذاشته بودند و باید به پرسش هاى دیگرى چون(آیا حاضرید با مصاحبه ى تلویزیونى منافقین را محکوم و افشاء کنید؟)،  (آیا حاضرید طناب دار را به گردن یک عضو فعال منافقین بیاندازید؟)، (آیا حاضرید میدان هاى مین گذارى شده را براى ارتش‏ اسلام پاکسازى کنید؟) و … جواب گویند.  پى آمد پاسخ منفى به هر یک از این سئوالات، حکم اعدام بود. بعد هم سراغ مردان مجاهد رفتند و باز به همین شیوه …

 در زندان اوین اما بازجویى و کشتار زندانیان سیاسى را زودتر از گوهردشت شروع کردند؛ به این صورت که از بعدازظهر روز چهارشنبه پنجم مرداد اولین دسته از زندانیان مجاهد به حضور” کمیسیون مرگ ” برده مى شوند و بازجویى از آنها تا ساعت ده شب طول مى کشد . از سحرگاه پنجشنبه ۶ مرداد ماه (حدود ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب) کشتار زندانیان مجاهد آغاز مى شود …

ادامه دارد…

  • *حسن پویا از بنیانگذاران کانون خاوران در تورنتو است.