یکی از اساتید بنام در علم اقتصاد به نام آقای “کلینتون کریستنسن” در سال ۱۹۹۵ برای اولین بار نظریه جدیدی را به جهانیان معرفی کرد که تا به حال باعث تغییرات بسیار مهم و کارسازی در صنایع مختلف تولیدی ـ آموزشی ـ بهداشت و اقتصاد شده و از خود نام نیکی به جا گذاشته است.
اجازه می خواهد نظر شما خوانندگان محترم را به تعریف اجمالی از این ابداع که در حال رخنه به صنعت بیمه نیز می باشد، جلب نماید:
“ایجاد بازار جدید (دستکاری در سیستم تولید یا روش کار موجود با بازنگری و ایده آل پروری در سیستم قدیمی یا درک صحیح از خواسته های مصرف کننده به صورتی که برایش مصرف کالا یا خدمات جدید ارزانتر- سهل تر و مقرون به صرفه تر باشد) و معرفی همان کالا یا خدمت با اندک تغییر کارا که مصرفش دارای شخصیت مثبت هم باشد. این ابداع را مزاحم یا مختل کننده خوانند از آن نظر که برای سیستم قدیمی به واقع مزاحمت ایجاد می کند و مصرف کننده بعد از درک از کارایی بالای الگوی جدید میل به مصرفش به کالای قدیمی از بین می رود و بار مثبت کالای جدید برای مصرف کننده باقی می ماند و این همان اعتماد مشترکی است که می بایستی بین خریدار و تولید کننده وجود داشته باشد.
آقای “کلینتون کریستنسن” معتقد است که تولیدکنندگان بزرگ همواره در پی مرغوب تر کردن محصولات و خدمات خود هستند در صورتی که به بودجه مصرف کننده توجه ندارند. در خصوص کالاهای ضروری و به عبارت دیگر اجباری امکان تغییر کالا و خدمات وجود ندارد و مصرف کننده یا مشتری مجبور است که با هر قیمتی آن را تهیه کند مثل بهداشت که هر بیماری مجبور است برای دارویی که به آن نیاز دارد هر چه دارد بپردازد یا برای کالاها یا خدماتی که خریدش از طرف نهادهای دولتی یا مسئولان مملکتی اجباری است مثل خرید بیمه اتومبیل که هر چه شرکت های بیمه بگویند امکان شیفت کردن به کالای مکمل یا جانشین وجود ندارد و بایستی آن را خرید.
آقای “کلینتون کریستنسن” در اینگونه موارد پیشنهادات بسیار عملی را عنوان کردند از آن جمله که بیاییم و یک کالا را به چندین قسمت تقسیم کنیم و هر کس با توجه به نیازش بتواند حق انتخاب داشته باشد و متناسب با بودجه اش بخشی از کالا یا خدمات را خریداری کند.
این مورد در بهداشت، آموزش و پرورش و اقتصاد بسیار کارساز بوده و اخیرا مسئولان بیمه ای در سراسر آمریکای شمالی از جمله کانادا بر آن شدند تا تحقیقات جدیدی را شروع کنند و این بیمه اتومبیل را به چندین قسمت تقسیم و بخش پایه را اجباری نمایند. برای نمونه بیمه شخص ثالث و حوادث سرنشین در اکثر ایالات کانادا تا سقف ۲۰۰ هزار دلارش اجباری است (در ایالت کبک این میزان ۵۰ هزار دلار است) ولی نمی توان شرکت بیمه ای را پیدا کرد که به شما زیر مبلغ یک میلیون دلار بیمه اتومبیل بفروشد. مساله دیگر بار پرداخت خسارات غیر واقعی بر دوش بیمه گذار (خریدار بیمه) است در صورتی که اگر سیستم درستی برای کنترل توسط شرکت های بیمه وجود ندارد که کلاهبرداران بیمه ای را بازداشت کنند و از صحنه خارجشان نمایند چرا این بار را بر دوش هر یک از خریداران بیمه واگذار کردند نه خودشان.
از آنجا که این بحث بسیار طی ۵ سال گذشته مطرح بوده همه دست اندرکاران بیمه ای بر آن شدند تا شاید بتوانند با استفاده از این الگوی ابداعی جدید که ماحصل مثبتش در موارد دیگر اثبات شده در بیمه نیز استفاده کنند.