نگاهی به کتاب “یه جنگل ستاره”
یه جنگل ستاره
نویسنده: امیرحسین بهبودی (آلمان)
۳۰۰ صفحه
ناشر: انتشارات فروغ (کلن آلمان)
روایت زندان سیاسی، به خودی خود روایت شکنجه، عذاب، ترس و هراس، نومیدی از زندگی، تاریکی و گاه حتی وسوسه دست زدن به خودکشی در جایی است که هیچ فریادرسی نیست. به این دلیل، مطالعه خاطرات زندان، در عین حال که وجدان انسان را علیه ستمگری، بربریت و تجاوزگری زندانبان و شکنجه گر و بازجو بیدار می کند، می تواند روح او را نیز به شدت بیازارد و در جان او تخم نفرتی بکارد که دیگر درمان پذیر نیست.
این البته برآیند مطالعه کتاب هایی است که نویسندگان آن ها، به جای ارائه تصویری کامل و تمام عیار از زندان و تاکید بر نمونه های پایداری و بازشکافی مناسبات انسانی حاکم در میان همه یا دست کم بخشی از زندانیان، تنها به بازآفرینی لحظه های سیاه شکنجه و بازجویی و تحقیر و توهین و تجاوز بپردازند و برانگیزنده آن ها در شرح تمام این لحظه ها، نفرت عمیقی باشد که نسبت به زندانبان، بازجو، شکنجه گر و حتی مخالفان نظری خود یا توابان به دل گرفته اند.
اما نگاهی به نخستین صفحه های کتاب خاطرات یک زندانی شاه و شیخ مرا چنان جلب کرد که آن را یک نفس و بدون آن که لحظه ای وانهم، تا پایان خواندم. تجربه ای که هرگز انتظارش را نداشتم: ولع خواندن خاطرات زندان، درست چنان که آدم رمانی پرکشش را به دست بگیرد و نتواند آن را بر زمین نهد. چرا؟ به راستی تفاوت این کتاب با خاطرات زندان دیگری که تاکنون خوانده ام چیست؟
سخن اینجا بر سر کتاب “یه جنگل ستاره” است. خاطرات امیرحسین بهبودی زندانی دو نظام سلطنتی و اسلامی در سال های دو دهه ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰. بر عنوان کتاب که شعاری و نخ نما است، چشم می بندم و به محتوای کتاب می پردازم و چند تفاوت بنیادی این کتاب با خاطرات زندانی که پیش تر خوانده ام:
۱- در سایر کتاب ها اغلب با نویسندگانی غیر حرفه ای روبرو بوده ام که از خود در زندان یا تصویر یک قهرمان مقاومت ساخته اند و یا یک قربانی تمام عیار و بعضا تسلیم مرگ، اما در کتاب یه جنگل ستاره، نویسنده، که او هم البته داستان نویسی حرفه ای نیست، چنان با آرامش و متانت درباره لحظه های زندان می نویسد که خواندن نوشته اش، حتی آنگاه که از تکان دهنده ترین شکنجه ها و تلخ ترین و تیره ترین لحظه ها روایت می کند، می تواند خواننده را بسیار خشمگین کند، اما به سوی نفرت ورزیدن نمی کشاند، زیرا در این کتاب آنقدر لحظه های انسانی و زیبا در میان زندانیان سیاسی هست که گاه دریغ خواننده را از این که شانس تجربه کردن چنین لحظه هایی را نداشته برمی انگیزد.
۲- در بیشتر کتاب های خاطرات زندان، نویسنده چنان غرق برخوردها، بحران ها، احساسات و مسائل خود می شود که به محیط پیرامونی و تجزیه و تحلیل شخصیت بازجوها و شکنجه گران و زندانیان پیرامون خود کمتر می پردازد، اما امیرحسین بهبودی در عین حال که می کوشد حالات روحی و روانی خود را در زیر شکنجه و سلول انفرادی و بند عمومی با حافظه ای اعجاب آور بازشکافی کند، به همه جزئیات پیرامون خود نیز مثل کسی می نگرد که انگار خود زندانی نیست، بلکه به زندان رفته تا گزارشی موشکافانه، همه جانبه و بی طرفانه از فضای آنجا ترسیم کند.
۳- در کتاب هایی که پیشتر از زندانیان خوانده ام، نویسندگان اغلب در همه حال متاثر از سیستم فکری و ایدئولوژیکی نوشته اند که تا پیش از دستگیری آن را دنبال می کرده اند و در زندان یا همچنان به آن وفادارند و یا از آن بریده اند. آن ها اغلب در متن های خود یا از نوشتن درباره زندانیان گروه های دیگر می پرهیزند، یا بیشتر به نکات مورد اختلاف با آن ها می پردازند، اما نویسنده کتاب “یه جنگل ستاره” در نقش انسان پرمهر و عطوفتی آشکار می شود که در داوری نسبت به زندانیان، کمتر به مشرب سیاسی آن ها و بیشتر به شخصیت فردی آن ها می پردازد. او حتی از چهره پردازی پاسداران و بازجویان “اندکی بهتر” در میان فوج پاسداران ناجوانمرد، بی ادب و خشن نیز غافل نیست.
نتیجه نهایی این نگاه آن است که خواننده اگر هنگام خواندن کتاب در پاره ای لحظات بغض می کند، اما در لحظات بی شماری نیز به وجود مرواریدهایی در باتلاق امیدوار می شود و از یافتن این احساس لذت می برد که در سیاه ترین فضاها نیز دریچه ای به روشنی می تواند وجود داشته باشد.
امیرحسین بهبودی، آنطور که از خاطراتش بر می آید، شهریور ۱۳۵۵ خورشیدی به دلیل همکاری با چریک های فدائی خلق به شش سال زندان محکوم می شود، اما در سال ۱۳۵۷ همراه با حدود ۱۷۰۰ زندانی سیاسی دیگر آزاد می شود. او پس از آزادی بار دیگر همکاری با چریک های فدائی خلق را از سر می گیرد و بعدها در جریان انشعابات این سازمان با اکثریت می ماند و در سال ۱۳۶۲ بار دیگر دستگیر و زندانی می شود. تا پایان سال ۱۳۶۷ در زندان می ماند، از اعدام های این سال جان سالم به در می برد و شش ماه بعد آزاد می شود. او در آخرین روزهای همان سال ایران را به مقصد آلمان فدرال ترک می کند.
نویسنده “یه جنگل ستاره” هنگامی که به قتل عام های سال ۱۳۶۷ می رسد گزارشی لحظه به لحظه از فضای درون زندان می دهد. این گزارش، نشان می دهد که رژیم با برنامه ای دقیق کوشیده است زندانیان را حتی تا دقایقی پیش از اعدام نیز، از آنچه در قتلگاه می گذرد بی خبر نگهدارد و کشتار برنامه ریزی شده ای را که به فرمان شخص خمینی پیش می برد، کاملا پنهان نگه دارد. زندانیان حتی شاهد آمد و شد ماشین های حمل گوشت برای حمل اجساد اعدام شدگان هستند، اما تا مدت ها خیال می کنند که این خودروها ممکن است در نیمه شب برای آن ها گوشت یخ زده آورده باشند. اما هنگامی که حدس و گمان ها درباره امکان اعدام های گروهی زیاد می شود، همه فکر و ذکر زندانیان آن است که چگونه در برابر فشارهایی که برای در هم شکستن حیثیت و شخصیت آن ها اعمال می شود مقاومت کنند و چه روشی پیش بگیرند که یا خود را نجات دهند و یا اگر قرار است اعدام شوند، با سینه ای ستبر و سری بلند در برابر جوخه اعدام بایستند:
«تاثیرگذاری بر یکدیگر و یکدلی با شدت تمام عمل می کرد، اما در عین حال هرکس خود را در برابر این پرسش که چگونه باید عمل کند تنها احساس می کرد. تمامی خصایل و ویژگی های انسان، چه ارثی و چه اکتسابی، از لحظه نطفه بستن تا تولد و پس از آن، تاثیرات محیط زندگی در دوران کودکی و جوانی، زندگی سیاسی و مبارزاتی، شکست ها و پیروزی ها، عقده ها و حرمان ها، همه آنچه زندگی اش می نامند، در این که چه باید کرد تعیین کننده بود. آیا باید کوتاه آمد؟ آیا باید تا حدودی منعطف بود؟ آیا باید حتی یک قدم عقب ننشست؟ آیا باید به این دژخیمان تاخت و حلقومشان را پاره کرد و آنگاه مرگ همراه با شکنجه را در آغوش کشید؟ آیا…»
نگاه بهبودی در سراسر کتاب منصف، انسانی و آکنده از مهر و روشنی طلبی است. به همین دلیل، با این که در تحلیل های خود بسیاری از سیاست های سازمان خود (اکثریت) را به زیر پرسش می کشد، اما در زیر سخت ترین شکنجه ها نیز، حتی به خودکشی ناموفق متوسل می شود تا همرزمان پیشین خود را لو ندهد.
بهبودی در کتاب “یه جنگل ستاره” از چهره های مبارز و نجیب متعددی می نویسد که دوران زندان خود را با مقاومت در برابر فشارها سپری می کنند تا محکومیت خود را بدون سرشکستگی به پایان برسانند و سرانجام زندان را ترک کنند و به زندگی آزاد بازگردند، اما در قتل عام های ناجوانمردانه تابستان ۱۳۵۷ به قول خود او “سر به دار” می شوند.
یه جنگل ستاره، همانگونه که پیش تر هم اشاره کردم، کشش یک داستان بلند را دارد که به وسیله یک حکایت پرداز مستعد نوشته شده است. نثر بهبودی نیز روان و ساده و بی تکلف است، اما در مواردی اندک دارای دست اندازهایی است که با یک ویرایش خوب و حرفه ای می شد این کاستی ها را نیز نداشته باشد.
مثلا در صفحه ۲۴۶ می نویسد: “واقعا می توانستم چندین بار دیگر تحمل کنم. نمی گویم تا مرگ و تا غلبه شدن بر آن ها…..” که در اینجا به جای “غلبه شدن” باید غالب شدن و یا غلبه کردن می آمد.
در همین صفحه، چند سطر بعد می خوانیم: “اتاق ما بر تعدادش افزوده می گشت”. استفاده از فعل “می گشت” از مصدر “گشتن” به جای “می شد” از مصدر “شدن” یک غلط رایج است و به جای “اتاق ما بر تعدادش افزوده می شد” هم باید “بر تعداد افراد اتاق ما افزوده می شد” می آمد.
این لغزش ها و نمونه های دیگری از آن ها که در متن کتاب خود را به رخ خواننده دقیق می کشند، البته چندان مهم نیستند، اما از یکدستی متنی که اتفاقا در مجموع خوب و روان است می کاهند. ظاهرا در دنیای نشر ایرانی، به ویژه در خارج از کشور، هنوز اهمیت ویرایش ادبی و فنی متن ها پیش از انتشار به درستی درک نشده است.
*جواد طالعی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار آزاد با بیش از ۴۰ سال سابقه روزنامه نگاری حرفه ای از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو مسئولیت دفتر اروپائی شهروند را به عهده دارد. او همزمان با رسانه های فارسی زبان دیگر مثل بی بی سی، رادیو فرانسه، دویچه وله و سایت های اینترنتی متعدد همکاری داشته است.