برای من نوشتن از هنرمند بزرگوار، و انسان شریف و دوست عزیزی چونان استاد محمد نوری آسان نیست. کمتر از دو ماه پیش بود که با استاد از سفری به تورنتو حرف زدم، گفتند، اوضاع جسمی و توصیه های پزشکی در حال حاضر به او اجازه ی سفر را نمی دهد، اما اگر بتواند سفر کند کانادا و تورنتو انتخاب اولش است. از سفر پیشین و خاطرات آن سالها یاد کردیم و امیدوار بودیم بار دیگر استاد را ببینیم و صدای جادوئی او را بشنویم، در یکی از شبهائی که در خانه ی ما با گروهی از هنرمندان و همشهریان تورنتوئی جمع بودیم، استاد در دمدم های بامدادان سر از پا نشناخته برخاست و شروع کرد به ترکی خواندن، چنان زیبا، استادانه و سرشار از حس و عاطفه خواند که همه ی ما مبهوت هنر او شده بودیم.

به هنگام حضور در تورنتو استاد دیده ی هنرمندانه شان را به روی همه ی کمبودها و کم بیاری های آن سفر بستند و گفتند، من برای ایران می خوانم، برای ایرانیان می خوانم، مسائل دیگر در برابر این دلبستگی ناچیزتر از آن هستند که خاطر مرا بیازارند. محمد نوری در موسیقی و آوازی که منحصر به خود اوست چنان خبره و خاطرخواهانه خواند که مهم نبود آدم اهل موسیقی و علم و اطلاع آن باشد یا نباشد، مهم نبود که آدم به چم و خم و زیر و بم کار سترگی که او می کرد، و با همه ی وجود می کرد، آشنا باشد یا نباشد، از نتیجه ی کار همه چنان حظی می بردند و می برند که آرزوی هر هنرمندی است که هنرش به این درجه دست یابد.

محمد نوری علاوه بر اینها زبان می دانست، شعر می گفت، ترجمه می کرد و عضو کانون نویسندگان ایران بود. او از آمیزه ای از هنرها بهره مند بود که هنگام که به موسیقی می رسید می دانست چگونه از آن ها استفاده کند که موسیقی مخصوص و منحصر به فرد خود را ارائه دهد. او در دوستی و خلق و خوی انسانی که مخصوص به خودش بود و از تواضعی که از پر باری درخت دانش و هنرش سرچشمه می گرفت، نیز مانند کم داشت.

طرح از مهدی پوریان

اما عشق اول نوری ایران بود. او به نام و نشان ایران که می رسید سر از پا نمی شناخت. ترانه های میهنی او گواه این عشق ستودنی هستند. آدم اگر شاعر باشد، اگر اهل موسیقی به معنای درست آن باشد، اگر یک زبان جهانی را بداند و بخواهد این همه را در پای هنری مردمی و ماندگار بریزد، و اگر بخت با او یار باشد، و مردمان به او عشق بورزند می شود استاد محمد نوری. می شود کسی که در برابر میهن و مردمش گوهری نمی شناسد که حاضر شود آن را با او تاخت بزند. متأسفانه این استاد بزرگوار سی سال در حبس هنری رژیم جمهوری اسلامی بود، و در همان تنگنای ارتجاعی و هنرکش رژیم کار کرد. در حالی که اگر آن همه تجربه و تمرین و ممارست خالصانه در موسیقی مسیر طبیعی خود را طی می کرد، حالا بی گمان  کارهای ستودنی و سترگ محمد نوری ده چندان بود.

همه ی اینها اما نتوانست مانع شود نوری آن چه را گمان می برد به سود موسیقی ملی ماست و در راستای سودمندی آن میهن ماتم زده است در همان حیطه ی تنگ و تاریک رژیم به وجود نیاورد. او از ایران گفت، و از بد گوهرانی که نمی خواهند ایران گلستان شود. او از عشق و زیبایی و انسان و آرزوهایش سرود و اجرا کرد و نشان داد که هیچ سد و سانسور و مانعی نخواهد توانست سرچشمه جوشان هنر واقعی را بخشکاند.

جای محمد نوری در فردای آزادی ایران از مصیبت دیکتاتوری خالی خواهد بود، هر چند او به قدر توان و در حد امکان کوشید در راه رسیدن ایران به آزادی و آبادی بکوشد و کوشش های او تا ایران و ایران هست مانند گوهری یکتا بر تارک آن میهن و مردم خواهد درخشید.

در رفتن دوست مردم و میهن، در جای خالی استادی چونان استاد عزیزم محمد نوری چه می توان نوشت که شایسته ی جایگاه انسانی والای او باشد. مردم ایران با علاقه و احترام شان به نوری و هنر او نشان دادند که آنچه ماندنی و ستودنی و سرفرازانه است تسلیم هیچ دیکتاتوری و ددمنشی ی نمی شود. نوری از نادر آوازخوانانی بود که با شعر معاصر ایران ممارست نزدیک داشت. در کارهایش شعرهایی از دکتر براهنی، محمد مختاری، جواد مجابی، و دهها شاعر دیگر ایران امروز هست، هر چند مجبور شده بود به نام این بزرگواران که می رسد به چند نقطه کفایت کند، و تنها نام شاعران مجاز در رژیم را ذکر کند، اما شعرها و اجراها و انتخاب های فراموش نشدنی محمد نوری حتی در همان نقطه چین ها هم خواهد ماند. رویای مردم و استادانی مانند محمد نوری کابوس فردای دیکتاتورها خواهد شد. یاد دوست و استاد بزرگوار همه ی ما ، همه ی ایرانیان، محمد نوری، گرامی باد.