یادداشتی کوتاه بر مجموعه شعر یال بریده ی رخش سروده ی حیاتقلی فرخ منش
“یال بریده ی رخش”۱ چهارمین دفتر شعر حیاتقلی فرخ منش همچون دفترهای های پیشین این شاعر در مجموع اثری یک دست نیست و فراز و فرود هایی دارد. اما به اعتقاد من و در یک نگاه کلی به ویژه در این قحطسال شعر می توان گفت مجموعه ی قابل قبول و قابل تاملی است با شعرهایی عمدتا تندرست، ساختمند، صمیمی و صادقانه و اگر چه ضعف هایی بعضا اساسی هم بر آن مترتب باشد _که در پایان نوشته ام به آنها اشاره خواهم کرد_ اما فرخ منش گاه با اشعاری نسبتا زیبا، موجز، تراش خورده، دارای بار عاطفی قوی و پر مفهوم همچون شعرهای بارانگرد با آن شروع طوفانی: «باران به گرد می بارد/ بر پاگرد سم/ یال چموش به خویش می پیچد/ دفینه ی خونین/ ماه وکتل بر مزارگاه/ ترک می شویم/ از آنانی که ترک مان می کنند/ زل کوری/ پیاپی آدمی» ص۲۰ ،
تائیس که هم از نظر موسیقی و هم محتوا و هماهنگی آن ها و هم از نظر ایجاد محتوای مرثیه وار با عناصر حماسی قابل توجه است: «فانوس بر شانه های اسکندر/ شمعی میان بیژن و/ ماه و/ منیژه و/ من/ عقیق رستمانه وکی/ بر دست های ناتنی/ کلات سوخته در دیهیم/ دریغ از گرمسیر بی سهراب» ص۲۶ ،
محاق که مرثیه ای عاطفی و موفق است و به ویژه دو سطر آغازینش قلب آدمی را در هم می فشارد: « تنها ماه من نبود/ که نتابیده رفت/ این ظلمت مدام/ این دیو گاو سر/ حتی/ دریغ از پذیرش ستاره ای» ص۳۸ ،
بی گاه شعری طنزآلود و تلخ با ایهامی قوی در پایان: «ما/ رفته بودیم/ جنگ/ تمام شده بود/ انبارها مانده بودند و/ موذیان» ص۳۹،
بستر، شعری عاطفی، زیبا و پر مفهوم:«هیچ رخت خوابی/ مهربان نیست/ شیهه می کشد/ بر هر گذری / تنهایی» ص۴۴
شاعران با آن پایان زیبا و استفاده ی استادانه از اصطلاحی عوامانه در زبان معیار به نحوی که به هیچ وجه توی ذوق نمی زند: «حرف/ حرف می کشد/گنجشک دشتستان/ باران/ کز کرده و عقیم/ تا شده در توارث عنکبوت/ اگر من ام/ این شاعران/ حتی/ آب به مرده ی هیچ واژ های نمی ریزند» ص۴۷، و شعر های دیگری همچون سال ملخ، هجرانی، توشمال، ملامتم مکن، خاور میانه و … وگاه با تصاویر، رفتارهای شاعرانه و سطرهایی ناب در دل یک شعر مثل آوردن گریه سان به جای گربه سان ص۹ ، دختران زمینی ریواس ص ۹ بار پلنگ/ کلمه به میدان آورده ام ص۱۴ بیهوده به گوناگونی غلاف ص۱۶ ران ها دو گردباد موازی نور ص ۱۹ به رم نمی رود این غزال از جنگل چشمانم ص۴۰و… ما را تا حدی درگیر التذاذ هنری می کند که قدر اقل برای لحظاتی از نقطه ضعفها غافل شویم و در لذت در آمیختن بی واسطه با ذات شعر فرو رویم.
زبان در مجموعه یال بریده ی رخش همچون مجموعه قبلی فرخ منش”واژه ها دم به دم استحاله می شوند” نسبت به دو مجموعه ی اول و دوم او “بوقت پلنگ” و “اسب بوی مشروطه می دهد” به سمت سادگی میل کرده است و درمجموعه های اخیر شاعر عموما از زبانی گفتاری همراه با لحنی آرکائیک بهره برده است و گاه از اصطلاحات زبان گفتار به شکلی استفاده کرده است که در زبان معیار خوش نشسته و توی ذوق نمی زند
و گاه در شعرهایی نیز توانسته است به زبانی فشرده و شاعرانه دست یابد حاصل در هم تنیدگی زیبایی شناسانه ی واژگان و حروف، نوعی ادبیت و کارکردهای زیبایی شناسانه ی نحوی و همچنین حاصل دقت در چیدمان سطور و تقطیع صحیح و استفاده از عبارات چند لایه و یا اگر بخواهیم دقیق تر گفته باشیم به کارگیری عناصر بلاغی به نحوی که مصنوع جلوه نمی کند و نمونه هایش را در بالا تحت عنوان اشعار موفق کتاب نام بردیم.
استفاده بوم گرایی، استفاده از اساطیر ایرانی و بهرهبرداری از شاهنامه فردوسی به عنوان آبشخور ذهنی _ زبانی همچنین سرایش بر اساس ایده پردازی و تصویر سازی به صورت توأمان از دیگر مولفه های اشعار این دفترند؛ و نیز نوعی ناامیدی و مرثیه وار بودن مثل شعر بوشهر ص۱۲ یا توشمال ص۶۰ در کنار نوعی طنز گاه قدرتمند مثلا در شعر خاور میانه که به جای اینکه بگوید ما فرزندان محروم خاورمیانه ایم آورده ما فرزندان مرحوم خاورمیانه ایم ص ۷۵ و از همه مهمتر برخورداری از نگاه و اندیشه شخصی بدون اینکه بخواهیم اندیشه ی او را ارزش گذاری کنیم و به بررسی میزان درست یا غلط بودن آن اندیشه ها بپردازیم _اگرچه شاعر عموما رعایت کردن اصول و ارزش های انسانی همچون آزادی و عدالت را در سروده هایش در تلفیق با نوعی اندیشه ی سیاسی از منظر چپ و از در مخالفت در آمدن با نظم موجود داخلی و بین المللی مد نظر داشته است و اینها همه در زیر لایه شعر او اتفاق می افتد بدون اینکه شعرش را به شعار تبدیل کرده باشد: «به روزگاری/ که آهن ها/ به شوق گلو/ به کوره می رفتند/ نوشتن آموختم به انگشتان» ص۱۴
اما از نقاط ضعف کتاب میتوان به سهل انگاری های زبانی و ویرایشی اشاره کرد چه از نظر غلط های املایی مثل “ساباط” که در کتاب به غلط “سابات” نوشته شده ص۲۲، چه از نظر دستوری مثل سطر «به معاشقه ی پرندگان نشسته ام» ص۱۶ که احتمالا به تماشای معاشقه ی پرندگان بوده است و گفتنی ست خود به تماشا نشستن گرته برداری است و از نظر نگارشی استفاده از این اصطلاح صحیح نیست به معاشقه نشستن که دیگر از آن عبارات عجیب و غریب است.
همچنین به سهل انگاری در انتخاب واژگان مثل استفاده از واژه ی قلوچ در ترکیب “عابران قلوچ” ص۷ که شاعر به راحتی می توانست از واژه ی “لوچ” استفاده کند. یا در شعر “کلمه” ص۵۱ «واژه ها قر به کمر خشکیدند» که می توانست بنویسد با میل به رقصیدن در کمرگاهشان خشکیدند
استفاده بیش از حد از واژگان و لغات نامأنوس گویش بختیاری در شعر که گاه به زیبایی شعر لطمه وارد میکند و به ایجاد ارتباط و تداوم یافتن شعر در ذهن مخاطب خلل می رساند. واژگانی مثل “قیژ” ص ۶۹ یا لیز ص ۲۳ و….
همچنین گاه از تعابیری استفاده می کند که عوام به کار می برند و چندان جذاب و جالب نیستند. برای نمونه سطر «با واژه نشسته شدیم» ص۱۶ که یادآور با زن نشسته شدیم شوخی عوام در مورد بازنشسته شدن است.
بی دقتی و بعضا کم بهره بردن از ظرافت در امر سرایش چرا که به قول دوست شاعر و فاضلم علیرضا مکوندی: «نویسنده یا شاعر جدی و مجرب هرگز آخرین تأویل کننده ی متن خود نیست اما الزاما می بایست آخرین پیشنهاد دهنده باشد. این شاید اساسی ترین شرط برای نوشتن است که در صورت حصول و تحقق می تواند هر اسلوب رایج و سابقی را به نفع خلق زیبایی جدید، برهم زده و برای مخاطبان پسندی متفاوت و تازه خلق کند.
در هر جریان و سبکی و با هر نگاه زیبایی شناختی، اثر می باید توانایی دفاع از خود در برابر هر پیشنهاد دیگری لااقل در همان رسته را داشته باشد. و نباید دیگران بتوانند با صرف چند دقیقه وقت همان معنا یا تصویر ایجاد شده را در فرمی قابل قبول تر (از منظر مخاطب همان متن) بازسازی کنند.
این شاید یکی از آفات شایع باشد که از تولید انبوه و شتاب در عرضه ناشی می شود. متن باید همچون میخ فولادی فرو رفته در صخره ای باشد که هیچ مخاطب حرفه ای و حتی نویسنده ای دیگر نتواند آن را تکان بدهد و جایش را سست کند.»۲ برای نمونه در شعر عاصی: «بافنگان عاصی و عجول /تمدار قالی بنا کردند/ در فصل زایش موریانه ها» ص۴۶ ، که کافی بود بنویسد بافندگان عاصی/ بافندگان عجول / تمدار قالی ها بنا کردند… تا شعر آغازی ریتمیک و تاثیر گذار بیابد یا همان به کار بردن واژه ی قلوچ در ترکیب “عابران قلوچ” که در بالا آمد ص ۷
زبان شعر ها همواره زبانی شسته رفته و قابل قبول و یکدست نیست و فراز و فرود هایی دارد. استفاده از تشبیهات تکراری در یک شعر همچون تشبیه چند چیز به شراب در شعر “گیسو” ص۱۹ یا تصاویر و تشبیهاتی که از فرط تکرار کلیشه شده اند مثل «خونابه ی پر تاول دل»ص۶۲ «سایه ی سنگین فرمان ها» ص۳۱ و یا ایده ها، تصاویر و تشبیهاتی بکر و نوآورانه که از منظر زیبایی شناسی ضعیف هستند به عبارت دیگر یا خوش ننشسته اند یا در کل جذابیتی نداشته و چندان قابل توجه نیستند مثل شعر سمبوسه ص۶۶ یا شعر نرینگی زمین ص۶۶ که تصویر ساخته شده با کوه و آسمان در شعر جالب نیست.
اندیشه گاه به علت نداشتن دستگاه فکری منسجم از نوعی سوسیالیسم شرقی به ناسیونالیسم میگراید و حتا در مواردی به قوم گرایی، و گاه نگاهی سنت گرا و غیر مترقی در برخی اشعار به چشم می خورد؛ و در نهایت کم توجهی به فرم را نیز می توان از ضعف های کتاب دانست.
۱- فرخ منش، حیاتقلی، یال بریده ی رخش، انتشارات بوتیمار، مشهد، چاپ اول ، ۱۳۹۵
۲-مکوندی، علیرضا، جایزه شعر سهل غیر ممتنع، نقل شده با تلخیص و تغییراتی اندک از صفحه فیس بوک علیرضا مکوندی.