من همیشه قبل از انتخابات عزا می گیرم که وقتی انتخابات تمام شد چه خاکی به سرم بریزم. هم سرگرمی خوبیه، هم وعده های: سه برابر می کنم و پنج برابر می کنم کاندیدا ها آدم را خیالاتی می کنه.
آدم میره توی خلسه ای شیرین و رویائی دلنشین و این توهم که: حالا من با اینهمه اسکناس چیکارکنم…؟!
***
زندگی اعصاب واسه کسی نذاشته
یه آدم کم حوصله و عصبی یک قواره پارچه خرید و برد خیاطی وگفت اوستا لطفن برام یک دست کت و شلوار شیک بدوز ولی هفته دیگه نیام بگی شاگردم مریض شده و نیومده یا سوزن رفته تو انگشتم نمی تونم کارکنم یا چرخ خیاطیم خراب شده و و و و….اصلا فلان فلان شده پارچه مو بده برم نمی خواد بدوزی!
***
امسال با وجود آب گرفتگی شدید نمایشگاه کتاب درتهران، مردم انصافن از غرفه های خوردنی و آشامیدنی به خوبی استقبال کردند. ساندویچ ارزان و۴۸۰۰ تومنی کجا پیدا میشه؟!
***
دختره به پدرش گفت دختر همسایه بالایی مون میگه بابام صبح به صبح تا من و خواهرهام را نبوسه نمیره سرکار. تو چرا چنین کاری نمی کنی؟
باباهه یک ذره چپ چپ به دخترش نگاه کرد وگفت این دیگه چه جور حرفیه؟ یعنی من صبح به صبح برم دخترهای مردم را بگیرم ماچ کنم و برم سرکار؟ همسایه ها برام حرف درنمیارن ؟!
***
گهی از خنده می گریم، گهی ازگریه می خندم ….
میرزا آقا خان کرمانی درکتاب سه مکتوب، داستان هایی نقل می کند از ایرانی های قدیم که با چه خرج و زحمتی استخوان های اموات خود را بار الاغ می کردند و به کربلا می بردند.
به نوشته ی او بعضی ها برای آنکه عوارضی برای این کار نپردازند، استخوانها را در هاون می کوفتند و قاطی گندم و جوی الاغ خود می کردند که مامورین نفهمند .
یک بار الاغ یکی از این آدم ها استخوان های خاکستر شده را می خورد و….، باید خودتان بخوانید و حالت گیرکردن بین خنده و گریه را تجربه کنید!
***
چه جشن های قشنگی می گرفتند نازی ها، کم خرج و بی دردسر.
کتاب ها را از خانه های مردم جمع می کردند، می ریختند وسط یک میدان، دوزار نفت یا بنزین می ریختند روش و یک کبریت ….بعدش دیگه گفتن بود و خندیدن که : نیگاکن، رمان جان شیفته رو ببین اون وسط، چقدر قشنگ می سوزه !
یک اتفاق شیرین
منجمین و ستاره شناس ها مانده اند سرگردان که چه جوری میشه که ماه رمضان درست روزی شروع میشه که همان روز زولبیا بامیه هم به بازارمیاد؟!
***
از بسکه این ترانه سراها خجالتی اند!
یه ترانه ای داشتیم که می گفت: تو دروغ بگو عزیزم که دروغاتم قشنگه …یادتون میاد ؟
سالها مردم فکر می کردند این ترانه را برای زن و شوهرهای بی وفا وکلک ساخته اند، حالا معلوم شده ترانه سرا این ترانه را برای انتخابات ساخته بوده ولی روش نمی شده اعلام کنه!
***
یارو زنگ زده بود به تلویزیون و می گفت، به ترامپ بگین هی این جمله همه گزینه ها روی میزه را تکرار نکنه….. اگر روزی صد تا موشک هم بزنه به تهران، ما یک قدم عقب نمیریم!
چند تا جمله ای که رد و بدل شد، مجری پرسید از کجا تماس می گیرید قربان؟
طرف جواب داد : از مالزی!
***
یکی از این الکلی های حرفه ای تصمیم گرفت مشروب را ترک کنه. روز اول را با هر بدبختی بود تحمل کرد. روز دوم گفت برای اینکه به خودم ثابت کنم چه اراده محکمی دارم میرم تا جلوی عرق فروشی محل ولی توش نمیرم.
کمی که جلوی مشروب فروشی ایستاد گفت اصلا یک کار دیگه می کنم. میرم تو، میشینم، ولی سفارش چائی میدم.
رفت تو، نشست پشت میز، گارسن که اومد و پرسید چی میل دارید به خودش گفت مرد حسابی اراده اونه که عرق سفارش بدی ولی نخوری، چائی چیه؟
مشروب را سفارش داد، ده دقیقه ای هم به شیشه دربسته مشروب نگاه کرد، بعد لبخندی زد وگفت حالا دیگه یک استکان به سلامتی چنین اراده ای می چسبه !
***
ایران تنها کشوریست که هنگام انتخابات، همه سران کشور جزئی از اپوزیسیون می شوند!
***
اسلحه فروشه تازه کرکره مغازه را کشیده بود بالا و نشسته بود پشت میزکارش که مشتری وارد شد وگفت یه اسلحه ای می خوام که در دنیا هیشکی نداشته باشه…
اسلحه فروشه یه چیزی را نشانش داد وگفت اینو ببر، با فشار یک انگشت، هرچی هست و نیست نابود می کنه.
مشتری جواب داد: اینجوریش را هم دیگه نمی خوام اگه همه چی نابود بشه … ؟، طرف خندید وگفت نگران بعدش نباش، ما کارخونه های مختلفی داریم و خودمان دوباره همه چیز را مدرن تر از روز اولش می سازیم!
***
تمام خارجی ها، یک عیب مشترک دارند، هرچی ما میگیم باور می کنند. خدا خودش به راه راست هدایتشون کنه!
***
پسره توی اصفهان نامزدش را ترک موتورسوارکرده بود و داشتند می رفتند منزل. توی یکی از میدانها، وقتی داشتند دور میدان می گشتند، دختره یک دفعه نفس عمیقی کشید و گفت آخی ….چه بوی کبابی.
پسره گفت دلت خواست عزیزم؟ گور پدر بنزین لیتری هزارتومن، یه دور دیگه هم دور میدون می گردونمت!
***
نتیجه دخالت مرده ها در انتخابات
داغ تر شدن تنور انتخابات، حمله دیشب آقای روحانی به رئیسی و یادآوری آن اعدام ها، آدم را یاد انتخابات در گذشته ها می اندازد. آن بگم بگم ها و داستان ها و نقل قول هایش…
خدا عمر طولانی بدهد به آقای جنتی که قبل از انتخاب آقای احمدی نژاد، در یک نماز جمعه نقل قول کردند از یک راننده تاکسی که به آقای جنتی گفته بود مادرم که سالها پیش مرده است یک شب قبل از انتخابات، آمد به خواب من آمد وگفت ننه جون به احمدی نژاد رای بده، آدم خوبیه.
در زمان قدیم که دانش اجتماعی مردم پائین بود، وقتی کسی می مرد، می گفتند خدا رحمتش کند، اشکی بود و آهی، و حلوائی بود و خرمائی و….فاتحه. اما اموات این دوره و زمانه مگر به این سادگی ها دست بردارند؟ به خاطر احساس مسئولیتی که دارند، از آن دنیا هم در سیاست دخالت می کنند.
حالا به نتیجه دخالت آن پیرزن در انتخابات کاری نداریم، چون همه به چشم خود دیده ایم!
***
این دیگه جوک نیست و واقعیه:
دکتره داشت می گفت شیر دادن پس از زایمان، خطر سرطان پستان را کاهش می دهد.
خانم مجری تلویزیون پرسید: به نوزاد؟!
***
گشت ارشاد گیر داده بود به خانومه که: پاشنه کفش ات بلنده و صداش تحریک کننده س!
خانومه یک کم چپ چپ نیگا کرد به ماموره وگفت:
حاجی شما چی میخورین که من هم بریزم تو غذای شوهرم؟!