جاسوس آمریکایی درلپ تاپ من!

 “کاسپارسکی” بزرگترین شرکت تولیدی آنتی ویروس روسی، چندی پیش اعلام کرد آمریکا در سخت افزارهای کامپیوترهایی که می سازد، دستگاهی را نصب می کند که می تواند اطلاعات لازم در هر کشوری را ضبط و به آمریکا مخابره کند.

من چون آدم خوشبینی هستم و همیشه نیمه پر لیوان را می بینم، فقط نکات منفی این پدیده را نگاه نمی کنم و به نکات مثبت آنهم فکر و توجه می کنم.

مثلا اگر همین الان یک جاسوسه زیبای آمریکایی درلپ تاپ من درازکشیده باشد که ببیند در منزل ما چه خبر است، وقتی من و زنم صحبت از این می کنیم که دو ماه اجاره خانه مان عقب افتاده، بدیهی است با لطفی که به من دارد! آن را به صورت یک خبر دست اول مخابره و به رئیس جمهور امریکا توصیه می کند: آقا فورن دو هزار دلار بریز به حساب این بابا وگرنه ممکن است لپ تاپش را بفروشد و بدهد به صاحبخانه و ما دیگر نتوانیم در منزل ایشان جاسوسی کنیم!

بدیهی است که رئیس جمهور میلیاردر آمریکا نیز برای اینکه هم سنگرش را در منزل ما حفظ کند، و هم دست و دلبازی خودش را به بنده ثابت کند، هزار دلار هم می گذارد روی آن دو هزار دلار پیشنهادی جاسوسه عزیزشان و سه هزار دلار سرراست می ریزد به حساب بنده.

هرچی باشه ترامپ از شاه عباس کمتر نیست که شب ها با لباس درویشی می رفت ببیند کی چی کم دارد تا کمبودهایش را برطرف کند؟!

 

***

تلویزیون کلیپی را پخش می کرد که سه تا مرد سی چهل ساله و عینک به چشم، زبان شان را درمی آوردند، خودشان را به در و دیوار می زدند، سرشان را می گذاشتند زمین، پاهایشان را هوا می کردند و تکان تکان می دادند و همزمان یک چیزهایی می گفتند و مثلا آواز می خواندند…

 آنقدر برای کسانی که در دیوانه خانه نگهداری می شوند دلم سوخت که نگو … !

***

به حرف های خارجی ها در مورد ایران هرگز نباید توجه کرد. تلویزیون آلمان می گفت یک روحانی تندرو که رئیس مجلس خبرگان است گفته …

بی انصاف ها این آدم کجاس تند روئه؟ دو نفر باید زیر بغلش را بگیرند تا قدم از قدم برداره !

***

به نظرمن حرف های جدی را باید آدم ها جدی برنند.

مثلا اگر یک کمدین بیاید روی صحنه و با لبخند بگوید: خانم ها، آقایان “همه آدم ها در برابر قانون برابرند” مردم به خاطر تجربیات شان، شروع می کنند به غش غش خندیدن، اما وقتی همین جمله خنده دار را در اعلامیه حقوق بشر نوشتند، هیچ کس خنده اش نگرفت چون خیال کردند راستی راستی خبریه و به قول معروف، علی آباد هم برای خودش شهریست!

***

بدخوابی های شبانه من گاه دلایل مضحکی دارد. مثلا دیشب گیر داده بودم به این مصرع از شعر محمدتقی بهار، شاعر انقلابی دوران رضاشاه . که با لهجه مشهدی سروده و گفته است: “امشو در بهشت خدا وایه پندری …”

و من با خودم فکر می کردم مگر شب ها در بهشت را می بندند که بهارگفته امشب درش بازه؟

از خودم می پرسیدم یعنی مثل اروپایی ها که هر روز در و دروازه شهرهایشان را محکمتر می کنند و دورش سیم خاردار می کشند تا پناهجویان نتوانند وارد کشورشان شوند، درهای بهشت را هم شب ها می بندند تا جهنمی ها نتوانند فرار کنند و خودشان را به بهشت برسانند؟

و بیشتر به این فکر می کردم که اگر واقعن چنین چیزی اتفاق افتاد، تکلیف ما بهشتی ها! چیه؟ پاشم برم مثل بعضی آدم های تنگ نظر به دربان بهشت خبر بدهم که سرکار!  یه آفریقایی اومده داره از اون درخته گلابی می چینه و می خوره یا بگم ولش کن بابا، بهشت به این بزرگیه …بذار این مادرمرده هم چند صباحی توش خوش باشه؟!

***

مهندس خارجی بالای دکل بود وکارگر ایرانی پایین دکل. کارگره هی فریاد می زد موسیو اون طنابو بنداز پایین و مهندسه می پرسید: چی …؟ (waht)

بالاخره کارگره به فکرش رسید از همان چندکلمه انگلیسی که یاد گرفته استفاده کند و فریاد زد:

Can you speak english ?

مهندسه با خنده جواب داد:Yes of course

و کارگره فریاد زد: د بابا اون طناب لعنتی را بنداز پایین!

***

دویچه وله با انتشار این عکس از پیک نیک های تابستانی، پرسیده بود یک پیک نیک دو نفره چقدرخرج برمی دارد؟

در ایران چنین پیک نیک ساده ای خرجی که ندارد هیچ، نفری ۷۴ ضربه شلاق هم گیرآدم میاد!

***

اصفهانیه داشت ساختمون می ساخت، رفت ببینه پیشرفت کار در چه مرحله ایست که یک آجر از اون بالا افتاد روی پاش. فریادش به هوا رفت که: آی کفشم!

***

کدوم یکیش درسته؟!

 

جوانی که در آلمان داره رانندگی یاد میگیره، می گفت مربی میگه جز در موارد بسیار ضروری، حق نداری بوق بزنی، آلودگی صوتی ایجاد می کنه و باعث عدم آرامش در شهر میشه …

سرهنگ بازنشسته ای که در خیابان های خلوت پنجاه سال پیش تهرانپارس به من رانندگی یاد می داد، می گفت: سر هر چهار راهی که می رسی، حتی وقتی می بینی که در هیچ طرف اتوموبیلی وجود نداره، یک بوق بزن که عادت کنی، ضرر نداره و باعث توجه میشه!

***

از یکی پرسیدند ازکجا فهمیدی ماه مبارک رمضان شروع شده ؟ گفت هرچی خواستم بخرم دیدم گرون شده، دوزاریم افتاد …!

***

فیسبوک حالت یک قهوه خانه را دارد که همه مون از صبح تا شب توش نشسته ایم و وقت می گذرانیم.

تنها فرقش اینه که توی قهوه خانه یکی هست که یک چایی بگذاره جلوی آدم ولی اینجا اونی هم که هرازگاهی می پرسید چایی می خوری؟ حالا خودش توی فیسبوک سرگرم لایک زدنه!

***

از دست این پیرزن های آلمانی…

سگه وایساده بود کنار تیر چراغ برقی که نزدیک یک مغازه لوکس فروشی بود و بو می کشید که ببیند اینجا برای منظور سویی که دارد مناسب است یا نه که پیرزنه قلاده اش را کشید و با غیظ فریاد زد: اینجا؟ خجالت نمی کشی؟ من تو رو اینجوری تربیت کردم؟!

***

جیب بره فریاد می زد این چه مملکتیه آخه؟

تو جیب هرکی دست می کنم از جیب خودم خالی تره!

***

از روزی که “دویچه وله”خبر داد یک پیرزن آلمانی با قطار تصادف کرد و سالم ماند، دنیا قبول کرد که جنس آلمانی یه چیزدیگه س!

***

بهترین راه حفظ آثار باستانی اینه که بذاریم همانطور زیر خاک بمانند. شاید هزار سال بعد، قاچاق آثار باستانی از مد بیفته و چهار تا تیکه از این آثار هم واسه خودمون بمونه!

***

در نشست جی هفت، ترامپ پدیده گرمایش زمین را ساختگی خواند. بی بی سی

میگن گفته اگر کولر ماشین و خونه دیگران هم مثل مال من نو باشه و خوب کارکنه، گرمایشی که درکار نیست، هیچی، یه ذره هم سرمایش درکاره!