این خیلی خوبه که ما ایرانی ها هرگز امیدمان را ازدست نمی دهیم. الان صدها ساله منتظریم دستی از غیب برون آید و برایمان کاری بکند!

***

در سال ۲۰۵۰ دیگر هیچکس احساس تنهایی نمی کند چون در خبرها آمده است که جمعیت جهان در آن سال به ۱۰ میلیارد نفر می رسد . می گویند در آن سال حتی اگر بخواهی در یک سوراخ موش هم تنها بمانی و استراحت کنی، می بینی ده نفر زودتر از تو رفته اند اون تو سنگرگرفته اند!

***

آدم های ثابت قدمی هستیم.

یارو دوچرخه ساز بود و دوچرخه سواری به مردم یاد میداد … بعد وضعش بهتر شد و آموزشگاه تعلیم رانندگی بازکرد ولی شیوه آموزشش را تغییر نداد ….به کسانی که می خواهند رانندگی اتوموبیل یاد بگیرند می گوید: فرمان را سفت بچسب و پا بزن!

***

دیروز خورشید در آلمان، دلی از عزا درآورد. چشم ابرها را دور دیده بود و حسابی شالتاق کرد.

۳۷ درجه برای آلمان خیلی زیاد است . حسابی گرم بود، شرجی و خفه کننده.

 آدم یاد آنهایی می افتاد که بعد از مدتها برنامه ریزی کردن و این و آن را دیدن، دست شان به خزانه دولت می رسد و تا آنجا که تیغ شان می برّد و زورشان می رسد، می چاپند و درمی روند!

 دیروز خورشید با آلمان چنین کاری کرد. امروز هوا ده درجه خنک تر شده .

***

یکی از مناسب ترین نام هایی که ما ایرانی ها انتخاب کرده ایم، نام زاینده رود برای رودخانه زاینده رود است!  این رودخانه درست مثل خانمی که می زاید و بعد چند سالی استراحت می کند، هرچند وقت یک بار مقداری آب نشان مردم آب ندیده می دهد و بعد

خشک می شود که مردم بنشینند وسط رودخانه و صفا کنند!

***

مگه ما برگ چغندریم؟

از وقتی رسانه ها خبر داده اند که جمعیت جهان در سال ۲۰۵۰ به ۱۰ میلیارد نفر می رسد، عده ای از کسانی که کارشان همیشه چه کنم، چه کنم بوده، یک غصه به غصه هایشان اضافه شده که: خدایا اگر اینجوری بشه و اونجوری بشه ما چه خاکی توی سرمان بریزیم؟ در جنوب شهر صف اتوبوس ها دو برابر میشه، صف نانوانی ها و بیمارستانها میرسه به دماوند و در شمال شهر صف هایی که برای خرید مرسدس بنز و پورشه تشکیل میشه میرسه به شابدوالعظیم!

مدیر یکی ازکارخانه های اسلحه سازی بزرگ وقتی این خبر و این اظهارنظرها را خوانده بود، خندیده بود و گفته بود مردم خیال می کنند ما برگ چغندریم؟ یعنی خداوند تبارک و تعالی ما را همینطوری الکی و بی برنامه خلق کرده؟ ما مثل همیشه مراقب همه چیز هستیم و هروقت احساس کردیم یک گوشه دنیا جمعیتش زیاد شده و احتمال دارد آن گوشه به خاطر تراکم جمعیت سنگین بشه و بریزه پایین!، فورا بهانه ای جورمی کنیم و به خاطر کنترل جمعیت یک جنگ تمام عیار یا نیمچه عیار راه می اندازیم و یک ماه نشده جمعیت آن قسمت از دنیا را مناسب می کنیم.

 وی توضیح داده بود همچنان که مردم به سلمانی می روند تا موهایی را که اضافی رشد کرده قیچی و صاف و صوف کنند، ما نیز برای حفظ زیبایی دنیا، موهای اضافی، یعنی جمعیت زیادی هرکشور را قیچی می کنیم و آن کشور را صاف و تروتمیز و سشوارکشیده و خوشگل، تحویل صاحبش می دهیم!

***

روابط خانوادگی در دنیا بهیچوجه رضایتبخش نیست .

از تعداد خوانندگان جدیدی که هرروز ظهور می کنند آدم می فهمد هرروز چند تا جوون با ننه شون قهر می کنند؟!

***

دیروز و پریروز، رگبارهای شدید، تگرگ و رعد و برق بسیاری از نقاط شمالی آلمان را دچار خسارات سنگین کرد .

 تلویزیون که فیلمش را نشان می داد، تگرگ و سیل را اثرتغییرات جوی می دانست ولی خب، ما ایرانیها می دانیم که اینها اثر تغییرات لباس های خانم ها از زمستانی به تابستانی است.

آقا نمی دونین بعضی هاشون چه لباس هایی می پوشند، خیر نبینن ایشالا. زلزله نیاد و آتشفشان نشه خوبه!

***

گدای سرکوچه ما معتقد است صدقه زیر ده هزارتومان هیچ نوع بلایی را رفع نمی کند، اما صد هزارتومانیش چرا، معجزه می کنه!

***

من دیگه برنامه های روانشناسی تلویزیون را نگاه نمی کنم .

روانشناسه می گفت همیشه جوری زندگی کنین که انگار امروز آخرین روز زندگی تونه …من ساده هم جو گیر شدم، با عجله رفتم چلوکبابی محل، یک پرس چلوکباب سلطانی مخصوص با دو تا سیخ کوبیده اضافی خوردم. بعدش دویدم توی قنادی شهرمان و تا آنجایی که می شد و به زور چند تا چایی، نون خامه ای و زولبیا و بامیه خوردم و…هیچی دیگه الان یه حالی دارم که انگار راستی راستی آخرای زندگیمه ….خیر نبینه الهی با این راهنمایی کردنش!

***

پایان خوب نوشتن برای فیلم، سریال، قصه وکتاب، مهم تر از شروع آن است. به همین دلیل من هروقت بخواهم قصه ای بنویسم، اول پایانش را می نویسم، اگر خوب شد، بعد شروع می کنم به نوشتن اصل قصه.

یک دفعه یادم میاد پایان داستانی که در نظر داشتم بنویسم خیلی خوب از آب درآمد، بقیه اش را ننوشتم، گفتم بگذار خواننده دلش به همین پایان خوب، خوش باشه!

***

یه بچه شش ساله امروز توی مطب دکتر، همه را کلافه کرده بود .

همانجورکه اون شیطنت می کرد و از در و دیوار بالا می رفت و به هرکاری دخالت می کرد، من توی دلم می گفتم: اینجوری بزرگ میشن که وقتی رییس جمهور هم شدن، دلشون می خواد توی دنیا هر آتیشی خواستن بسوزونن و انتظار دارن هیشکی هیچی بهشون نگه!

***

آقاهه اعتراض کنان زنگ زد به صدا و سیما و با دلخوری گفت: آقا ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﭘﺨﺶ می کنید؟ من ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺭﻡ …

 کسی که گوشی را برداشته بود به خیال اینکه روسری یک زن شل بوده یا یک مثقال از گردن یک خانم پیدا بوده، متعجبانه پرسید کدوم فیلم آقا؟ ما اینجا کمال دقت را می کنیم که حجاب زن …

 کسی که تلفن کرده بود گفت حجاب چیه آقا، میز پر از غذا، یخچال ساید بای سایدی که نشون میدین و پر است از میوه ها و خوراکی های مختلف. بچه های من کوچکند و سرشان نمی شود که با یک میلیون تومن حقوق نمیشه از این غلط های زیادی کرد و چنین میز پر از غذایی چید. شما که بلدید روی بازوی یک زن خارجی را بپوشانید که تحریک کننده نباشه، یادتون باشه که این میز پر از غذا هم برای بچه های من تحریک کننده است، روی این غذاها را هم بپوشانید لطفن و گوشی را گذاشت!

***

۱۲۴۰۰۰ تا پیامبرآمده اند و رفته اند و هرکدام به شکلی راه راست را بهمان نشان داده اند، تازه رسیده ایم به طالبان و بوکو حرام و داعش … ببین اول ها چی چی بوده ایم!

***

تا وقتی فیسبوک درست نشده بود، هرچند روز یکبار خانمم حافظه من را امتحان می کرد و می پرسید یادته بیست و شش سال پیش یک چنین روزی ناهار چی خوردیم؟!

خدا را شکر از وقتی فیسبوک درست شده خانمم دست از سرم برداشته ولی عوضش صبح به صبح مارک زاکربرگ می پرسه: یادته پنج سال پیش در چنین روزی راجع به ترافیک تهران چی نوشته بودی؟ الان وضع خیلی بدترشده!

یکی هم نیست بهش بگه مرد حسابی به تو چه؟ تو توی آمریکا نشستی، چیکار داری به ترافیک تهران؟!

***

ترسناک ترین موجود روی کره زمین، آدمیزاده. در یخچال را یواش بازکردم که بشقاب ژله را بردارم، چشمش که افتاد به من تمام تنش شروع کرد به لرزیدن!

***

دردسر لباس پوشیدن!

از یک عراقی پرسیدند مشکلت چی بود که فرار کردی؟ جواب داد لباس پوشیدن!

شلوار کردی بپوشی ترک ها می کشندت. چفیه قرمز ببندی، شیعه ها می کشندت. عمامه سرت کنی سنی ها می کشندت، شلوار لی بپوشی داعشی ها می کشندت.

خبرنگاره با خنده گفت و اگر هیچی نپوشی؟ عراقیه جواب داد پشه ها می کشندت!

***

ایرانی جماعت وقت را تلف نمی کند حتی وقتی که در ترافیک گیر می کند!

***

تلویزیون میگفت بیش از یک میلیون آمریکایی خبر ندارند که ایدز دارند…

آدم نمی فهمه وقتی اونها خودشون نمی دونن، گوینده تلویزیون از کجا فهمیده؟!

***

بانک در ایران

بذار ببینم راست میگی؟ راس راسی موجودی ندارم؟!

***

من اگر واقعن می دانستم ترامپ اینقدر کاسب خوبیه باهاش شریک می شدم و یک مغازه باز می کردم!

هنوز چند ماه نشده ۳۵۰۰ میلیارد دلار اسلحه به عربستان فروخت، سی چهل تا جنگنده هم به قطر فروخت و گفت شب و نصف شب لازمتون میشه.

 بعدش نوبت فروش جنگنده به کدوم کشوره نمی دونم. به من که چیزی نگفته!

***

بگومگو با فیسبوک!

میانه من و فیسبوک حسابی شکراب شده. مثل بچه آدم ازش تقاضای یک هفته مرخصی کرده ام، جواب داده : به شرط تعیین جانشین موافقت می شود.

 من هم نوشتم براساس فرمان “مرخصی به اختیار! ” ول می کنم میرم ببینم چیکار می تونی بکنی… . پررو!

حالا من از دوشنبه به مدت یک هفته نیستم، تو رو خدا مواظب باشین کسی رو نیارن بذارن جای من. دنیا خیلی هرکی هرکیه!