جنگ توجیه گر ستیزه جویی با زنان شد. اعلام تبلیغاتی ارتش ۲۰ میلیونی به شعارهای جنگی رنگ و بوی تازه ای بخشید. این خبر زیر پوستری چاپ شد که روی آن یک زن با حجاب کامل تفنگ به دست ایستاده بود. انگار در آن کشور فقط زنان با حجاب نسبت به امور مهم سرزمین خود حساس بودند و فقط همان ها می خواستند و می توانستند تمامیت ارضی و منافع ملی را پاسداری کنند. به روشنی زنان بی حجاب به بهانه جنگی که به هر روی اتفاق افتاده بود، از چرخه سیاست های ملی بیرون رانده شدند. هرچه زمان می گذشت بیشر آشکار می شد که ارتش بیست میلیونی فقط خصم صدام حسین نیست و بلکه به مصاف زنان بی حجاب هم فرا خوانده شده است.
در ایران ۵۹ دشمن خارجی عراق بود و منظور از دشمن داخلی که در شعارها همدست با دشمن خارجی معرفی می شد و از آن ها به نام “ستون پنجم” یاد می کردند، انبوه ایرانیانی بودند که کشورشان را به جان دوست داشتند، ولی زیربار ارزش های ریاکارانه اخلاقی جمهوری اسلامی نمی رفتند. حکومت با این استدلال که جنگیدن در دو جبهه داخلی و خارجی بر آن تحمیل شده، جبهه های جنگ داخلی را با هدف قرار دادن زنان می گشود و توسعه می داد. پاترول ها در سطح شهر راه افتادند و به شکار زنانی پرداختند که به گمان ماموران زن و مرد نشسته در پاترول ها “بی حجاب” و ستون پنجم دشمن بودند.
نمونه هایی از آثار فعالیت زنانی که مراکز فعالیت شان مساجد و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر بود در مطبوعات یکسره حکومتی برجسته می شد. در نقطه مقابل به تدریج دیگر دستجات زنان، امنیت خاطر در خوابگاه های دانشجویی را از دست می دادند. بی حجابی بهترین دلیل برای حمله به خوابگاه ها بود. در ماه های پایانی سال ۵۹ ، دانشجویان دختر ساکن خوابگاه ها به اعتراض ادامه می دادند. نمونه ای از آن جریان اعتراضی در بحبوحه جنگ، اعلامیه دانشجویان دختر ساکن خوابگاه شماره ۵ دانشگاه تهران بود. در بخشی از اعلامیه آمده است:
“به دنبال حمله عناصر چماق دار به خوابگاه دختران دانشجو در روز یکشنبه ۲۸ /۱۰ /۵۹ که به مجروح شدن ۷ تن از ساکنان خوابگاه و شکسته شدن دست یکی از اهالی محل منجر شده، عصر جمعه ۳ بهمن ماه اوباش چماق دار به محل سکونت دانشجویان حمله ور شدند. ساعت ۲ بعدازظهر حدود ۲۰۰ نفر حمله سازمان یافته و وحشیانه خود را به محل سکونت دختران دانشجو آغاز کردند. آن ها دختران بی دفاع را با شیشه و میله آهنی مورد ضرب و شتم قرار دادند…،”
در آن دوران برخوردهای اعتراضی زنان به صورت انواع بیانیه ها انتشار می یافت.
مطبوعات در روزهای پایانی سال ۵۹ ضمن بررسی مهم ترین حوادث از بهمن ۵۸ تا بهمن ۵۹ تظاهرات زنان مخالف با حجاب را یکی از مهم ترین رویدادهای سال به شمار آوردند. از جمله نوشته شد: “زنان سعی کردند کشور را به آشوب بکشانند و این وقایع درست در لحظاتی پدید آمده بود که امپریالیسم امریکا با همدستی بختیار خائن و عده ای عناصر مزدور در درون ارتش طرح کودتای نوژه را پی ریزی کردند.”
بیش از دو سال از انقلاب می گذشت و همچنان زنان بزرگ ترین دغدغه خاطر حکومت بودند. همچنین به آن ها مانند مهم ترین تکیه گاه تبلیغاتی حکومت برای اعزام جوانان به سوی جبهه ها بها می دادند. یک پارادوکس تمام و کمال، حکومت را در موضوع زن کلافه می کرد.
بنیاد شهید که با جنگ تاسیس شد، روز به روز فعال تر می شد. نور امید را در دل بازماندگان شهدا روشن نگاه می داشت و به خصوص به زنان خانواده های شهدا توجه مالی و معنوی نشان می داد. بخشی از زنان شهید داده زندگی مالی شان ناگهان تغییر کرد و آن ها نیز تبدیل شدند به بازوی تبلیغاتی حکومت بر ضد زنان بی حجاب.
اما بنیاد شهید بیش از آن که از بازوی زنان شهید داده بر ضد زنان بی حجاب استفاده کند، از وصیت نامه های بازمانده از شهدا که بنیاد شهید خود متن آن ها را می نوشت بهره برداری کرد. هر جوان داوطلب که به خصوص از مناطق محروم و روستاها برای حضور داوطلبانه در جنگ نام نویسی می کرد، یک نمونه وصیت نامه در برابرش می نهادند تا از روی آن بنویسد و امضا کند یا انگشت بزند. در این وصیت نامه ها ضمن تاکید بر مشروعیت جنگ اسلام خمینی بر ضد کفر صدام، از سوی جوانی که به احتمال زیاد راهی خط اول جبهه بود و حتما شهید می شد، به زنان توصیه می شد تا با حفظ حجاب خود با جبهه کفر و امریکا و استکبار به جنگ ادامه دهند. وصیت نامه ها پس از شهادت جوان ها منتشر می شد و فشار معنوی را بر فشار فیزیکی بر زنان بی حجاب اضافه می کرد.
از مجموعه وصیت نامه ها شعارهایی رندانه انتخاب می شد و در و دیوار شهر و روستا را پر می کرد.
روند تحولات سیاسی و چگونگی بهره برداری از آن برای سرکوب زنان بی حجاب، دیگر جایی باقی نمی گذاشت تا دستجات حزب اللهی راه بیافتند و با شعار “یا روسری یا تو سری” زنان را مرعوب کنند. فضای کشور به یک مجلس تشییع جنازه و مجلس بزرگ یادبود شهدا شباهت پیدا کرده بود. در این مجلس بزرگ ما نیز سوگوار بودیم و با آن که می دانستیم سیاست های جاهلانه و ماجراجویانه حکومت ایران، صدام را به جان ما انداخته، ولی این اندازه درک سیاسی از اوضاع چیزی از میزان تاثر خاطرمان نمی کاست. نسبت به بدن و ظاهر خود بی اعتنا شده بودیم. نمی توانستیم در عزای آن همه جوان تکه پاره شده بزک کنیم و شادمانه در خیابان ها رژه برویم. کار بر حکومت زن ستیز آسان شد. رنگ از رخسار همه ما پریده بود. سیاهی قامت ها را یکی پس از دیگری در خود می گرفت.
مادران ایرانی همیشه در اختیار حکومت نبودند. نمی توانستند علنی مخالفت کنند. اما در جاهایی که کم خطر بود، حرف دل خود را می زدند. جنگ نمی خواستند. جوان هاشان را می خواستند. بسیاری که دست شان به دهان شان می رسید به هر مشقتی بود پسران تازه بالغ خود را از کشور خارج می کردند. زنان فرودست و جنگ زده و آواره خوزستانی به زیارتگاه های بین راه پناه می بردند و اغلب در حرم حضرت معصومه در قم، خودشان را به ضریح می رساندند و پرسش های بی پاسخ سیاسی را از خواهر امام رضا می پرسیدند. باری شاهدی بر آن بودم:
زن با دست هایش لوله فلزی ضریح را تکان تکان می داد. گویی می خواست نسیان زده ای را از خواب ابدی بیدار کند. صیحه کشان از زنی که خفته زیر ضریح بود می پرسید:
چرا به نام تو من را بی خانمان کردند؟
چرا به نام تو بچه های من را به کشتن دادند؟
حضرت معصومه بیا و شفاعت کن. نذار مادرا داغ دار بشن. چرا از مادرا شفاعت نمی کنی؟
چرا اگر ما معصیتی کرده ایم عفو نمی کنی؟
بیا و به حق برادرشهیدت شاهزاده مشهد نذار خون بچه های ما بریزد.
تو را به پهلوی شکسته زهرا قسم می دهم. تو را به مصیبت زینب کبری قسم می دهم، شفاعت کن.
مردم دور زن جمع شده بودند و با او هم خوانی می کردند. حرم زیر این پرسش ها می لرزید که ناگهان اعلام شد درست در همان لحظه کوری به معجزه حضرت معصومه بینا شده است.
جمعیت دیگری که فرد بینا شده را در حلقه داشت و فریاد می زد “معجزه، معجزه” جمعیت پرسشگر را از هم شکافت و پرسش ها در دل برآمده گنبد بی جواب ماند و البته ثبت شد.
آن روزگار، ایران هزار چهره داشت و ما گاهی فقط یک چهره از آن را می دیدیم.
ادامه دارد
منبع ایران وایر