شورای دختران !
بسیاری از مسایل دنیا خنده دار است، فقط آدم باید حوصله خندیدن داشته باشد
برای رسیدگی به مسائل زنان و دختران، شورای دختران در منطقه قسیم عربستان افتتاح شد.
به نوشته بی بی سی، تمام ۱۳عضو این شورا مرد هستند!
***
خدایا از دست این اتریشی ها …
از یک اتریشی پرسیدم شما که نفت ندارید، برای چه وزیرنفت دارید؟
به جای جواب پرسید می تونم بپرسم شما برای چی وزیر رفاه دارید؟
هیچی دیگه، تصمیم گرفتم هیچوقت تو کارکشورهای دیگه دخالت نکنم!
***
سازمان هواشناسی اعلام کرده است که ریزگردهای کرمان و یزد و اصفهان از خارج وارد ایران شده است.
باز هم خوبه از سری چیزهایی که از خارج وارد میشه، یک چیزیش هم نصیب مردم عادی میشه. بدیهی است که پورشه ها و مرسدس بنزهاش نصیب از ما بهتران می شود!
***
روانشناس در آلمان، و پس گردنی در ایران!
تعطیلات در بسیاری از مدارس آلمان از دیروز آغاز شد. رادیوی سراسری آلمان، اعلام کرد که با یک روانشناس و چندمتخصص هر روز برنامه ای را برای دانش آموزانی که نمره خوب نگرفته اند ترتیب می دهد تا دچار ناراحتی روانی نشوند .
زمان ما به روانشناس و اینجور لوس بازی ها نیازی نبود. مسئله با چند تا پس گردنی و اردنگی و جملات محبت آمیزی نظیر “خاک بر سرت با این درس خوندنت”، حل می شد!
***
ایرانی جماعت ذاتاً فضول و بی تربیته!
کارگره حقوقش فقط چند ماه عقب افتاده، بهش میگن فعلا بودجه نداریم، فوراً میگه چطور واسه بشار اسد دارین، واسه ما ندارین؟ آخه بگو به تو چه مرد حسابی؟!
***
یکی زنگ میزنه به اورژانس، آمبولانس که از راه رسید چند نفر می پرند بالا و می گویند …زودتر خواهش می کنیم، زودتر…
آمبولانس آژیرکشان می رسد دم بیمارستان، همه پیاده می شوند، دکتر می پرسد مریض کدومتون هستین؟ میگن اون حالش خوب نبود نیومد… ما می خواستیم بریم همین سینمای بغل بیمارستان، ترسیدیم فیلم شروع بشه آمبولانس خبرکردیم!
***
در کشوری که مسائل وارونه باش ، قهقه تبدیل به هق هق می شود!
***
بچه های امروزی…
همسایه مون می گفت پسرم کلاس سوم دبستانه، بیدارش کردم مدرسه اش
دیر نشه، میگه ولم کن بابا، سه ساله دارم درس می خونم کجا رو گرفتم؟!
***
گشت ارشاد از آقاهه پرسید این خانم کیه؟ جواب داد زنمه. پرسید مگر خونه رو ازتون گرفته اند که توی خیابون دستشو گرفتی؟ جواب داد ولش کنم می پره توی اولین مغازه و یک چیزی می خره …
ماموره خندید وگفت می دونم چه می کشی، زن من هم همینطوره، سفت بگیرش!
***
خالی بندی از قدیم و ندیم، جزئی از فرهنگ ما بوده .
در ترانه فولکلوریک اتل متل توتوله، یادمان داده اند که: گاوِ نه شیر داره، نه پستون، ولی شیرش را می برند هندستون!
و آنوقت انتظار داریم کسی که از ترانه های فولکلوریکش چنین چیزی را می آموزد، وقتی بزرگ شد و به ریاست جمهوری رسید، نگوید دور سرم هاله نور می چرخید و وعده ندهد که پول نفت را می آورم سر سفره هایتان
***
خدایا از دست این طنزپردازها … !
از یک طنزپرداز انگلیسی پرسیدند چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی پادشاه شود و سلطنت کند، اما قبل از۱۸ سالگی حق ازدواج ندارد؟
جواب داد برای اینکه اداره کردن یک مملکت، از اداره کردن یک زن ساده تر است!
***
یکی می گفت نمی دونم چرا هرچی گم میشه، میان جیب من رو می گردن، اتفاقن هم همونجا پیدا میشه
حالا داستان ماست که هرکاری می کنیم، یک حرفی از توش درمیاد. یکی از هم ولایتی هامون اومده آلمان، مسیحی شده ولی اسم کوچکش محمده!
***
تا تو به دادِ من رِسی، من به خدا رَسیده ام!
این مصرع ربطی به مالباخته ها و وعده های آقای روحانی ندارد. یک مصرع از اشعار رهی معیری ست که همینطوری براتون نوشتم باهاش حال کنین!
***
آقا این برنامه ها بدآموزی دارد…!
یک میلیاردر اهل اندونزی در تلویزیون می گفت می خواهم نصف ثروتم را به مردم اندونزی هدیه کنم. مصاحبه کننده پرسید چرا؟
طرف جواب داد: این ثروت را اندونزی به من داده بنابر این مردم اندونزی نیز در این ثروت سهم دارند .
اینجور نظریات به نظر من بدآموزی دارد و باید سانسور می شد. طرف باید می گفت دلم می خواد نصف ثروت کشورم را اختلاس کنم و بردارم ببرم کانادا و اگر گوینده می پرسید چرا؟ می توانست با قیافه حق به جانب بگوید من هم حق دارم مثل بقیه اختلاس کنم و منهم مثل بقیه کانادا را دوست دارم!
***
***
میگن برای برطرف کردن مشکلات روانی، باید رفت پیش روانکاو و روانپزشک و روان درمانگر و از اینجور آدم ها …
مسئله اینجاست که چون این متخصصان جلسه ای دویست هزارتومن بابت یک ساعت مشاوره می گیرند، هر آدم سالمی هم که چند جلسه بره پهلوشون، بابت پرداخت آنهمه پول، روانی تر از قبل برمی گرده خونه اش!
***
بوسه ای که به خیرگذشت…!
به نظرمن، هرکس که نیمچه ذوقی داشته باشد، از دیدن ابتکارها و صحنه هایی که در فیلم ها و سریال های فارسی دیده می شود، به وجد می آید و لذت می برد.
کارگردان مادرمرده ای که مقررات دست و پایش را بسته، هی فکر می کند، هی فکر می کند که خدایا چه خاکی توی سرم بریزم، چه جوری از دست این مقررات دست و پاگیر فرارکنم و چه جوری مادر و پسری را که مثلا بعد از سالها به هم می رسند روبرو کنم که دست مادره به پسرش نخورد و برایم حرف درنیاورند؟ و به ناچار ابتکاراتی به خرج می دهد که خنده دار از آب درمی آید:
هواپیمایی را روی آسمان نشان می دهند، روبرو شدن مادر و پسر را درز می گیرند و یکهو می بینی پسره انگار که مثل جن بوداده از آسمان به زمین افتاده باشد، نشسته توی اتاق نشیمن، داره نون و پنیر و چایی شیرین می خوره و مادره از توی آشپزخانه اوپن منزل شان می پرسه خب مادر، دیگه چه خبر، چه جور جایی هست این آمریکای کوفتی …؟
* شوهره پس از چند سال از زندان آزاد می شود، از راه می رسد، پسر پنج شش ساله اش را بغل می کند و می بوسد و برای ابراز محبت به همسر جوان و زیبایش، از او می پرسد شام چی داریم خانوم خانوما؟!
* پسره بعد از سالها از اروپا برمی گردد، برای اینکه آقا پسر مجبور نباشد در بزند و با خواهر و مادرش روبرو شود، به حول و قوه الهی در حیاط باز است! آقا وارد می شود، چمدانش را کنار حوض زمین می گذارد، مادر و خواهرش که انگار از آسمان نازل شده و آنطرف حوض ایستاده اند، از خوشحالی بال درمی آورند، اما بجای جلو رفتن و بغل کردن و بوسیدن عزیز از راه رسیده شان، همان طرف حوض، همدیگر را بغل می کنند و می بوسند!
* خانمه از پله ها پرت می شود پائین، شوهرش که در طبقه همکف خانه روی مبل نشسته است، به جای آنکه به کمک همسرش بشتابد، به سرعت به کوچه می دود و آنقدر فریاد می زند تا دو تا از زنان همسایه سروکله شان پیدا شود، و بیایند و همسرش را از زمین بلند کنند!
ولی امشب یک بوسه عجیب در یک سریال پربیننده عاشقانه دیدم که حظ کردم. بوسه ای ابتکاری و هیجان انگیز که تا به حال شبیه اش را ندیده بودم.
می دانید که در فیلم و سریال ایرانی، نه تنها از ماچ و بوسه بین زن و شوهر خبری نیست، که هنگام خواب هم آنها معمولا جدا می خوابند و مثل گل ها ، از طریق گرده افشانی، بچه دار می شوند!
برعکس، در فیلم ها و سریال های خارجی و بخصوص ترکی، کنارهم خوابیدن زن و شوهر و ماچ وبوسه بین آنها معمولی است و زیاد دیده می شود.
این بوسه ها گاه با بی حیایی کامل همراه است، گاهی سطحی و باعجله است، گاه بوسه ایست به منظور یک ابراز محبت ساده، گاه بوسه ایست بچه گول زن که به درد عمه طرف می خورد! گاه بوسه ایست برای تظاهر، اما گاهی هم بی چشم و روها چنان همدیگر را جدی جدی می بوسند که آدم جز اینکه بگوید استغفراله و رویش را برگرداند طرف شوفاژ، چاره دیگری ندارد.(شوفاژ ما تقریباً پشت سرمن است!)
بوسه ای که امشب در این سریال دیدیم، شبیه هیچکدام از این بوسه هایی که گفتم نبود. خانمه که از دست همسرش دلخور بود، به حالت قهر نشسته بود و سبزی پاک می کرد . آقاهه مقداری عذرخواهی کرد و به عنوان دلجوئی کلمات محبت آمیز به کار برد، اما چون یخ همسرش آب نشد، انگارکه یادش رفته بود در یک سریال ایرانی بازی می کند، با عزمی راسخ و راستی راستی به طرف همسرش رفت که او را ببوسد…
نفس در سینه من و همسرم حبس شد که خدایا الان چه اتفاقی خواهد افتاد…؟ آقا چشمتان روز بد نبیند، یک دستش را گذاشت روی دسته صندلی که خانمش نشسته بود، دست دیگرش را گذاشت روی میز و کنار سبزی ها، سرش را برد جلو طرف کله خانم، لبهایش را غنچه کرد و درست دو سانتمتر مانده به روسری او، به سرعت هوا را ماچ کرد و برگشت!
نفس عمیقی کشیدم، خیالم راحت شد، لیوان آبی را که جلویم بود برداشتم و سرکشیدم و به همسرم گفتم خدا را شکر به خیرگذشت!
بوسه عاشقانه بر حوالی روسری، ابتکاری بود که در سریال های این دوران ندیده بودم. این بوسه عجیب چنان اثر مطلوبی در همسر هنرپیشه نیز گذاشت، که از جا بلند شد، آرام و با لبخند به طرف شوهرش که با او قهر بود رفت، دستش را به طرف او درازکرد و با لحنی آشتی جویانه گفت برو دست هایت را بشور تا من غذا را بکشم….!