تیرگان ٢٠١٧ با موفقیت به پایان رسید. من از “زیر گنبد کبود” شاهد اجراها بوده ام و از نخستین تیرگان افتخار اجرا داشته ام. رشد کیفى و کمى برنامه هاى تیرگان هم سو شده با بهترین فستیوال هاى موسیقى که دیده یا شرکت کرده ام. مدیریت بسیار خوب، ارتباطات کارآمد و تلاش در نشان دادن بزرگى و گوناگونى فرهنگ ایرانى و همچنین سپاسگزارى از بزرگان ادب و هنر… همه ى اینها را یکجا در فستیوال هاى بزرگ کانادا نمى بینید. بیشتر فستیوال ها مراسم پایانى مانند تیرگان ندارند که از “همه” ى هنرمندان روى صحنه سپاسگزارى شود. ادب و فخرى که تیرگان در رابطه با مردم و هنرمندان در پیش گرفته قابل ستایش است و خود از شاخص هاى ارزنده ى فرهنگ ایرانى.
در بخش موسیقى براى مخاطبان گزینش هاى بسیارى در نظر گرفته شده بود: از کلاسیک ایرانى تا انواع پاپ ایرانى، از تکنوازى تا گروه نوازى، از نگرش کلاسیک/مردمى تا محلى/کلاسیک تا کلاسیک/عرفانى. چندین نمونه موسیقى تلفیقى اجرا شدند: از تلفیق هاى کلاسیک تا کلاسیک/پاپ. برای همه ی اهالی موسیقی جایی در تیرگان بود از استادان صاحب نام تا جوانان. از موسیقی دانان حرفه ای تا آماتورها.
گزینش سالن هاى اجرا مناسب بودند. سازهاى آکوستیک در سالن هاى بسته و سازهاى الکتریکى در فضاى باز که کنترل صدایشان راحتتر است. این، تجربه ى موفق را نشان مى دهد و انعطاف پذیرى براى رشد.
پیرارسال پس از تیرگان ٢٠١۵ جلسه اى برگزار شد که تیرگان از هنرمندان خواسته بود شرکت کنند و اگر پیشنهادى دارند ارائه دهند. من در جلسه بودم و امسال شاهد اجراى بعضى از پیشنهادهاى مفید.
شکى نیست که درخت تیرگان تناور شده و همچنان میوه هاى فرهنگى ارزنده خواهد داد. من به عنوان عضو کوچکى از این خانواده که نزدیک به یک دهه افتخار همکارى داشته ام پیشنهادى دارم که به ویژه اهالى آکادمیک موسیقى، پژوهشگران و آهنگسازان را به یاری بطلبد.
موسیقى ایرانى مانند بعضى دیگر هنرهایش واقعن شایسته ى واژه ى “مهجور” است. درختى بوده چند هزار ساله که فقط دوران هاى کوتاهى آب و خاک مناسب داشته تا رشد کند و آنگاه که امکانات بوده واقعن از هر سو شاخه و برگ و گل هاى رنگارنگ داده: یکى در دوره ى اوج خلافت اسلامى در بغداد یکى در دوره ى تیمورى و اوایل صفوى و سپس در دوره ى پهلوى دوم که نتیجه اش اکنون به ما رسیده. پتانسیل رشد این موسیقی بسیار زیاد است و تاریخ هم این را نشان داده است.
موسیقى را نمى شود در پستوى خانه براى مدتی طولانى رشد و گسترش داد. باید این هنر در دسترس مردم باشد و در دسترس دیگر هنرمندان. برعکس تصور عده اى که مى پندارند موسیقى جدى را هنرمندان تولید مى کنند و تنها و تنها سرچشمه گرفته از حس و حال و دانشى که دارند، موسیقى در جدى ترین و هنرى ترین حالت اش حاصل گفتگوى خاموش سازنده و مخاطبان اش است به ویژه اینکه موسیقى در بسیارى موارد مانند فستیوال ها زنده به وجود مى آید و برعکس بعضى هنرها مانند فیلم یا نقاشى، هنرمند همان جا باید حضور داشته باشد و خود شاهد بازخورد شنونده ها خواهد بود. یک اثر نقاشى را مى توان پس از فوت سازنده اش به همان صورتى که او زنده بوده در یک گالرى نشان داد، اما نمى شود کنسرتى برگزار کرد از آثار مشکاتیان با پخش آلبوم هایش. باید نوازنده گانى باشند تا آثار او را اجرا کنند و آنها باید تقریبن به اندازه ی او توانایی تولید اثر را داشته باشند. فضاهاى زنده به ویژه جشنواره ها که مى توانند در بسیارى موارد اجراهاى رایگان فراهم کنند از بهترین فضاهاى رشد جریان هاى کوچک موسیقى هستند: جریان هایى که تولید کننده ى موسیقى هایى هستند که یا تجربى هستند یا نیاز به گوش شکیبا و از پیش آماده شده اى دارند.
موسیقى در جشنواره ها از مهمترین بخش ها است. در تیرگان هم از نخست چنین بوده و خواهد بود. موسیقى از مهمترین شاخص هاى فرهنگى ایرانیان بوده است و در بین کمتر از ١٠ کشورى که موسیقى “یگانه” دارند و در یونسکو به عنوان میراث بشرى ثبت شده اند یکى هم موسیقى کلاسیک ایرانى است. نکته اى که درباره ى “ارزش و زیباشناسى” موسیقى ایرانى باید به یاد داشت آن است که مانند بسیارى شاخص هاى فرهنگ ایرانى که داراى پارادوکس/تضاد است، ارزش در موسیقى ایرانى تکاپوى بین “طرب” و “اندیشه” بوده است. در بیشتر موارد با ارزشترین و ماندگارترین آثار هر دو عامل را داشته اند، اما تقریبن مى توان گفت که سوى “اندیشه” سنگین تر بوده به دلیل هایى بسیار که فرصت اش اینجا نیست. مقایسه کنید مقام و کرامت استاد شجریان را در فرهنگ عامه نسبت به معروف ترین خواننده هاى پاپ.
موسیقى هاى تیرگان را مى شود به پنج دسته تقسیم کرد:
١. موسیقى هاى هنرى/جدى که جنبه هاى مردم پسند (رقص، نغمه هاى رقص محلى) دارند تا شنونده هاى نسبتن زیادى داشته باشند
٢. انواع ژانراهاى مردم پسند جریان اصلی از پاپ تا محلی برای مخاطب زیاد (مانند کیوسک و شنبه زاده)
٣. موسیقى هاى هنرى که تکرار یک سنت/ساختار هستند مانند اجراى یک برنامه ى موسیقى کلاسیک ایرانى یا کلاسیک فرنگى
۴. موسیقى هاى هنرى/تجربى/تلفیقى که جنبه هاى مردم پسند ندارند و حاصل کار موسیقى دانان حرفه اى هستند.
۵. موسیقى هاى تلفیقى یا پاپ که حاصل تجربه هایی شخصى هستند بیرون از دایره ى سنت و ساختارهاى پیشین
براى یک جشنواره تعداد شرکت کنندگان بسیار مهم است و از این رو همیشه وجود جریان هاى اصلى و مردم پسند مهم است. هر چند به طور کلى همه ى ژانراهاى موسیقى توانایى رشد دارند نمونه هاى ١ و ٢ را نمى شود زیاد دگرگون کرد، زیرا یکى از هدف هاى اصلى شان جذب شنونده ى زیاد است و با دگرگونى زیاد بیم آن مى رود که این کارکرد را از دست دهند و معمولن سازندگان شان هم میلى به دگرگونى فراوان ندارند.
نمونه هاى ٣ نشان دهنده ى ارزش هاى هنرى و میراث فرهنگى هستند و به ویژه براى جشنواره هایى مانند تیرگان که معرف یک فرهنگ ویژه هستند وجودشان بایسته است و دگرگونى زیاد ـ مثلن در ساختار یک اجراى موسیقی کلاسیک ـ دیگر معرفى خوبى از آن سنت موسیقایى نخواهد بود. پس شایسته است که بى توجه به تعداد مخاطب همچنان وجود داشته باشند و به همان صورت اجرا شوند.
نمونه هاى ۵ غیر قابل پیش بینی هستند. از سویی به دلیل حرفه اى نبودن تولید کننده هایشان فرصت تجربه و گسترش فراوان ندارند و از سویى به دلیل فاصله ى زیاد با ساختارهاى علمى و سنتى معلوم نیست تا چه اندازه توان رشد داشته باشند. تکیه به احساسات شخصى بدون بهره گرفتن از تجربه هاى گذشته گان (همان چیزى که علم مى نامیم) به بن بست مى رسد مگر آنکه رستمى باشد که بتواند هفت خوان را به تنهایى بگذراند: هم آفریننده باشد هم تجربه کننده هم منتقد و هم توان دگرگونی داشته باشد و هم توان درک اشتباه و راهى را دوباره از اول رفتن.
پیشنهاد من درباره ى نمونه هاى گروه ۴ است. تولیدکننده هاى این گونه ها یا حرفه اى هستند (کارشان و نه سرگرمى شان موسیقى است) یا تحصیل کرده هاى موسیقى و یا هر دو. داشتن ریشه هاى کلاسیک به همراه عوامل نو که حاصل تجربه یا اندیشه بوده اند به هر حال مخاطبان این موسیقى ها را محدود مى کند اما ارزش هنرى آنها بالاست و همچنین توانایى بالایى در رشد و گسترش دارند. هر چند موسیقى کلاسیک ایرانى در نوع دستگاهى هم توانایى گسترش دارد، اما تاریخ معاصر نشان داده جریان اصلى این موسیقى در ایران به پیش مى رود و در بیرون از ایران فقط تقلید می شود. حتا استادانى که براى مدتى طولانى به ایران رفت و آمد نداشته اند نتوانسته اند در این حوزه به پیش روند و در نهایت در جا زده اند به دلیل فرایندى که در آغاز این نوشته به آن اشاره شد: فضاى اجرا و گفتگوى موسیقى دان/مخاطب (شنونده هاى انتقادى موسیقى دستگاهى ایرانیان هستند. شنونده هاى غیر ایرانى فقط مى توانند از آن لذت ببرند).
نزدیک به ۴٠ سال از مهاجرت بزرگ ایرانیان مى گذرد و هنوز یک جریان موسیقى هنرى دورگه در بین مهاجران وجود ندارد. منظور من از “جریان”، ساختاری است که از یک گروه یا آهنگساز آغاز شود و سپس دیگر موسیقی دانان جدی نیز آن را به روشنی تقلید کنند و ادامه دهند و آنگاه بتوان آن را به صورت یک «شیوه» تعریف کرد. حتا جریان موسیقى پاپ لوس آنجلس پس از آزادى نسبى آن در ایران رکود زیادى داشته چون این محصولی است براى مردمى با زیباشناسى ویژه ى فرهنگى و اکنون گروه های جوان مقیم ایران با وجود محدودیت ها از گروه های جوان بیرون از ایران شناخته تر هستند یا پس از شناخته شدن در ایران به بیرون مهاجرت می کنند.
در هنرهاى نمایشى و ادبیات این جریان های مهاجر به وجود آمده اند به مدد تغییر زبان: یک ایرانی می تواند به زبان انگلیسى بنویسد و راحت خوانده شود به ویژه اگر نویسنده اش در فرنگ زنده گی کند و با رمان ها، فرهنگ و مردم آن زبان آشنا باشد. اما موسیقى (برخلاف تصور عموم) بسیار فرهنگى است و ترجمه اش دشوار است، اما نه نشدنى. کارهاى نو و هنرى دورگه موسیقى ایرانى بوده اند اما پراکنده و کم صدا زیرا مکانى مانند تیرگان که آن ها را فراگیر معرفى کند و به ویژه بتواند به رایگان در دسترس عموم قرار دهد نبوده است. ایرانی های مهاجر هم نسبت به موسیقی کلاسیک به دلایلی که موضوع این نوشته نیست کمی بدبین هستند که نکند افسرده و قدیمی صدا دهد بنابراین وجود یک سنتور یا تار در یک گروه می تواند کافی باشد که یک اثر نو را که خواننده ی معروف یا نوازنده ی معروف ندارد، مهجور کند.
اما هنگامى که در یک جشنواره به صورت رایگان در دسترس باشد، تعدادى شنونده ى جدید را که تقریبن علاقه اى به این نوع موسیقى دارند، جذب مى کند.
تورنتو از چند جهت می تواند بستر یک یا چند موسیقی دورگه ی ایرانی باشد که جریان ساز شوند:
۱. وجود تعداد قابل توجهی موسیقی دان ایرانی از آهنگساز تا نوازندگان توانا و پر تجربه
۲. پرجمعیت ترین شهر چند فرهنگی دنیا که تقریبن از همه ی فرهنگ های موسیقایی می توان چند نوازنده ی حرفه ای یافت و اینکه شهروندان هم بسیار زیاد از موسیقی های دورگه ی خوب استقبال می کنند
۳. وجود تیرگان به عنوان یک میدان بزرگ و جا افتاده برای ارائه و معرفی این ساخته ها در سطح وسیع.
در صد سال گذشته چند مدل خوب برای به وجود آوردن جریان و شیوه ی تازه ی موسیقی ایرانی به وجود آمدند که می توان از آنها استفاده کرد: از مدل وزیری تا شاگردانش صبا و خالقی تا در نهایت جریان مرکز حفظ و اشاعه. همه ی این جریان ها متکی به حمایت وسیع و همه جانبه ی دولتی بودند و در خانه و مهمانی ها به وجود نیامدند و هر بار سنت را تازه کردند و بازسازی کردند با نگرش های مختلف و هر کدام گوناگونی و فخر موسیقی ایرانی و توانایی گسترش و به روز شدن اش را نشان دادند.
حال که ما مهاجرت کرده ایم در کنار شیوه های موسیقی هنری و پاپ که در ایران نشان دهنده ی میراث و زیباشناسی مردم ما هستند خوب است گونه ای موسیقی جدی مهاجر هم داشته باشیم که گویای روشن، پخته و هنری حس و حال مهاجران ایرانی باشد.
پیشنهاد یک طرح
با توجه به اینکه من بی تجربه در برگزاری جشنواره نیستم و تا اندازه ای محدودیت ها را می دانم این طرح را به تیرگان پیشنهاد می کنم:
۱. وجود یک گروه کوچک سه چهار نفره شامل دست کم یک آهنگساز و یک قوم موسیقی شناس و یک تئوریسین که از سوی تیرگان به صورت منتقد/مشاور بعضی از برنامه های موسیقی را ببینند و بشنوند و نقد کنند و پیشنهاد دهند. در ایران وجود تعداد زیادی منتقد و شنونده ی جدی موسیقی، عاملی است که بازخورد خوبی به موسیقی دانان می دهد. مردم عادی هر چند در نهایت باید اثری را بپسندند یا رد کنند و آن را زنده نگاه دارند، اما توان نشان دادن ادامه ی راه را ندارند. منتقدان اما می توانند ریزبینانه ارزیابی کنند، نقص هایی بشمارند و پیشنهاد دهند که سپس کجا و چطور می توان رفت، آیا دیگران چنین راهی را رفته اند یا نه و نتیجه هایشان چه بوده و به جای آنکه نوازنده ها فقط با تجربه به پیش روند از تجربه های دیگران نیز بیاموزند، زیرا معمولن نوازنده های حرفه ای فرصت مطالعه ی سیستماتیک تاریخ و تئوری را ندارند.
خوشبختانه تعداد قابل توجهی تئوریسین و آهنگساز و قوم موسیقی(موسیقی اقوام)شناس ایرانی در کانادا هستند و در دسترس تیرگان.
۲. حمایت تیرگان از پروژه هایی که پتانسیل رشد و جریان شدن دارند. از دید نویسنده گروه هایی مانند نوای کیمیا (ترکیب موسیقی کلاسیک ایران و هند) و پرسمنکو (ترکیب موسیقی کلاسیک ایران و فلامنکو) چنین پتانسیلی دارند. تبدیل به شیوه و یک جریان شدن نزدیک به ده سال کار جدی می برد، اما سپس می تواند دست کم تا چند دهه جریان ساز باشد و مورد تقلید قرار بگیرد. جریان مرکز و حفظ و اشاعه کمتر از ده سال با حمایت تلویزیون ملی به بار نشست و از سوی همان رسانه و جشن هنر به مردم معرفی شد و تبدیل شد به جریان اصلی موسیقی کلاسیک ایرانی، تاکنون.
حمایت تیرگان می تواند به صورت یک قرار ۸-۱۰ ساله باشد با این گروه ها که بدانند در تیرگان اجرایی خواهند داشت و با این حمایت از هم جدا نشوند و به کار خود ادامه دهند. همچنین با فراهم کردن گروهی منتقد شرایطی فراهم کند که آنها با نوازندگان در تماس باشند و گفتگوی بین آنها پس از تیرگان هم ادامه داشته باشد. همچنین در مجله ی تیرگان در کنار معرفی جریان های اصلی این پروژه ها نیز می توانند معرفی و تبلیغ شوند. خود منتقدان می توانند ساختار آنها را معرفی کنند و انگیزه ای بسازند برای دیگر موسیقی دانان جدی که بدانند جایی هست برای آفرینش و رشد یک برنامه ی جدی و ادامه ی آن در چند سال.
این پیشنهاد هزینه ی اضافه ای برای تیرگان نخواهد داشت. حتا از نظر مالی، به جهت همکاری با اهالی آکادمیک می تواند تیرگان را برای دریافت کمک های مالی ویژه ای از سوی دولت واجد شرایط کند و در نهایت هر چه به ثمر آید بر بزرگی تیرگان می افزاید. همچنین چنین پروژه هایی می توانند حوزه ی آکادمیک موسیقی را به تیرگان نزدیک تر کنند و موازنه ای به وجود آورند برای مردم پسند نشدن کامل چون به طور کلی جشنواره های آمریکای شمالی میل شدید به «مردم پسندی» دارند و از غایت هنر به عنوان یک ارائه ی متعالی ساز فاصله می گیرند. حوزه ى آکادمیک معمولن به جشنواره هاى موسیقى به دلیل مردم پسندى زیاد جشنواره ها نزدیک نمى شود، اما مردم ایرانى سده هاست نشان داده اند که خواستار جریان هاى اندیشمند موسیقى هستند به شرط آنکه خوب معرفى شوند.
به ویژه پس از به بار نشستن محصول این پروژه ها، توجه اندیشمندان و دانشمندان جلب خواهد شد: نه تنها ایرانیان بلکه فرنگیان و دیگر مهاجران و می تواند مدلی بیافریند برای دیگر مهاجران برای تولید هنر ارزنده ی دورگه. چیزی که در فستیوال های دیگر کانادا معمولن اتفاق نیفتاده و از این رو در سطح کانادا نیز چهره ی متفاوتی از تیرگان نسبت به دیگر جشنواره ها نشان خواهد داد.