سودابه اردوان

شعرهر روز

\

در آخرین ملاقات

مسئول زندان دستگرد به خانواده ام گفت:

بمانید جنازه زندانی تان را تحویل بگیرید.

جنازه را تحویل گرفتیم.

هنوزجنازه تحویل می گیریم.

تواب و جاسوس اما هرگز!

تصویر

 هستی زیباتر از همیشه 

در مبارزه با استبداد!

تصویرت، دیکتاتور را افشا می کند.

 

شکست شکنجه

 زندان ناعادلانه ترین مکان

در آگاهترین زمان مبارزه از عشق که نفرت بر ستمگر است

شکنجه، در فریاد مرگ بر استبداد شکسته می شود.

 

هواخوری

 در هوا خوری هوا نبود.

هنگامی که می اندیشیدم

این زندان چه نفس هایی را بلعیده است.

 

زمانی که سیاسی شدم

 چشمانم را با چشم بند محکم بستند

چادری سیاه روی سرم انداختند

همه جا سیاه شد.

پاسداران نگهبان دستهایم را گرفتند 

مرا رو به دیوار نشاندند.

بازجو پرسید از چه سالی سیاسی شدی؟

– از در پشتی که بگریزی محل تولدم را درمی یابی

سیاسی به دنیا آمدم