اسد سیف
مهر امسال دگربار زنگهای مدارس به صدا درمی آیند تا بیش از پانزده میلیون دانشآموز سالی سراسر حادثه را آغاز کنند.حکومت ایدئولوژیک حاکم بر ایران با تکیه بر اسلام، حقیقت را در انحصار خود می داند. در این حکومت، جهان و کار جهان تابعیست از یک “نظام الهی” که قدرت سیاسی در آن از طریق نیروهای نظامی و عقیدتی ویژهای اعمال می شود. حضور انسان در جامعه تابع اراده خدا و پیامبر اوست که چگونگی آن در قانون اساسی کشور متبلور است.
آزادی فرد و به رسمیت شناختن فردیت انسان از دستاوردهای دنیای مدرن است. جمهوری اسلامی اما با نفی فردیت انسان، سه دهه پیش حضور خویش را در جهان اعلام کرد. در این جمهوری، انسان، به شکلی که هست پذیرفته نمی شود. انسانها باید در قالبِ تفکر رژیم بگنجند، در غیر این صورت دستگاهها و نهادهای کوچک و بزرگِ حکومتی به کار می افتند تا با ارشاد و تهدید و مرگ، پروژه بازسازی انسانها را عملی کنند. هدف این است که “من” به “ما”و مردم به “امت” بدل گردند. در این راه باید هویت، گذشته تاریخی و واقعیت جهان امروز فراموش شوند تا زمینه لازم برای شستشوی مغزی و در نهایت “ماشین مسلمانسازی” رژیم فراهم آید.
جمهوری اسلامی طی سه دهه از موجودیتِ خویش، با تشکیلات متمرکزی که در عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تدارک دیده، تمامی رفتار جامعه را در کنترل و انحصار خویش دارد. آموزش و پرورش از جمله مراکزیست که باید در آن “انسانِ اسلامی”پرورش یابد، انسانی که مجری بینش حاکمیت باشد.
باید در نظر داشت که روحانیت در ایران، در کلیت خویش، مخالف مدارس به شکل نوین بود. آنان مدارس را با بیدینی مترادف می دانستند. آیتالله خمینی نیز تا پیش از رسیدن به “رهبری” بر همین عقیده بود. از سخنان اوست که می گوید:”ابتدا مدرسهای در جایی تأسیس کردند و ما چیزی نگفتیم و غفلت کردیم. امثال ما هم غفلت کردند که جلوی آن را بگیرند و نگذارند اصلاً تأسیس شود، و حالا زیاد شد و ملاحظه می فرمائید که مبلغین آنها به تمام دهات و قصبات رفتهاند و بچههای ما را نصرانی و بیدین می کنند.”
در همین راستا، از سال ۱۳۵۷ تا کنون کتابهای درسی و متون آموزشی چندین بار مورد تجدید نظر قرار گرفتهاند. هر بار مطالبی از آن حذف و یا بر آن اضافه شده است. هدف این است که از همان ابتدای ورود کودک به مدرسه، از آغاز آموزش ابتدایی، در مدرسه به دانشآموز تفهیم گردد که او یک مسلمان است و وابسته به امت اسلامی.کودک باید بیاموزد که “تعلیم و تربیت عبادت است”. این جمله آذین جلد تمامی کتابهای درسیست و جایگزین”توانا بود، هر که دانا بود” شده است. به عبارتی دیگر کودک سواد می آموزد، نه برای دانا شدن و توانا گردیدن، بلکه عبادت به راه خدا، جهت “خشنودی” او تا بدینوسیله “رستگار” شود.
دانشآموزان ایرانی در سال ۱۳۵۷ همگام با مردم، نقش بزرگی در انقلاب داشتند. در ماههای نخستِ پس از انقلاب دانشآموزان با تشکیل شوراهای مدارس، در اداره مدرسه نقشی به سزا بر عهده گرفتند. جنب و جوش فزایندهشان به محیط درس و مدرسه جان تازهای بخشید. چنین روندی خوشآیند حاکمیت نبود. در تابستان سال ۱۳۵۸ با استفاده از تعطیلات مدارس، در پی “انقلاب فرهنگی” بیش از چهل هزار معلم و هزاران دانشآموز از مدارس کشور، همراه با هزاران استاد دانشگاه و دانشجویان مدارس عالی از ادامه کار و یا تحصیل در مراکز آموزشی محروم شدند. رژیم اعلام نمود، به چنین متخصصانی احتیاج ندارد، زیرا آنان “مکتبی” نیستند و یا نمی توانند “انسان مکتبی” تربیت کنند. بدینسان همزمان با تغییر کتابهای درسی به متون مذهبی، عرصه آموزش و پرورش نیز از آموزگارانی که از نظر فکری با حکومت همخوانی نداشتند، آغاز شد.
در تغییر کتابهای درسی، محیط شهر جای خود را به روستا داد. میز و صندلی و لباس شهری نیز از تصویرهای درسها حذف شدند. معرفی جشنهای ایرانی همچون نوروز و سده و شب چله کنار گذاشته شدند. شعر شاعران نوپرداز و به طور کلی هر شعری که نام خدا در آن یافت نمی شد، حذف شدند. در این راه حتا اشعار فردوسی را در شاهنامه از کتابهای درسی حذف نمودند. نام آدمها نیز اسلامی شد. مثلا علی و محمد و رضا جایگزین نامهای پیشین شدند. زنها در درسها خانهدار شدند و مردها رئیس خانواده. صورت مردان را به ریش آراستند و بر سر زنان چادر افکندند. رنگهای تیره و تار جایگزین رنگهای شاد شد. عکس خمینی جایگزین عکس شاه در صفحه نخست کتابها شد. حتا گفتند، انگلیسی با این هدف می آموزیم که “تا به زحمتکشان و پای در زنجیران دنیا بفهمانیم که همیشه خون بر شمشیر پیروز است و ملتی که راه شهادت را برگزیده رستگار خواهد شد.” هدف از اینهمه تغییر این بود که “زمینه را برای انقلاب اسلامی جهانی امام زمان، حضرت مهدی علیهالسلام آماده سازیم.”
تحریف تاریخ به شکل گستردهای آغاز شد. از پستوی تاریخ”شیخ فضلالله نوری”ها را بیرون کشیدند تا جنبش مشروطیت را نفی کنند و در پی آن، حرکت ارتجاعی پانزده خرداد را آغاز تاریخ معاصر ایران معرفی کنند. برای حاکمیت بر اذهان تودهها گذشته تاریخی دیگری لازم بود و در این راه می بایست تاریخ دیگری نوشته می شد. کتابهای درسی مناسبترین ابزار جهت دست یافتن به این هدف انتخاب شدند.
کتابهای درسی در جمهوری اسلامی تا کنون چندین بار مورد بازبینی قرار گرفتهاند. حذف و اضافه نمودن در طی سی سال گذشته همیشه یکسان نبوده. با توجه به حاکمیت و جوّ موجود، هر بار درسهایی حذف و یا مطالبی اضافه شدهاند. آخرین مورد از آن را مثلاً می توان در سال تحصیلی گذشته در رابطه با دولت احمدینژاد دید.
با نگاهی به مواد و متون آموزشی در جمهوری اسلامی می توان به این نتیجه رسید که جوان ایرانی با دنیایی پُرابهام و نابسامان و ذهنی مغشوش و شستشوشده از مدرسه فارغالتحصیل می شود.
ـ آیتالله خمینی، کتاب “نامهای از امام موسوی کاشفالغطاع”، ص ۱۷. این کتاب در زمان انقلاب بارها و بارها از سوی ناشران مختلف تجدید چاپ شده است.
ـ در پشت جلد کتابهای درسی آمده است که برای “خشنودی خدا و رستگار شدن” باید تعلیم پذیرفت.
ـ به نقل از مقدمه کتابهای آموزش انگلیس مدارس
ـ به نقل از کتاب تعلیمات اجتماعی سال اول دوره راهنمایی
ـ برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: اسد سیف، اسلامی نویسی(بررسی دو دهه ادبیات دولتی در ایران)، انتشارات باران، سوئد ۱۹۹۹
ـ احمد شیرزاد، سانسور کتابهای درسی، روزنامه اعتماد ۷/۱۲/۲۰۰۸