سیاست، فرهنگ و اجتماع انگیزه ی کارهای من است
باخبر شدیم مانا نیستانی، کارتونیست پرکار و خلاق برای سفری کوتاه به تورنتو آمده است. فرصت را غنیمت شمردیم و از او دعوت کردیم تا در دفتر شهروند میزبانش باشیم. مانا نیستانی زاده۱۳۵۲ در تهران، در سال ۱۳۷۷ از دانشگاه تهران در رشته معماری فارغالتحصیل شده است. علاقه اش به کاریکاتور او را به سمت این هنر کشاند. مدتها با نشریات مختلف کار کرد. یکی از کاریکاتورهای او در در هفتهنامه ایران جمعه، موجب واکنشهایی شد. این واکنش ها به تظاهرات، آشوب، دستگیری تعدادی از تظاهرکنندگان انجامید و در ادامه روزنامه ایران توقیف شد و مانا نیستانی و مهرداد قاسم فر سردبیر ایران جمعه بازداشت شدند. مانا نیستانی پس از بیرون آمدن از زندان، از ایران خارج شد و برای مدتی در مالزی مقیم و مشغول به تحصیل بود و بعد به پاریس رفت. او در سال ۲۰۱۰ نشان بینالمللی شجاعت در کاریکاتور مطبوعاتیِ سال را دریافت کرد.
او فرزند منوچهر نیستانی (شاعر) و برادر توکا نیستانی (کارتونیست برجسته) است.
متن زیر فشرده ای از گفت وگوی تصویری من با مانا نیستانی است. ویدیوی این گفت وگو را در وبسایت شهروند ببینید.
شما ده سال است که در پاریس زندگی می کنید، به عنوان یک کاریکاتوریست پاریس را چطور می بینید؟
ـ در واقع من ده سال است که از ایران دور هستم، چهار سال و نیم را در مالزی (کوآلالامپور) گذراندم و تقریبا شش سال و خرده ای است که در پاریس هستم… در پاریس زندگی بیشتر در خیابان ها و کوچه های تنگ جریان دارد. اصلا نوع شهرسازی آنجا بسیار متفاوت است. خیابانها شطرنجی نیستند. تنش و استرس در آنجا بیشتر است. مردم عجله دارند و سریعتر فعالیت می کنند و میتوان گفت، کمی هم نسبت به مردم اینجا (تورنتو) خوش لباس تر و خوش تیپ تر هستند.
شما خیلی پر کار هستید طوری که ما در طول هفته چندین اثر از شما می بینیم، همین موضوع چند سوال در ذهن ایجاد می کند: چه سوژه هایی شما را جذب می کند؟، آیا فکر نمی کنید تعداد زیاد کارهایتان شما را روی چرخه تکرار بیندازد؟
ـ من از آن دسته آدم هایی هستم که معتقدم، در کار، لااقل در کاری مثل کارتون و کاریکاتور مطبوعاتی کمیّت مهم است .باید تعداد کار زیاد باشد تا از کنارش بتوان به سطحی از کیفیت دست پیدا کرد. من هیچوقت اعتقادی به ضرب المثل”یک مرغ یک تخم طلا در ماه” نداشتم، برای اینکه اصلا هیچ تضمینی نیست که این یک تخمی هم که در ماه می گذارد الزاما از جنس طلا باشد. من معتقدم باید زیاد کار کرد و از قبلش امیدوار بود که کار خوب هم در بیاید. مسلما تعداد کار ضعیف هم زیاد خواهد بود و به یاد ماندنی هم نخواهد شد، ولی به مرور این کارها از ذهن پاک خواهند شد. و تنها در تعدادی از کارها، اگر آدم شانس داشته باشد، میتواند در ماه راندمان متوسط داشته باشد و حتی اگر باز هم خیلی خوش شانس باشد دو تا کار واقعا خوب تر و ماندنی تر را می تواند به جا بگذارد. ولی این چیزی نیست که خودت به عنوان طراح و کارتونیست بتوانی از قبل برایش برنامه ریزی کنی که مثلا “من میخوام اون دو تا طرح ماندنی را خلق کنم و به کارنامه کاریم اضافه کنم. باید همه را با هم بکشید و انجام دهید و در میان آثارتان این اتفاق رخ خواهد داد.
چه اخباری شما را تحریک می کنند که سراغشان بروید؟
ـ من همچنان مسائلی که مربوط به اجتماع، سیاست و فرهنگ ایران باشد را دنبال می کنم و هنوز برای من آنها بیشترین انگیزه را ایجاد می کنند تا به آنها بپردازم.
می شود لطفا درباره همان بعضی ها بیشتر توضیح بدهید؟
ـ بستگی دارد، من هر روزم را با مرور اخبار شروع می کنم، یکسری چیزها بیشتر، مثلا ممکن است اعتصاب یک راننده اتوبوس از شرکت واحد باشد و یا یک اتفاق بسیار تاثیرگذارتر مثل جراحی صورت علیرضا رجائی و یا خبری از تصویب قانونی احمقانه یا ماجرایی درباره حقوق زنان یا هر چیزی که مربوط به حقوق مدنی و شهروندی باشد من را به نوعی قلقلک می دهد.
و البته بعضی اخبار که جنبه شوخی طنازی شان زیاد است را هم دوست دارم و دلم می خواهد که حتما یک شوخی با آنها بکنم. مثلا اگر آقای جنتی تجدید فراش بکند، آدم قلقلک می شود که یک کاری بکند، حتی در حد یک مزاح، نمی شه که ازش گذشت.
با چه سایت های همکاری می کنید؟
ـ در حال حاضر عمدتا با سایتی که کار می کنم “ایران وایر” است که حول و حوش ۱۲- ۱۰ تا کار در ماه باید برایشان انجام دهم، و در کنارش “حلزون” که یک مجله اینترنتی طنز است و به نوعی جزو هیئت تصمیم گیری و برنامه ریزی اش هستم و در عین حال چهار تا کار در ماه برای آنجا طراحی می کنم .گاهی هم، اگر برای بقیه سایت ها مثل، رادیو فردا و امثالهم کاری باشد انجام می دهم. در ضمن یک نشریه بین المللی ایتالیایی به نام “ایست وست” است که ماهانه برای سایتش راجع به موضوعات روز و دو ماه یک بار هم دو صفحه کمیک برای نسخه پرینتری و چاپی اش انجام می دهم .
شما برای مجموعه شخصی هم کاری کرده اید اینکه مشخصا متعلق به خودتان باشد مثل برگزاری نمایشگاهی از آثارتان؟
ـ این سوال را خیلی ها از من می پرسند که “حالا این کارهای که میکنی، ولی کارهای دلی خودت کو؟”من باید این توضیح را بدهم که باور کنید اینها کارهای دلی من هم محسوب می شوند، کار من کاریه که واقعا دوستش دارم و با رضایت خاطر انجامش می دهم
همین که درباره یک موضوع روز، کارتون طراحی کنم، احساس یک روز خوب را به من می دهد، ولی در کنارش من کار کتاب های کمیک و مصور را هم انجام می دهم و این کار مورد علاقه ام است و شاید بتوان گفت که این کار برای من دلی تر است. چند کتاب آخری هم که کار کردم موضوعشان اجتماعی بوده و با مسائل روز ارتباط داشته است .
من شخصا وقتی آثار شما را می بینم دو چیز نظرم را جلب میکند: تازگی کارهایتان و اینکه هیچوقت خسته کننده نیستند.، مسئله دیگر اینکه، شما هنوز ریشه در خاک کشورتان دارید، اخبار را مدام دنبال می کنید و دغدغه هایتان همچنان سرزمین تان است در حالیکه بعضی از هنرمندان وقتی از کشور خارج می شوند از ریشه های سرزمین مادریشان کمی فاصله می گیرند و دغدغه هایشان تغییر می کند. لطفا یک مقدار در این باره توضیح دهید.
ـ من ۳۳ سال از زندگیم را در ایران گذراندم، شاکله های وجودی و شخصیتی من در آنجا شکل گرفته است، و اگر اتفاقی چه خوب و چه بد در من افتاده است منشا اش از آنجا است.
فشارها، محدودیتها، و این کاراکتری از من است که در ایران با تمام مشکلاتش ساخته شده است .
در آنجا فضاهایی را تجربه کردم با نشریاتی کار کردم مثل”آدینه” و”ایران فردا” که مدام زیر فشار بودند، دوره ای را تجربه کردم که یکدفعه سردبیر مجله مان غیبش میزد، آن موقع اینترنت وجود نداشت و هیچ معلوم نبود که چه اتفاقی رخ داده، مثلا درباره آقای “فرج سرکوهی”بعدا می فهمیدیم که از طرف وزارت اطلاعات دزدیده شده و یا موضوع قتل های زنجیره ای است.
دورانی که شاید خیلی ها یادشان نیاید. تحت آن فشارها کار کردم. ترس و لرزها را کشیدم، آن محدودیتها، روابط بین زن و مرد، خصوصا در دهه ۷۰ – ۶۰ را دیدم. اینها کل چیزهایی است که زندگی من و شخصیتم را شکل داده، چه از نظر حرفه ای و کاری و چه از نظر شخصیت اجتماعی و این خیلی برایم مهم است که دوستان و آشنایانی که در ایران دارم این اتفاقاتی را که من تجربه کرده ام را نداشته باشند، بلکه یک آینده بهتر پیش رویشان باشد. یا تحمیل هایی که ما تحمل کردیم را تحمل نکنند. این احساسی است که من دارم. ولی اینکه می گویید هنرمند ممکن است دچار انتزاع شود، به هر حال کم و بیش برای هر کسی که از ایران خارج می شود این قضیه رخ می دهد. من معتقدم، شما می توانید در دل ایران زندگی کنید و واقعا خبر نداشته باشید از اینکه دور و بر تان چه اتفاقاتی در جریان است و همانطور انتزاعی فکر کنید.
به مسئله فشارها و محدودیت ها در ایران اشاره کردید، در حال حاضر در فرانسه ای زندگی می کنید که مهد آزادی بیان است. کار کردن در آن فضای محدود ایران چه تفاوتی از لحاظ روحی و روانی برای شما ایجاد کرده است؟ آیا احساس نمی کنید فضای ایران، به صرف دور زدن و کلک زدن فشارها و محدویت هایی که داشتید خلاقیتتان را بیشتر می کرد؟
ـ مسئله کلک زدن برای کار کردن را من خلاقیت نمی نامم. این کار یک جور انرژی بیهوده مصرف کردن است. شما یک چیز ساده را بی جهت پیچیده می کنید. شما می خواهید بگویید آقای خامنه ای دیکتاتور است، ولی نمیتوانید به آن اشاره کنید پس ناچارید هزار و یک دلیل برای آن بسازید، در صورتی که حرف نهایی تان همین است.
گاهی آن مسیری که انتخاب می کنید در کارتان و ایده تان، کشف و شهودی با خود دارد که در آن مقصد مهم نیست، بلکه روش گفتن مهم است ، در اینصورت می توانید اسمش را خلاقیت بگذارید .
من معتقدم ما برای بدیهی ترین مسائل انرژی مان را هدر می دهیم، اینکه اصغر فرهادی فکر کند که شخصیت زنش داخل یک اتاق روسری داشته باشد یا خیر خلاقیت نیست. من فکر می کنم اگر اصغر فرهادی می توانست به مسائله تجاوز مستقیم تر بپردازد، فیلم “فروشنده ” می توانست موفق تر باشد. این لاپوشانی ها است که به اثر ضربه میزند .
سانسور و محدویت مثل سرطان گسترش می یابد و کار را به جایی میرساند که دیگر نمیتوان تکان خورد .
در کارتون و کاریکاتور ایران تا حد زیادی این اتفاق افتاده است، در آن کلک ها همه رو شده و کار را به جایی رسانده که ممکن است بی آنکه منظوری داشته باشید هم، از کارتان تعبیری نادرست و به دلخواه خودشان داشته باشند.
همکاران و دوستان من در ایران دیگر سراغ خیلی از موضوعات نمی توانند بروند چون جزو خطوط قرمز است.
درباره همین خطوط قرمز، آیا شما در خلق آثارتان خط قرمز دارید؟
ـ من ادعا می کنم که سعی کردم خط قرمز نداشته باشم، تلاش می کنم به سمتی برم که خط قرمزی نداشته باشد. از طرفی هم معتقدم که باید به سمتی رفت که خطوط قرمز به صفر نزدیک شود ولی عملا با این خطوط قرمز دست و پنجه نرم می کنم .
شما در جامعه ای رشد کرده و آموخته اید که باید بعضی از تابوها را رعایت کنید. خودسانسوری چیزی نیست که به خود بگویید “من از الان تصمیم می گیرم که تن به آن ندهم”، خودسانسوری ناخودآگاه است، طوری که خودتان متوجه اش نمی شوید و فکر می کنید طبیعی است. از آن فاصله گرفتن و قضاوت کردن خیلی سخت است. گاهی می بینم به سمت بعضی موضوعات کمتر می روم، گاهی نگران مخاطبان خود می شوم، و گاهی وحشت زده از این هستم که مبادا مخاطب از دستم برنجد، ممکن است همه اینها برایم خط قرمز باشد .
همین تکیه بر مخاطب باعث افت کیفیت خلق اثر نمی شود؟ این باعث نمی شود شما را از تحمل شنیدن نقد اثر دور کند؟
ـ نقد شنیدن اصلا کار راحتی نیست. اکثر ما از شنیدن نقد خوشحال نمی شویم و از آن استقبال نمی کنیم .
چیزی به ما گفته می شود و ما از آن بدمان می آید، در برابرش جبهه می گیریم، حتی ممکن است متقابلا حمله کنیم، بعد اگر انسان های آزاداندیش تری باشیم ته ذهنمان آن گفته باقی می ماند و روی آن فکر می کنیم و اگر در برابرش گارد نگیریم می بینیم که شاید بی ربط هم نبوده است .
به نظرتان چقدر “مانا نیستانی” در طول این سالها تغییر کرده است؟
ـ همه ما مدام در حال تغییر هستیم، در بخش هایی این تغییر خیلی واضح تر بوده، و بخش هایی را دیگران و شمایی که کارها را می بینید باید قضاوت کنید .
در مسئله مهاجرت، چون چهارچوب ها تغییر کرده و هر چقدر من به حاشیه ایمن تری پناه بردم آثارم و انتقادهایم مستقیم تر شده است .
زمانی معتقد بودم به چهره و صورت خاصی نباید پرداخت و باید کلی آن را ترسیم کرد ولی الان معتقدم که هیچ ایرادی ندارد خود آدم ها را مسئول دانست و زیر سوال برد و شخص به شخص درباره آنها حرف زد .
اینکه یک معضل فقط مختص به آقای خامنه ای، یا احمدی نژاد و یا روحانی نیست به این معنی نیست که آنها از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند، باید آنها را کشید و در نتیجه تصمیم گرفتم که آنها را هم بکشم .
خیلی رنگ در آثار شما دیده نمی شود، آثار شما اکثرا سیاه و سفید است همراه با هاشورهای زیاد، چطور نگاه می کنید که رنگ کمترین جایگاه را در ذهن شما دارد؟
ـ دلیلش خیلی سخت نیست. آن بخش از کارتون و کاریکاتوری که من با آنها بزرگ شدم و باعث علاقه مندی من شد اکثرا کارهای قدیمی بود که سیاه و سپید بودند، چون در مطبوعات قدیم منتشر می شدند و چاپشان فقط سیاه سپید بود و همین من را جذب کرد. من کارهای روشنفکرانه ای که در دهه ۱۹۶۰ – ۱۹۵۰ در فرانسه انجام میشد، مثل “توپور”، “بوسک “،” شاوال” را خیلی دوست داشتم و اکثر آنها سیاه و سپید بودند.
کارهای سیاه قلم “گویا” را هم دوست داشتم، و البته “توکا نیستانی” که بهترین کارهایش همه آثار سیاه و سپیدش است که تاثیر بسیاری روی من گذاشته است.
توکا تاثیر زیادی روی شما داشته است؟
ـ صد در صد، اینکه نمی گوییم برای این است که مشخص است و گفتن ندارد .
در مصاحبه ای گفته بودید که انسان شجاعی نیستید. سالها بعد نشان شجاعت را بردید. خود این مسئله طنز نیست؟
ـ گاهی اوقات پیش می آید. ممکن است شما کچل باشید (البته شما که مو دارید) به شما برس هدیه بدهند. گاهی از این اشتباهات پیش می آید .
عنوان جایزه شهامت بود و به کارتونیست هایی تعلق می گرفت که برای یکی از کارهایشان مشگلی پیش آمده بود. همان موقع هم گفتم، که من آدم شجاعی نیستم .
شما خیلی سینما را دوست دارید و پیگیرانه دنبال می کنید، آیا دوست نداشتید که سینماگر می بودید؟ برایتان جذاب تر نبود؟
ـ یکی از دلایل اینکه من کتاب مصور کار می کنم به خاطر حس و حالی است که از سینما دارد. داستانی را در خلال تصاویر روایت می کند. صفحه ها را کارگردانی می کنید، به آن ریتم می دهید با همان ابزاری که دارید، با استفاده از قاب و خطوط، شخصیت ها را طراحی می کنید که همان هنرپیشه های شما هستند و از آنها بازی می گیرید. دقیقا مثل کارگردانی است با این تفاوت که کنترل بیشتری روی آن دارید .
سینما هنر دشواری است. کاری گروهی است و در اختیار داشتن پارامترهایش کار راحتی نیست .
بسیاری از هنرمندهای ما وقتی از ایران خارج شدند دچار آسیب های جدی شدند، خیلی از آنها نتوانستند کار کنند، خیلی ها به آن کیفیت سابق خود نرسیدند، شما از آن دسته هنرمندانی هستید که هیچگاه متوقف نشدید، بلکه با سرعت بیشتری هم حرکت کردید. چه نیرویی در شما بود که در خارج از کشور هم توانستید خودتان را پیدا کنید؟
ـ مقدار زیادی به جنس کاری که انجام می دهم برمی گردد. غیر قابل انکار است. ما کارگردان های بسیار بزرگ و درجه یکی داشتیم که خارج از کشور نتوانستند آرتیستی باشند که در ایران بودند با آن میزان تاثیر گذاری. یا مثلا ادبیات که بسیار به کلام وابسته است و مخاطب از دست رفته؛ کارتون و کاریکاتور این شانس را بیشتر دارد چون تصویری تر است، یک هنر ثانویه است، هنری است که پیامی دارد و در رسانه تعریف می شود، وابسته است به رسانه و اخبار روز. این به روزمره مردم بیشتر نزدیک است و بیشتر دنبالش می روند.
و به عنوان سئوال آخر، این روزها دلتان برای کدام شخصیت سیاسی تنگ می شود که طرحی از او بکشید؟
ـ هر وقت تا می خواهد دلم برای احمدی نژاد تنگ شود اتفاقی می افتد و بندی به آب می دهد که مرا از دلتنگی در می آورد! صورت او قابلیت بسیار زیادی دارد برای کاریکاتور، خیلی بیان گرایانه است خیلی خط و خطوط و چاله چوله دارد
خود آقای خامنه ای برای کشیدن خیلی جذاب است. اصولا هر کاراکتری که خیلی احساس ابهت و اقتدار کند سوژه خوبی است برای کاریکاتور، ولی باید بگویم که علاقه شخصی من کشیدن سیاست مدار نیست.
ممنون آقای نیستانی که وقت خود را به ما دادید.
ـ ممنون از شما و مجله شهروند
ویدیوی این گفت وگو را ببینید