کمابیش هرکس که نمایش «دلیلی برای صحبت» را ببیند حرفی در حواشی همین مفهوم -هنگام که حرف زدن راه به جایی نمی برد- خواهد زد. این آیا برای کوشش ستایش شدنی دختری بزرگ شده ی اروپا برای حرف زدن با مادر، به آرزوی رخنه کردن در دیوار بلند فاصله ای که میانشان هست، کفایت می کند؟ نمایش را اگر ببینید نه! این آیا از بار گران ارزشی که نمایش ساچلی غلام علیزاد بر دوش خود و بیننده می نهد کم می کند؟ باری که با همه ی سنگینی اش سیزیف وار دوست می داری همه ی عمر بر دوش بی توان خویش حمل کنی، اگر روزنه ای به امید رستگاری از کلافی که در آن گیر افتاده ای، باشد یا نباشد حتی!
حرف و حدیث “دلیلی برای صحبت” بسیار بیشتر و عمیق تر از باز کردن راهی به کوشش یک دختر جوان در غرب بزرگ شده به دل مادر و یا مادرانی است که می خواهند واقعیت را با خود به خاک ببرند و در حصار حقیقتی که برای خویش تمهید دیده اند دل خوش بمانند.
این موضوع نمایش نیست که مهم است، این دیالوگ ها نیستند که مهم هستند، این حرف های ادبی و یا فلسفی نمایش نیست که آتش به جان بیننده می اندازد، این صداقت و راست کرداری و نترسی و بی ملاحظه گی دوست داشتنی دختر است که دریچه ی دیگر و بهتری به روی هم بچه ها و هم پدرها و مادرها، به روی هم نسل تبعیدی و سوخته، و هم نسل بعدی که دارد در جهان با جلوه های بسیار رخ می کند، می گشاید. همین ساچلی خود دلیل انکار ناکردنی این حرفی است که می زنم.
می توانید تصور کنید به نمایشی بروید که هنرپیشه ندارد، نور و صحنه پردازی به صورتی که ما در خیال داریم و یا در واقعیت هست ندارد، تنها هنرپیشه ی در صحنه هم پشت به تماشاچی بنشیند و حرف بزند و یا حرف هایش را تایپ کند و نفهمید که کی این یک ساعت و اندی تمام شد، که حواستان به تمام رفته بود به ریزه کاری های کاری که همه چیز داشت و هیچ چیز نداشت انگار.
اثر هنری خوب چنین معجونی است، در جان هنرپذیر رخنه می کند، همه ی هوش و حواس او را به خدمت خود می گیرد بی آن که برای این همه جلوه گری مدعایی داشته باشد، هنر در حرافی و ظاهرنمایی نیست که متولد می شود، باید در عمق جان آدمی چیزی به جولان درآید که چندان برای خود آفرینش گر هم شناس نباشد، اما اگر اصیل و عمیق و انسانی باشد به مجرد زاده شدن روان می شود در جان آدمیان دیگر و هرکدام را به گونه ای بی قرار می کند، و اگر برود خلایق هم زبان فریاد بر خواهند آورد که بماند.
نمایش ساچلی بار این نزدیک به نیم قرن تبعید دختران و مادران ایرانی از دو جهان متفاوت را انگاری که از دوش خویش برمی دارد و می گذارد روی دوش هنر پذیر، می خواهد تا آنجا که بشود این بار میان دو نسل نه ایرانیان که جهانیان قسمت شود، این همه را نه با شعار و نه با سیاست و نه با ادبیات که با همه و بی همه ی این ها به بار می نشاند.
ملاحظه، دشمن هنر و هنرمند است، گیرم که اخلاقی و یا اجتماعی و سیاسی و مردمی و منفعتی و یا هر جور دیگرش باشد. یکی دیگر از جلوه های ستودنی کار ساچلی همین بی ملاحظه گی استادانه ی اوست، تئاتر هنر غامضی است. سهل و ممتنع است، بسیاری به دام سهل نمایی او گرفتار می شوند، و کمتر کسانی متوجه دریایی که در پیش رو دارند می شوند. برای این که در دریای نمایش، نویسنده و کارگردان و بازیگر غرق نشود، دانستن ظرافت های این هنر درس اول است. درسی که ساچلی جوان به درستی از پسش برآمده است. برای تک تک دیالوگ ها و پرسش ها تمهیدهایی دیده است که ستودنی است. برای همین است که منتقد نمایش روزنامه تورنتو
استار برای کار، صفت “اجرای استادانه” را مناسب می داند.
مادر در دام پرسش های دختر دست و پا می زند و دختر در آرزوی رهایی مادر از دام ملاحظاتی که همه ی ما کمابیش اسیرشان هستیم و مدام از رضایت و گله نداشتن از زندگی دم می زنیم. زندگی ای که از کلمه کلمه ی سخنان مان زنگ نارضایتی به گوش می رسد.
دختر در اندیشه ی محاکمه و یا محکوم کردن مادر نیست، اما نه می تواند و نه صداقت پیشه گی او می گذاردش که از تلاش دست بردارد. هنر پذیر هم با مادر و هم با دختر و هم با کل داستانِ پر آب چشم نمایش همراهی و همدلی دارد. گویی همه ی ما در برابر این پرسش ها از سوی فرزندانمان قرار می گیریم و مدام می خواهیم پاسخ اندک بهتری به پرسش های داهیانه ی دخترانمان بدهیم.
من با این که هم در ایران و هم در اینجا نمایش کم ندیده ام، اما کمتر پیش آمده که به نمایشی از این گونه این همه دل و جان سپرده باشم. در درون جان بی قرار ساچلی نیرویی جا خوش کرده که می توان دید که او کارهای بهتر و بزرگتری در کارنامه ی در راهش خواهد داشت.
بی گمان او با تمرین و ممارست بسیار و عرق ریزان جان توانسته به این دست آورد دوست داشتنی چنگ بزند. برای او و همه ی همکارانش آرزوی موفقیت های دیگر و بیشتر دارم.
حالا آدم بهتر معنای این جمله های استادانه ی سهیل پارسا را می فهمد که: دلیلی برای صحبت کاری ست به غایت نو، زیبا و نمایشی. غلام علیزاد به صورتی موثر از عوامل مختلفی همچون کامپیوتر، ویدیو، گفتگوهای ضبط شده، موسیقی و اصوات برای گفتن داستانش بهره می جوید. ما مادر واقعی را که از طریق ویدیو با ساچلی بر روی صحنه وارد گفتگو می شود خواهیم دید. زبان نمایش بین دو زبان فارسی و بلژیکی مدام تغییر می کند و ترجمه آنها به زبان انگلیسی بر پرده منعکس می شود. در این نمایش زبان مانعی برای ارتباط تماشاگر با کار نیست.
برای ساچلی غلام علیزاد این نمایش صرفا در مورد مهاجرت و یا زندگی مهاجران نیست. برای او این قصه ابعادی گسترده تر و جهانی تر از روابط یک خانواده مهاجر دارد. به گفته خودش “این داستان مادر و دختری ست که قادر به گفتگو یا پرسیدن سئوالاتی از هم نیستند و یا قادر به درک جواب های یکدیگر نیز.”
این هم نظر همسر و همکار و یار من نسرین الماسی بعد از دیدن نمایش به فراخوان دادن دوستانش برای دیدن این کار زیبا:
دوستان عزیز تورنتویی و چه بسا مونترالی و اتاوایی، اگر دل در گرو هنر دارید، اگر دوستدار تئاتر هستید و از آن همیشه توقع زیباتر، بهتر، موثرتر، آوانگاردتر را دارید، اگر در پی دیدن اجراهای تازه و بکر و متفاوت هستید، اگر دغدغه تان گذشته و حال و آینده است، اگر اختلافی با فرزندان تان و یا مادران و پدران تان چون نوک سوزنی دائم به قلب تان نیش می زند و می خواهید از شر این نیش خلاص شوید، یا اصلا نمی دانید چرا و چگونه دیواری بلند و سر به فلک کشیده شما را این ور و او را آن ور قرار می دهد، حتما به دیدن تئاتر “دلیلی برای صحبت” بروید.
دخترمان، اگر نه دختر همه مان، که دختر بسیارانی از “ما” حرفی، حرف هایی برای گفتن دارد. او از راه دور آمده است تا با “ما” به صحبت بنشیند. او برای پیدا کردن خودِ خویش نیاز دارد تا “ما” را بشناسد. به دیدنش برویم و با او به تماشای “خودش”/ “خودمان” بنشینیم و با دستی پر و قلبی مملو از حس و عاطفه به خانه برگردیم. مرور کنیم خود را، زمان را، حال و آینده را
دلیلی برای صحبت””
از ۶ تا ۱۴ می در تورنتو
The Theatre Centre: 1115 Queen St W, Toronto, ON M6J 3T4
بلیت ۲۰ دلار
جهت اطلاعات بیشتر و ساعات اجرا به سایت زیر مراجعه کنید:
http://theatrecentre.org/?p=7089
تلفن گیشه و اطلاعات:۴۱۶.۵۳۸.۰۹۸۸: