سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) –  کنشگران چپ-  سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران ـ طرفداران وحدت چپ- امریکای شمالی- حزب تودهٔ ایران-کانادا

 

رفیق شهید فرج االله میزانى

 “اگر روزى مرا اعدام کردند، به حزب بگوئید که من وفادار بودم!”

شهادت شهریور ١٣۶٧ -فاجعه ملى

یکـى از قـربـانیـان کـشتـار جمعـى زنـدانیـان سیـاسـى در سیـاه چال هـاى جـمـهــورى اسـلامــى، طــى مــاه هــاى مــرداد و شهــریــور، رفـیـق فــرج االله مـیـزانـى اسـت. وى به هـنگام بـازداشـت عـضـو هیـئـت دبـیران کـمیـته مـرکـزى و مـسـئـول کل تـشـکـیلات حـزب تـوده ایـران بـود. بـا شهـادت وى حـزب تـوده ایـران یکـى از بـرجـسـتـه تـریـن و مـبــارزتـریـن فــرزنـدان خــود را از دسـت داد. انـســان ارجـمـنـدى کـه بـا کــار عـملــى و پویـش فـکــرى صـبـورانـه و خـستگى نـاپذیـر، نقـش بـارزى در تـرویج ایـدئـولـوژى مـارکـسـیـسم – لـنیـنیـسـم در ایـران ایفـا کـرد و بـا نگارش انـبـوهـى از مقـالات، جـزوات و کـتـاب هـا، از جـملـه “اقتـصـاد سـیـاسـى” و “صفحـاتـى از تـاریخ جـنـبـش جهـانـى کـمـونیـسـتـى و کـارگرى” و … تـاثـیـرى به سـزا در پرورش نـسـل نـویـنـى از جـوانـان انقلابـى بـه جـاى گذاشت.  نام هاى مـستعار او (ف . م. جوان و جوانـشیر) بخاطر آثـار متنوع و متعددى که در زمیـنه هاى گوناگون به قلم وى انتشار یافته، نام هایى است به حق آشنا و معتبر. رفـیق فـرج االله مـیـزانـى در سـال ١٣٠۵ در شـهـر تـبـریـز زاده شـد. تحـصـیـلات ابـتـدایـى و مـتـوسـطـه را در شـهـر زادگاه خــود تمـام کــرد و سپس وارد دانـشـکـده فـنــى دانـشگاه تـهـران شـد و بــالاخـره در ســال ١٣٢٨ بـا درجه مهندسى تحصیلات خود را به پایان رساند. رفـیـق جـوانـشـیـر پیـش از آنـکـه در سـال ١٣٢۴ رسـمـا به عـضــویـت حـزب تـوده ایـران پذیـرفـتـه شـود، در امـور صـنـفـى – سـیــاسـى دبـیــرسـتـانــى که در آن به تحـصـیـل اشـتـغــال داشـت، فعــالـیـت مـى کــرد. پس از ١۵ بهـمـن ١٣٢٧ به عـنــوان جــانـشـین دبـیــر کـمـیـتـه حــزبــى دانـشگاه تـهــران بــرگزیــده شــد. در ســال ١٣٢٩ رفـیـق میزانـى که اکنون کـادر تمام وقت حزب بـود، براى کـار حزبى به شـهرستان هـا اعزام شـد. وى نخست مسـئول تـشـکـیـلات حـزب در شـهـر بـابل و پس از آن عـضـو کـمـیـتـه ایـالـتـى سـازمـان حـزب در مـازنـدران گردیــد. پس از کــودتــاى امپریــالـیــسـتــى ٢٨ مــرداد ١٣٣٢ از نــو بـه تهــران بــازگشـت و پس از مــدتـى عـضــویـت در کـمـیـتـه ایـالـتــى تـهـران بـه عـنــوان مـسـئــول آن انـتخـاب شـد. طـى تـابـستـان ١٣٣۶ به منـظـور شرکـت در پلنـوم هفـتم (وسـیع) کمـیته مـرکـزى به خـارج اعـزام گشت و پس از پایان پلنوم، الزاما در خارج ماند.  رفیق میـزانى در سال ١٣۴١ به عـضویت مشـاور کمیته مـرکزى حزب درآمـد. در همین سال هـا بود که رفـیـق مـیــزانــى، ضـمـن تحـصـیـل در رشـتـه تــاریـخ و دریــافـت درجـه دکـتــرا در تــاریـخ، هـمـکــارى خــود را بــا نشـریـات حـزبـى آغاز کـرد. کـار قلـمى وى بـعدهـا، هـنگامى کـه به عنـوان عضـو کـمیته مـرکـزى و دیـرتـر عضـو هیـئت سـیـاسـى کـمـیته مـرکـزى حـزب تـوده ایـران، مـسـئـولـیت اداره رادیـو «پیک ایـران» را بـه عهـده گرفـت، به اوج خـود رســید. وى هـم زمـان بــا رهـبـرى هــیئـت تحـریریه رادیو «پیک ایران»، مـقــالاتـى بــراى مجـلـه “دنـیــا” تـهــیـه مى کـرد و بـــا هــمه کـــار و تـلاش شـبـــانـه روزى “فـــرصـت” آن را مـى یـــافــت کـه بـه پژوهـــش هـاى تخـصـصـى نـیـز بپردازد. کـتـاب هـا و جـزوات ارزنـده اى چون “حـمـاسـه داد”، “مـائـوئـیـسـم و بـازتـاب آن درایـران”، “حـمـاسه ٢٣ تـیـر”، “افـسـانـه طلاهـاى ایـران”، “٢٨ مـرداد”، “سـیـمـاى مـردمـى حـزب تـوده ایـران”، “انتقـاد و انـتقـاد از خـود” و … ثمـره و ره آورد پژوهش خلاقـانه این فـرزنـد راسـتین زحمـتکـشـان ایـران بـود. به جـاسـت تـا هـمـین جـا از اثـر رفـیق بـه نـام “اصـول و مـوازین کـار تـشکـیلاتـى حـزب طـراز نـویـن طـبقه کـارگر” یـاد کـنـیـم. وى ایـن اثـر ارزشـمـنـد را (که تـاکنـون چاپ نـشـده و به احـتـمـال زیـاد پس از یـورش خـائنـانه رژیم بـه دسـت گزمگان بــى فــرهـنگ آن افـتــاده اسـت) در تــوضـیـح و تـبـیـین آمــوزش مــارکــس، انگلــس و لـنـین در زمینه اصول و موازین زندگى تشکیلاتـى حزب پرولترى، با روح مبارزه با اپورتونیسـم و بامطالعه نقادانه تجربه حزب توده ایران و دیگر احزاب برادر نگاشته بود. علاوه بر کار پژوهشـى، وى به ترجمه آثار بـا ارزش ادبى- سیاسى نـیز مى پرداخت. مجمـوعه داستان “این راز سر به مهر” اثر جمعى از نویسندگان کلاسیک روس از جمله ترجمه هاى اوست. همه آنچه گفته شد، حـاکـى از احـسـاس مـسئـولیـت وى در قبـال حـزب و مـیهـن بـود. رفیـق میـزانـى از آن انـسـان هـایـى نـبـود که شـمع فـروزان درونـش بـا یـاس و رخـوت مهـاجـرت و رکـود جـنـبـش خـامـوش شـود. او بـر سـر دوراهـى “هـیـاهـوى لحـظـه اى و به دنـبـال آن انفـعـال و ارتـداد” و “کـار پر زحـمـت و طـاقـت فـرسـاى شـبـانـه روزى و بــراى آیـنــده” کـه در پیــش روى هــر مـهــاجــرى گسـتــرده اسـت، راه اخـیــر را بــرگزیــد. ایـن راه الـبـتـه دشـوار بـود. مـى شـد بـا پرچم “سـرخ” از حـزب رفـت و در ایـن “وانفـسـاى زنـدگى” فـکـرى به حـال خـود کـرد. مـى شد بـسیار “انقـلابى” بـود و سر از دستگاه فـاسد شـاه به در آورد، براى انـسان بـا استعـدادى چون رفیق میـزانى همه این راه ها بـاز بود. ارزش والاى “میزانـى”ها در این بود که در نیمه راه نماندند و نشـان دادند که نه انقلابیون دوران جوش و خروش، بل انقلابیون لحظات رکود مبارزه انقلابى نیز هستند. در آستانه انقلاب بهـمن، رفیق میزانى به عنوان عضو هیئت دبیران کمیتـه مرکزى حزب توده ایران به کشور بازگشت و در انتشار اولین شماره “نامه مردم” با دیگر رفقا همکارى کرد. پس از آغـاز فعـالـیـت علـنـى حـزب در ایـران، وظـیفه دشـوار و عـظـیـمـى در پیـش روى حـزب قـرار گرفـت: مــى بــایـسـت هــزاران جــوان پر شــور را کـه بـه صـفــوف حــزب مــى پیــوسـتـنــد، ســازمــان دهــى کــرد، آنــان را بــا اندیشه هـاى والاى مارکسیستـى – لنینیسـتى آشنا ساخـت، برنامه حـزب را در میان کارگران، زحمتکـشان و روشـنـفکـران تـبلـیغ کـرد، بـا انـواع جـریـان هـاى اپورتـونـیـسـتـى، خـرابکـار، “چپ رو” و “چپ نمـا” بـه مـبـارزه بــرخـاسـت و تــاثـیــرات زهـرآگین تـبـلـیـغـات رژیم نـنگین پهـلــوى را در بــاره حـزب تــوده ایــران از اذهــان زدود و حـزب را بـه نیـرویـى مـوثـر در حـیـات سـیـاسـى کـشـور تـبـدیـل کـرد. و هـمین جـا بـود که رفیق مـیـزانـى همگام بـا همرزمان خود، گام به عرصه مبارزه گذارد و تا یورش خائنانه رژیم این راه را ادامه داد. در خـبــرى کـه از درون زنــدان دریــافـت کــرده ایم، گفـتـه مــى شــود کـه رفـیـق در بـه اصـطـلاح دادگاهــى کـه بـراى محـاکمه وى سـرهم بنـدى شـده بود، از حـزب و آرمـان هایـش دفاع کـرد و در پاسخ حـاکم شـرع جلاد که از وى خـواسـتـه بـود تـا تـوبـه کـنـد، گفـت: “کـسـى که راه حـزب تـوده ایـران را بـرگزیـند، تـوبه نمـى کـنـد.” رژیم هـمـواره از رفـیق وحـشـت داشت و او را جـدا از دیگر زنـدانـیـان نگهـدارى مـى کـرد. یـک بــار در فـرصـتـى بـه یکى از رفقاى زندانى گفته بود: “اگر روزى مرا اعدام کردند، به حزب بگوئید که من وفادار بودم.” بـدرود رفـیق مـیـزانـى ! تـو از زمـره آن فـرزنـدان شایـسـته خلـق آذربـایجـان و مـردم ایـران بـودى که هـر روز از مـادر زاده نمى شـوند. خـائنـان به انقلاب، در سیمـاى تو انـسانـى دانشمـند، سـازمان دهـى بزرگ و رزمنـده اى ارجمند را به شهادت رسانـدند، زالوهایى که تنها بـا تبلیغ خرافات و عوام فریبـى قادر به ادامه زندگى ننگین و طفیلى وار خود هستند.