به یاد محمد مختاری

‎‎کبود وضدحال بود

‎حال نداشته ام

‎پشت به لامسه ام

‎چسبیده بودم سخت

‎آرام خوابیده روی تخت

‎نبضم

‎چشمکی ورودی

‎به امکان تو

‎جایی که من

‎کبود بودنت را

‎حس کرده بودم

‎حالا

‎ازایستگاه اولین ون سبزپوش

‎باشیشه های دودی اش

‎کبود حالت

‎حالا

‎که جای خالی ات را

‎شبها که می گیرد بغض

‎ردیف سکوت

‎سرخی ماسیده ازطناب

‎جای زنجیرهایی که

‎های های

‎به حال بودنم

‎حالا

‎کبودبه زیرپای ون

‎بودنم را

‎نبودنم حلال

‎از لمس تو

‎به شیشه های خالی تاک

‎می برم پناه