زبان عربی یکی از فصیح ترین و با قاعده ترین زبان های زنده ی دنیاست. قدمت ادبیات عرب به صدها سال قبل از اسلام می رسد. در سده های پیش از ظهور اسلام، در قبایل مختلف عرب دو شخصیت از همه مهمتر بودند: نخست شاعران بودند و پس از شاعران رهبران قبیله. در هر قبیله شاعری که از همه سرآمدتر بود، شاعر رسمی قبیله به شمار می رفت. این شاعر معمولاً به رهبر قبیله نزدیک بود و نه تنها از طرف رئیس قوم، بلکه از جانب کل قبیله مورد پشتیبانی قرار می گرفت. شاعر قبیله و رئیس آن دو مقام کاملاً مجزا از هم به شمار می رفتند و هرکدام وظیفه خاص خود را داشتند. کمتر پیش می آمد که فردی هم شاعر قبیله باشد و هم رئیس آن.
شاعر قبیله ویژگی های اخلاقی و انسانی مانند شجاعت، سخاوتمندی، شکیبایی و جنگجویی قبیله خود را به نظم می کشید. شعر شعرای قبیله، با توجه به غنای زبان، به سرعت در بین تمام قبایل پخش می شد و زبان به زبان می گشت. شعر به رشد موسیقی، آواز و رقص نیز کمک فراوان نمود.
در تاریخ ادبیات و هنر عربی به زنانی برخورد می کنیم که هم شعر می سرودند، هم دف می زدند و هم آواز می خواندند.
شعر عرب درتحول و شکوفایی ادبیات فارسی نیز نقش مهمی ایفا کرده است. سعدی در این شعر به خوبی نقش شعر عرب را در برانگیختن حس شادمانی و جذبه ی روحی و همچنین در رابطه با رقص نشان داده است:
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
تو چه آدمئی کز عشق بی خبری
حافظ زبان عربی را زبانی هنرمندانه می داند و اعتراف می کند که تحت تاثیر شعر عرب است:
اگرچه وصف هنر پیش یار بی ادبی است
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است
در دوران پیش از اسلام، هر قبیله در شبه جزیره ی عربستان خدای ویژه ی خود را می پرستید که آن را در بت یا صنمی ویژه تجسم می بخشید. خانه ی کعبه، مانند معبد همه ی خدایان در یونان باستان، خدایان تمام قبایل را در خود جای می داد. کعبه نه تنها مرکزی برای بحث و جدل گرایشات مختلف دینی بود، بلکه یک مرکز ادبی و فرهنگی تمام عیار نیز به شمار می رفت. شاعران قبایل مختلف شعر خود را در خانه کعبه برای دیگران بازگو و آن را به صورت نوشتار به دیوار این خانه ی فرهنگی ـ هنری آویزان می کردند. هرسال بین شعرا و هنرمندان رقابت شعری و هنری درمی گرفت؛ بهترین ها جوایز نفیسی از دست افراد و رهبران قبیله دریافت می کردند.
این که نخستین شاعر عرب چه کسی است به درستی بر ما معلوم نیست. لیکن یکی از کسانی که در تکوین و تطور شعر عربی نقش دوران سازی ایفا کرده است امرءالقیس است که در اینجا به شمه ای از زندگی و اشعار او اشاره می شود.
امرءالقیس ابن حجرکندی یکی از شاعران عرب در قرن ششم بعد از میلاد است. اسم حقیقی او را صندج گفته اند و امرء القیس لقب شعری وی بود. قیس در زبان عربی جای زخم معنی می دهد و این تخلص شعری به دلیل رنج و دردی است که این شاعر در زندگی متحمل شده است. او را پدر شعر عرب خوانده اند. او در نجد واقع در شمال شبه جزیره ی عربستان زاده شد. مادر او فاطمه دختر ربیعه در تربیتش نقش بسزایی داشت. امرءالقیس را باید از بزرگترین شاعران و سخنوران قبل از اسلام دانست که در سال ۵۰۱ میلاد چشم به جهان گشود. و در سال ۵۴۴ در سن چهل و سه سالگی دیده از جهان فروبست. پدرش در منطقه ی خود مقام پادشاهی داشت و از این لحاظ کسر شأن خود می دانست که جوان ترین فرزندنش به شعر و شاعری روی آورد بویژه که این فرزند شرابخواره نیز بود و به دنبال زنان زیبا نیز می افتاد. به این دلایل بود که پدر او را از قلمرو خود راند.
امرءالقیس مطرود، سال ها مانند دیوانگان در بین اعراب صحرا به سربرد ـ یک زندگی مملو از خطر و اضطراب. البته او درضمن از هیچ فرصتی برای لهو و لعب و عیاشی فروگذار نکرد.
این جوان آواره هر جا که آبادی و سبزه و چمنزاری می یافت، با رقص و آواز و کباب شتر و شراب ناب دلی از عزا درمی آورد. در این رابطه مولانا جلال الدین رومی در دفتر ششم مثنوی داستانی دارد که بخشی از آن چنین است:
امرء القیس از ممالک خشک لب
هم کشیدش عشق از خطه عرب
با بیامد خشت می زد در تبوک
با ملک گفتند شاهی از ملوک
امرء القیس آمدست اینجا به کد
در شکار عشق و خشتی می زند
آن ملک برخاست شب شد پیش او
گفته او را ای ملیک خوبرو
پیش ما باشی تو بخت ما بود
جان ما از وصل تو صد جان شود
طی سال های متمادی، به قول حافظ، کشتی شاعر در شط شراب غوطه ور بود تا روزی که قاصدی پیام آورد که یاغیان قبیله بنی اسد پدرش را به قتل رسانده اند. او به دوستان و اطرافیانش که در حال شرابخواری و خوش گذرانی بودند چیزی نگفت ولی پس از مجلس عیش و طرب به دوستان خویش خبر داد که پدرش را کشته اند. او گفت که “پدرم مرا در نوجوانی ازخود راند ولی اکنون بار مسئولیت خون خواهی خود را بر دوش من نهاده است”.
در آن زمان در قبایل عرب رسم برآن بود که خون را باید با خون شست. مسئولیت انتقام خون پدر نیز به عهده ی فرزند ارشد بود. لیکن از بین تمام برادران، این امرءالقیس جوان و مطرود بود که این مسئولیت را به عهده گرفت. برای انجام این کار، او قبل از هرچیز شرابخواری و دلدادگی از زنان زیبا را رها ساخت و با دشمنان پدر در قبیله ی اسد جنگید و انتقام خون او را گرفت. امرء القیس درعین سرودن شعر، بقیه عمرخود را صرف بازپس گرفتن قلمرو پدر کرد. او از معدود کسانی است که در آن دوران مسئولیت شاعر و رهبر قبیله را در یک تن واحد جمع کرد.
به سبب ضعف فن کتابت در آن دوران بسیاری از جنبه های زندگی شخصی و ادبی امرءالقیس در تاریکی فرو رفته است. همین قدر می دانیم که او در بازپس گرفتن تاج و تخت پدر موفقیت چندانی نداشت ولی در حوزه شعر و شاعری جاودانه شد.
برای درک دوران زندگی امرءالقیس مطالعه تاریخ ایران، بیزانس و شبه جزیره عربستان از اهمیت اساسی برخوردار است. گفته می شود زمانی که پادشاه ساسانی قباد آئین مزدک را پذیرفت، جدّ امرء القیس، الحریس به آیین مزدک گرایید. به این دلیل بود که قباد او را به پادشاهی حیره (منطقه ای در جنوب عراق امروزی) منصوب کرد. پس ازاین انتصاب بود که قباد امیر حیره مندهیر را به تبعید فرستاد. پس از قباد پسرش انوشیروان آیین مزدک را مردود شمرد و به قتل مزدکیان کمر بست. هم او بود که مندهیر را به سلطنت بازگردانید و الحریس را از کار برکنار ساخت. برخی از روایات حاکی از آن است که مندهیر، الحریس را دستگیرکرد و او را همراه با دو پسر و چهل تن از بستگان نزدیکش به قتل رساند. امرء القیس مرثیه بلندی درباره ی این تراژدی شخصی و اجتماعی سروده است که بخشی از آن چنین است:
ای دیدگان من
اشک هایت از مژگان
فرو بار.
و برای پادشاهان معدوم
مویه کن.
موجی سهمناک آن پسران
ارزشمند را به سلاخ خانه فرستاد
درآن بیابان بی انتها
آبی نبود که سرهای
از تن جدا شده شان را بشوید
جمجمه شان غرقه به خون
به زمین اوفتاده بودند.
پرندگان به آنها نوک می زدند
و نخست ابروان و سپس چشمان شان را
پاره پاره می کردند.
یکی از مشهورترین قصاید امرء القیس، دیوان امرء القیس در سال ۱۸۳۷ میلادی توسط خاورشناس فرانسوی دوسلان در پاریس به طبع رسید. یکی از مشهورترین قصاید این دیوان معلقه نام دارد که گردن بند یا سینه ریز و هرچیز زیبایی که به خود بیاویزند را معنی می دهد. برخی نیز برآنند که این قصیده به سبب آنکه درآن عصر ماه های متمادی به دیوارکعبه آویزان بوده است معلقه نام گرفته است. معلقه شرحی است طولانی به شکل بحر طویل از عشقبازی، دیدارهای عاشقانه و مناظره ی عاشق و معشوق. معلقه چنان خواننده را در فضای موسیقی و شور و حال می برد که تصور می کند در بیابان های شبه جزیره عربستان صدای پای اسب، پارس سگ، زوزه ی گرگ، ماغ شتر و جیرجیر دوک نخ ریسی زنان عرب را می شنود. در اینجا برای حسن ختام، بیتی چند از این شاعر بزرگ عرب پیش از اسلام را نقل می کنیم:
با انگشتان ظریفش کار می کند
گویی انگشتانشان را ازکرم های ظبی
یا درخت اسحل (درخت مسواک های ظریف)
به عاریت گرفته است
(از دیوان)
ای شب دراز
گویی قصد نداری پگاه را در پی بیاوری
گرچه استمرارت برایم
از دمیدن صبح خوشایندتر است
(از دیوان)
ما کار می کنیم و در ولخرجی افراط
و چنین است که تیره روز و فقیریم
(از معلقه)
تورنتو ۲۶ نوامبر۲۰۱۷ میلادی