از اینجا، از آنجا، از هر جا (۱۶)

این روزها آیدین عزیز در تورنتو است. به خاطر اینکه او بداند همه ی ما، چه در داخل و چه خارج کشور دوستش داریم و برای شخصیت استثنایی و هنر بسیار والایش به او احترام می گذاریم در اینجا به معرفی تازه ترین مجموعه شعر احمدرضا احمدی که به آیدین تقدیم شده است، می پردازم.

“خواب و خواب و خواب خوابی نیست” مجموعه شعری است از احمدرضا احمدی که در آن ۱۱۸ شعر آمده است. او در آغاز این کتاب آورده است: “این کتاب هدیه به آیدین آغداشلو برای پنجاه و پنج سال دوستی و همدلی و قهر و آشتی.” واقعاً پنجاه و پنج سال دوستی، خیلی طولانی و ارزشمند است. قطعاً استاد آغداشلو خاطرات فراوانی از این دوران در ذهن خود دارد. امیدوارم فراغتی برای او حاصل شود و همان طوری که قول داده است به نوشتن خاطرات خود از زندگی، کار و مسائل مرتبط با آن بپردازد. آیدین عزیز با توجه به مهارت و تسلطی که در نوشتن دارد قطعاً کتابی خواندنی و یادگاری ارزشمند با این اقدام خود به جامعه فرهنگی و دوستداران هنر هدیه خواهد کرد که جای آن واقعاً خالی استAhmadreza-Ahmadi-H3.

اما درباره احمدرضای دوست داشتنی و آخرین کتاب شعرش. افرادی که با فضای شعری احمدرضا احمدی آشنا هستند در این کتاب نیز با شعرهای زیبایی از او مواجه می شوند. شعر احمدرضا از عناصری تشکیل شده است که ما هر روز در زندگی روزمره با آنها سر و کار داریم. او تنها به توصیف و تعریف اشیای پیرامون و اعمال روزانه اکتفا نمی کند. وضعیت هایی مانند اندوه، عشق، مرگ، بیماری و فقر با کلام او همواره در پیوندند به طوری که ذهن خواننده با این تصاویر شعری احمدرضا از واقعیت های عینی روزانه به جهانی رویایی و لذت بخش سوق پیدا می کند. جهانی که در عین خواب گو به واقعیت نزدیک است. در شعر این شاعر، واقعیت ها با سایه ای از وهم و تردید آمیخته می شود و به یکدیگر پیوند می خورد و به ذهن خواننده آرام می نشیند. برای درک این آمیختگی ها شما را دعوت می کنم به شعری از او توجه نمایید با عنوان: “در جای جای سکوت ما”:

“تصویر و تصوری کامل از جهان و حرمان / نداریم

هر چه هست تکه پاره ای از پازل کهنه ای

است که هر روز رنگ می بازد

در جای جای سکوت ما

درخت پرتقال کاشته اند/ که من اطمینان دارم

ما هرگز میوه دادن درخت پرتقال را

نخواهیم دید/ ما چه بودیم

فرزند نخل و غروب های غمگین

یا فرزند دشت پهناوری که ما را نپذیرفت

ما اگر غروب را ستایش می کردیم

منجمد می شدیم

آسمان بر سر ما/ وسعتش را از دست داده بود

کلمات روز به روز برای ما

مفهوم شان را از دست می دادند

فقط کلمه رفتن بود

که مفهوم داشت و قدرت داشت

هر روز در عزلتگاه

گل های بنفشه را آب می دادیم

و برگ های زرد و خشک شده ی

شمعدانی ها را از بوته های شمعدانی ها

جدا می کردیم

تصویر و تصوری کامل از جهان و حرمان

نداریم.”

مسئله حقوق بشر، مقوله ای بی محتوا در ادبیات سیاسی

هیچ گاه به اندازه امروز سیاستمداران دم از حقوق بشر نزده اند و هیچ گاه شمار آنهایی که دست کم در این باره چیزی نوشته اند، به این زیادی نبوده است. اعلامیه حقوق بشر که در یک دیباچه و سی ماده در سال ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید، سیاهه ای بلند از حقوق سیاسی و اجتماعی را به عنوان اصل موضوع می پذیرد که مهمترین آنها عبارتند از: حق زندگی، آزادی و تأمین جان فرد، حق آزادی اندیشه و دین، آزادی بیان، امنیت اجتماعی، برخورداری از کار و سطحی از زندگی که سلامت و رفاه فرد را تضمین کند.

کشورهای کمونیستی، آفریقای جنوبی و عربستان سعودی در آن زمان از رای دادن به آن خودداری کردند. بقیه کشورها، حتی کشورهایی که کانون ظلم، شکنجه، سانسور و آزار بودند، بدون هیچ گونه درنگی پای آن را امضاء کردند. اگر همین امروز هم به مجمع عمومی نگاه کنیم، اکثریت با خودکامان پیدا و پنهان است. در این میان کشورهای دموکراتیک اقلیتی بیش نیستند که تازه بیشتر آنها هم با فسادهای کم و بیش روبرویند.

چهار پنجم جمعیت جهان در شرایطی زندگی می کنند که ریشخندی است بر لحن و کلام پر طمطراق این اعلامیه. هر ساله حدود یکصد میلیون انسان به این جمعیت اضافه می شود که آینده شان بهتر نه، که بارها بدتر از گذشته پدران و مادرانشان خواهد بود. با این اوضاع، آن ماده ها و تبصره های غرورآمیز سازمان ملل تمسخرآمیز می شود.

در این زمان می بینید و می شنوید که همه جا و همیشه قتل عام صورت می گیرد، انسان ها از گرسنگی می میرند، رانده و شکنجه می شوند و در معرض تجاوز قرار می گیرند و با این حال شما ایستاده اید و تماشا می کنید. دنبال مشغله روزمره تان می روید، دست روی دست می گذارید. این حرف ها نه سرزنشی خاموش، بلکه نکوهشی بسیار گویاست، هم خطاب به دولت ها و هم خطاب به زن خانه دار درون اتوبوس، هم خطاب به قدرت های بزرگ و هم خطاب به آدم های کوچک. پس همه ما تبدیل به تماشاگر شده ایم و این فرق ما با انسان های گذشته است. این روند می رود تا آن که مسئله حقوق بشر، در جهان کم کم تبدیل به مقوله ای بی محتوا در ادبیات سیاسی شود…

“در ستایش بی سوادی، هانس ماگنوس برگر”

از دفتر خاطرات دلتنگی در روزگار وانفسا      

پس از پایان کار روزانه، وقتی به خانه رسیدم، دیدم مریم روی مبل جلوی تلویزیون خاموش نشسته و دارد با دستمال کاغذی اشک هایش را پاک می کند. چیزی نگفتم و رفتم داخل اتاق خودم را مشغول کردم. در کتاب های روانشناسی که این روزها خانم های خانه دار خیلی به مطالعه آنها علاقه مندند و مریم نیز چند تایی خریده، خوانده بودم گاهی اوقات گریه کردن انسان را سبک می کند. بنابراین اول چیزی نگفتم ولی بعد از چند لحظه به مریم گفتم:”دوست داری بریم سینما و فیلمی ببینیم تا دلمان باز شود.” او جوابی نداد و به گریه کردنش ادامه داد. بعد زیر لب زمزمه کردم:”امان از اشک های دلتنگی” با شنیدن این حرف شدت گریه های مریم زیادتر شد. در همین حین تلفن همراهم پیامکی برایم فرستاد:”آخرین پرواز تور آنتالیای ترکیه”. رفتم آشپزخانه دو تا چای ریختم و آمدم جلوی مریم نشستم و گفتم: “دوست داری بریم خانه سالمندان و سری به خانم اقدسی بزنیم.” این را که گفتم سرش را به میان دستانش گرفت و به شدت شروع به گریه کرد.

خانم اقدسی پیرزن تنهایی بود که تنها پسرش برای ادامه تحصیل به خارج رفته بود و همانجا مانده بود. سال های اولی که او تنها شده بود اغلب می رفتیم خانه اش و او را سر می زدیم و مخصوصاً هنگام سال نو کمکش می کردیم تا کارهای خانه تکانی اش را انجام دهد. وقتی که ما از آن محل اسباب کشی کردیم و به جای جدید آمدیم، مدتی از او سراغ نداشتیم تا آنکه خبردار شدیم، او با یک چمدان رفته خانه سالمندان و همانجا ماندگار شده است. گویا پسرش در خارج پول نیاز داشته و پیرزن خانه اش را فروخته بود. داشتم به رفتن خانه سالمندان فکر می کردم که صدای گریه مریم بلندتر شد و میان گریه گفت:”از خانه سالمندان زنگ زدند و اطلاع دادند که خانم اقدسی فوت شده است.” دیگر سکوت کردم و کنار مریم نشستم. باید این بار با هم گریه می کردیم. برای غفلت مان، برای بی تفاوتی مان، برای تنهایی مان در این روزگار وانفسا…

از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو

بر اساس اطلاعات اخذ شده از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند و کتاب فروشی های تورنتو (پگاه ـ سرای بامداد) پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

تهران:

ـ عشق های خنده دار ـ میلان کوندرا ـ ترجمه: فروغ پوریاوری، نشر روشنگران و مطالعات زنان ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

ـ آتوسا، دختر کوروش بزرگ ـ هلن افشار ـ چاپ هشتم ـ انتشارات جوانه توس ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

ـ آدم های عوضی ـ پوریا عالمی ـ انتشارات مروارید ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

ـ وزیری امیر حسنک ـ محمود دولت آبادی ـ نشر فیروزی ـ تهران ۱۳۹۳.

ـ سه زن و یک داستان دیگر ـ روبرت موزیل ـ ترجمه: علی عبداللهی ـ نشر مرکز ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

تورنتو:

ـ حلقه گم شده ـ باقر مرتضوی ـ انتشارات فروغ ـ آلمان ـ ۲۰۱۵.

ـ ساعت پاکنویس ـ شهیار قنبری ـ انتشارات تیماژ ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

ـ خاطرات حاج سیاح ـ به کوشش: سیف اله گلکار ـ شرکت کتاب ـ آمریکا ـ ۲۰۱۵.

ـ نهضت مشروطه و نقش تقی زاده ـ منوچهر بختیاری ـ انتشارات پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.

ـ ساعدی از او و درباره او ـ باقر مرتضوی ـ انتشارات فروغ ـ آلمان ـ ۲۰۰۷.

تفکر هفته

شاید برای شما زمانی پیش آمده که آرزو کنید کاش قادر بودید به موضوعی غیر از آن چه الان در ذهن شماست، فکر کنید. افکار ناخواسته و دائمی، الگوهای فکری اغلب بدون معنی، مسائل تکراری و نارحت کننده ای هستند که ذهن را ناتوان کرده و غلبه بر آنها نیز کاری بسیار مشکل است، چون فکری خاص در مغز ما شکل می گیرد و نمی توانیم از آن خلاص شویم. این افکار مخرب می توانند ظرفیت و توانایی ما را کاهش دهند.

بیشتر مردم برای بیرون کردن افکاری از این دست، ناخواسته با خود مبارزه می کنند، تلاشی برای مخفی کردن اختلال و نه درمان آن، اما با چنین روشی نمی توان جلوی هجوم این نوع افکار را گرفت.

آیا تا به حال دقت کرده اید هر چه بیشتر سعی می کنیم که فکری را متوقف کنیم، فراموش کردن یا خلاص شدن از آن سخت تر می شود؟ یکی از روان شناسان دانشگاه هاروارد می گوید:

“شما تنها کسی نیستید که این احساسات را تجربه می کنید. تحقیقات نشان داده است تلاش سخت و زیاد برای این که به چیز خاصی فکر نکنیم تقریباً ضمانتی برای فکر کردن همیشگی به آن موضوع است.”

اما شما با منحرف کردن افکارتان می توانید از شر آنها رها شوید. راه های بیرون رفت از این افکار این گونه است. تماشای فیلم، ورزش، مطالعه، پیاده روی، نوشتن و به سفر رفتن.

ملانصرالدین در تورنتو

ملا که عالمی اهل بصیرت و تمیز است، از آنجایی که با رفتار و اعمال خود در این مدت چند سال اقامت در تورنتو توانسته اعتماد و اعتقاد بسیاری از افراد را به خود جلب کند، اغلب مورد پرسش و سئوال قرار می گیرد و افراد بسیاری مسائل مختلف اخلاقی، اجتماعی و رفتاری را از وی جویا می شوند. در ارتباط با این مسئله روزی یکی از افراد که تازه مهاجرت کرده و به جمع کامیونیتی فهیم و بزرگ ایرانیان تورنتو پیوسته بود و هنوز به کم و کیف بسیاری از مسائل وقوف کامل نداشت از ملا پرسید:

ـ حضرت ملا، نظر جنابعالی در رابطه با موضوع مواد غذایی و غذاهای حلال که در اینجا بسیار مطرح است و گاهی اوقات قیمت غذا و مواد خوراکی حلال نسبت به ارزش معمولی آنها زیادتر است چیست و حکم در این باره چگونه است؟

ملا که از طرز سئوال و سادگی پرسش کننده پی برد که وی تازه وارد است، از روی وظیفه اخلاقی و کسوت ریش سفیدی و راهنمایی مریدان به سئوال این فرد این گونه جواب داد:

“حقیقت امر، مسائل جاریه درباره حلال و حرام بسیار پیچیده و مبهم است، اگر چه ممکن است در پشت این عمل براهین و دلایل مثبته و شواهد و حضور علمیه وجود داشته باشد ولی شرایط اجرای امر آن چنان مشکل و سخت است که جاری کردن آن اگر محال نباشد، به راحتی امکان پذیر نیست ولی این موضوع با توجه به اعتقاد و اعتمادی که بعضی از افراد به کار دیگران دارند موجب گردیده است تا همه رنود و افراد زبل از این فعل در جهت گران فروشی استفاده غیر موجه به عمل آورند، اما با کمی تساهل و تسامح می توان از این مسئله در بلاد غربت صرفنظر کرد و مشکلی هم ایجاد نمی کند.”