نوشته ای که پیش رو دارید فشرده ی مطلب بلندی است که در نتیجه مطالعه در زمینه مسئله زن  صورت گرفته، که به اختصار سعی در نشان دادن ریشه های فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی این معضل دارد. باشد که در آینده نزدیک  انتشار تمامی این مطلب  میسر شود.

*

در حالی که در سرزمین بحران زده ایران شاهد جوانه زدن پرچم آزادی هستیم، با نگاه کردن به تصاویر زنان و دختران جوانی که حجاب اجباری شان را بر سر درفشی در معرض باد قرار می دهند،  به چگونگی این می اندیشم که زن ها چرا باید از نگاه مردان و کل جامعه، موجودات”متفاوتی” دیده شوند؟ کل جامعه، چرا که بسیاری از زنها هم، در کشور من و شاید کشورهای دیگر، متقاعد شده اند که زن باید تن به قوانین مردسالارانه ای بدهد که او را محدود و موظف به نوعی زندگی متفاوت از مرد می کند. به عبارت دیگر او “دیگری” و متفاوت، به حساب می آید.

هلن سیکسو، فیلسوف و متفکر، در خصوص نظریه “دیگری” شدن پا را از این هم فراتر می نهد و این تفاوت را هم ردیف اندیشه طرفداری از تبعیض نژادی می داند که در برتری جویی و تسلط و نیز بهره برداری، ریشه دارد. او در کتاب های متعددی که برای روشن کردن مسئله زن نوشته به کرات به این نکته اساسی تاکید می ورزد که در طول تاریخ در روند مردانه ای که به وجود آمده، علم و مذهب دست در دست هم به “دیگری” کردن زن کوشش داشته اند و  نتیجتا برای جنس مرد برتری قایل شده اند. در این ارتباط سیکسو به نظریه فروید که او آن را بهphallocentrism   (برتری جویی بر اساس تفاوت جسمی/جنسی) مرتبط می داند، اعتراض می کند و نظریه حسادت زن به مرد برای نداشتن آلت تناسلی مردانه را  به چالش می کشد.

هلن سیکسو

او مذاهب و فرهنگ های غالب را هم همدست اسطوره تاریخیMedusa می شناسد که به موی زن و قدرت استثنائی اغواگر آن باور داشته و خواهان پوشیده نگهداشتنش هستند بدون آنکه هیچ مسئولیتی برای مردان و دیدگاه نظربازانه  آنها قایل شوند!

جالب توجه است که  بدانیم در یونان باستان،  سر بریده مدوسوس، اسطوره اغواگری، توسط سرداران برای ترساندن دشمن بر سر درفش یا نیزه ای، به کار برده می شد. این سمبل در فرهنگ های مختلف، معانی مختلفی در ارتباط با مرگ و زندگی دارد.١

در مورد دختران خیابان انقلاب، خانم فاطمه صادقی خلخالی می گوید:” آنها فضیلت و عشق زنانه را از فضای خصوصی به فضای عمومی می آورند، چیزی که جامعه کنونی به آن سخت نیازمند است. آنها سوای بحث های عقیدتی در مورد حجاب، اینگونه عمل می کنند که تن غیر جنسی شده را در ملاءعام قرار می دهند.”

“جنسی” شدن زن و تحریک انگیزی جسم و بخصوص موی زن، ایده ای است که وقتی از نزدیک به مطالعه ی آن می پردازیم، می بینیم که این تصمیمی مردانه در سطحی به وسعت جهان است که در آن زن را جنس دوم٢و “دیگری” و قابل کنترل و قابل تملک قلمداد می کند، گیریم که در دینی مثل اسلام، این باور غلیظ تر شده و به کنترل فیزیکی و زور هم مبدل می شود.

در حالی که باور نژادپرستانه، رفته رفته تحت تاثیر عقل و منطق در حال از بین رفتن است، و جنبه های سودجویانه و سیاسی آن برای همگان آشکار شده، و قایل بودن به برتری به بهانه رنگ پوست، دیگر احمقانه شناخته می شود، ولی هنوز ما شاهد باورهای شبیه آن در مورد مسئله زن هستیم که تفاوت جسمی را بهانه ی ایجاد تفاوت “انسانی” می شناسد و کم و بیش این باور  گریبانگیر عموم مردم دنیا، به استثنای عده محدودی زن و مرد خردمند و صاحب عقل و منطق سالم، است.

این وضعیت راهی بجز جد و جهد زنانه برای ایجاد شرایطی فضیلت گرا و غیر مغرض باقی  نمی گذارد که بی شک برای موفقیت، به همکاری همه مردان خردمند نیز نیازمندیم.

ویرجینیا وولف در کتاب خود دختران جوان را  مورد خطاب قرار می دهد و آنها را تشویق به نوشتن می کند. به آنها می گوید: روی سخنم با شما دختران جوان است، چرا که مادرهایتان نمی توانند این اندرز مرا به کار ببندند، آنها مشغول کارهای خانه و بچه داری [ و کارهای خارج از خانه] هستند. او تاکید می کند که هر زنی نیاز به فضای خصوصی دارد که در آن به رشد استعدادهایش پرداخته و امکان بروز  بدهد. این تاکید، صدای فروغ فرخزاد را در ذهن زنده می کند:

داس های واژگون بیکار

و دانه های زندانی ….۳

در همین ارتباط هلن سیکسو از نوع جدید و زنانه ای از نوشتن سخن می گوید۴ که تکیه بر اشتراک فضای انسانی دارد، و در همین فضای فکری است که دکتر رضا براهنی در یک سخنرانی در استکهلم می گوید:

فروغ فرخزاد

“در ترجمه اشعار فروغ به انگلیسی تا به حال هیچکس موفق به انجام درست آن نبوده، چرا که لطافت، اندوه، و تنهایی عجیب و غریبی را که در شعر زنانه اوست، درک نکرده اند. فروغ اوزان مردانه شعر حافظ را می شکند، او برای بیان حس خود نیاز به زبانی “زنانه” دارد که با کتاب شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، آغاز می شود. او تنها بود، خود را در میان مردان، تنها می دید.”!

وقتی از فروغ می خوانیم:

دلم برای باغچه میسوزد،

من از زمانی 

که قلب خود را گم کرده است، میترسم!

من فکر می کنم که باغچه را می شود به بیمارستان برد!

به یاد زندگی نابغه زمان خود، استیون هاوکینگ  و تاثیر “فضیلت” و عشق زن در زندگی او می افتیم که در سن بیست و یک سالگی پزشکان دو سال بیشتر برای زنده ماندنش زمان پیش بینی نکرده بودند، ولی او به برکت عشق همسرش و در ادامه،  توجه و مهربانی خانم متخصصی که معالج او بود، در حال حاضر در هفتاد و پنج سالگی به زندگی پر بارش ادامه می دهد.

و دختران خیابان انقلاب، در حرکت خود، هر روز تکرار می کنند:

من از سلاله درختانم 

تنفس هوای مانده ملولم می کند 

چرا توقف کنم؟ چرا؟

 

 

پانویس ها:

١ـ رجوع شود به کتاب ، the concept of Ecriture feminine in Helene Cixous’s the lough of

Medusa همچنین، مقاله تحقیقیthe Greek myth , Medusa, نوشتهR. K. Bostow

٢ـ Simon Debovar نویسنده کتاب جنس دوم

٣ـ رجوع شود به مجموعه شعر “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد”

۴ـ کتاب The lough of Medusaاثر Helene Cixuse