فرح طاهری
دیگر جشن مهرگان دارد جا می افتد، حداقل در خارج کشور که این طور است. امسال تا آنجا که ما اطلاع داریم این سومین جشن مهرگان بود که برگزار می شد. نماینده ایرانی تبار مجلس انتاریو، دکتر مریدی، هر ساله جشن مهرگان به پا می کند و سازمان زنان ایرانی انتاریو نیز این سنت را چندین سال است که گرامی می دارد.
امسال انجمن ایرانیان “نارنج” در همکاری با انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه رایرسون در سالن بزرگ ساختمان OISE، روز جمعه ۱۵ اکتبر ۲۰۱۰، مهرگان را جشن گرفتند و فکر می کنم با این جشن حضور خود را در بین سایر انجمن های ایرانی نیز اعلام داشتند.
پیش از شروع جشن، جلسه ی پرسش و پاسخ با محسن نامجو، خواننده و نوازنده ی نوگرا برگزار شد و پس از آن “نارنج” صحنه را در دست گرفت.
در آغاز، ستاره و البرز، گردانندگان برنامه، از مهرگان گفتند. جشنی باستانی مربوط به دوران پیش از اسلام که از دهم مهرماه به مدت شش روز برگزار می شد. در آن زمان سال به دو فصل تابستان و زمستان تقسیم شده بود و تابستان با جشن نوروز و زمستان با جشن مهرگان آغاز می شد. مهرگان در آئین زرتشتیان به “مهر”، الهه ی نور، دوستی، ایمان، عشق و مهربانی، اختصاص دارد و به طور گسترده تر جشن پائیزی ایرانیان بوده است.
در افسانه ی فریدون و ضحاک، مهرگان روز پیروزی فریدون و کاوه آهنگر بر ضحاک بوده است. پس از به بند کشیدن ضحاک در دماوند، فریدون به پادشاهی رسید و این جشن مربوط به آن واقعه است.
در بخش موسیقی مهرگان، شاهرخ سعیدی نوازنده تار از گروه مهرورزان و امیر منبع چی نوازنده تنبک از گروه چکاوک قطعاتی نواختند و ارسلان علیزاده نیز مسئول صدا بود.
در بخش رقص، لادن لطفی، رقصی با آهنگ کمانچه و طراحی فرزانه کابلی اجرا کرد و مورد تشویق بسیار قرار گرفت.
در بخش شعر، سیاوش شعبانپور و تارا آغداشلو چند شعر از سروده های خودشان را خواندند. پیش از شعرخوانی تارا، فیلم ویدیویی کوتاهی از ساخته های سِمکو صالحی با شرکت تارا آغداشلو پخش شد که با این شعر شروع می شد: من بیان من بودنم و حال و حوصله ی زنانگی …
در ادامه بخش نقالی بود. ساسان قهرمان، نویسنده و بازیگر، بخشی از شاهنامه را به شیوه ی سنتی نقالان، پرده خوانی کرد تا رسید به کشته شدن سهراب به دست رستم. قهرمان، این برنامه را پیش از این چندین بار دیگر اجرا کرده بود، اما این بار به کشته شدن سهراب که رسید، کارش را قطع کرد و با تماشاگران شروع به صحبت کرد و گفت:
“اصل باقی ماندن این قصه ها و شعرها برای چیست؟ امروز بعد از سی و یک سال از انقلابی که در ایران اتفاق افتاد، نسل هایی که بعد از آن آمدند، دوستان جوانی که شاید دو سه سال است به خارج آمده اند، دوستانی که شاید هیچ چیز از آن گذشته نمی دانند، دوستانی که شاید حتی نام فردوسی را نتوانند درست ادا کنند، باز بزرگداشت فردوسی را می گیرند، برای چه؟ برای اینکه این حماسه ها کارشان این است که چیزی را در ما زنده نگه دارند.”
او افزود:”می خواهم حواستان را معطوف کنم به چیز دیگری. همه ی ما از شاهنامه رستم یادمان می آید و سهراب به خاطر جوانی و جوانمردی و مرگ تلخش به دست پدر، ولی چیزی را که یادمان نمی آید، اینکه تهمینه، زنی، در داستانی که هزار سال پیش به نظم نوشته شده، شبانه به خوابگاه مردی می رود و می گوید از تو خوشم آمده و می خواهم از تو بچه داشته باشم. نمی گوید می خواهم با تو ازدواج کنم.”
قهرمان رو به جمعیت می کند و می گوید: “امروز هر کدام از شما دختران جوانی را که اینجا می بینم، دوست پسرتان را انتخاب می کنید یا به هم می زنید، تهمینه اید. امروز تارا که می خواند “من بیان من بودنم، حوصله ی زنانگی ام”، تهمینه است. در ایران، تمام دخترانی که می ایستند، حتی اگر خودسوزی می کنند، فرار می کنند، و با فشار جلوی فشار می ایستند، هر کدام از شما که چیزی را انتخاب می کنید، تهمینه اید.”
نقال به سهراب هم می پردازد و می گوید:”سهراب کیست؟ سهرابی که ما اینقدر دوستش داریم و مرگش برایمان تلخ است. سهرابی که این طور تلخ به دست پدر ـ نظام پدرسالاری کشته می شود. ممکن است ندانید که نسل پس از نسل در ایران، مردم می رفتند و سعی می کردند جلوی مجلس سهراب کشی را بگیرند تا سهرابمان از بین نرود. نماینده ما از بین نرود، مگر سهراب کیست؟ آن هم در شاهنامه، آن هم درکشوری که اینقدر به ایرانیت خودش می نازد و اینقدر ما شاهنامه را نشان از ملی گرایی و نژاد پاک و خون پاک می دانیم. سهراب کیه؟ سهراب از مادری تورانی و پدری ایرانی، یعنی نماینده ی ترکیب است. یعنی همین ایرانی که الان داریم. ایرانی که در آن تناقض وجود دارد. کودکی که نه نژاد پاکی دارد، نه خون ثابت و کامل از یک طرف، مادرش تورانی ست یعنی دشمن خونی ایرانیان، و بیست سال نبوده، می آید و به سادگی این نظام را که در برابر تغییر ایستادگی می کند، فرو می ریزد…”
قهرمان به زمان حال پرداخت و گفت:”هیچ چیز ثابت نمی ماند. برای اینکه گردآفرید ما “ندا”ست، برای اینکه “سهراب” های ما الان اینجا نیستند، برای اینکه ترس هر ساختاری که می خواهد همه چیز را ثابت نگه دارد، از همین است. بیایید نگران یک چیز باشیم که قطعش کنیم. اگر بار دیگر من این نقالی را اجرا کردم، این جا را قطعش کنیم. به این دل خوش نباشیم که ۳۰ تیر داریم، ۱۸ تیر داریم، ۲ خرداد داریم، ۱۶ آذر داریم، تا کی باید اینها را داشته باشیم، یک جایی باید این را قطع کرد، و جایی که قطع می شود آن هراس را به وجود می آورد. و آنها از همین می ترسند از تغییر و از ترکیب. نشانه هایی هست که رستم هم از همین تغییر می ترسید و در مقابلش ایستاد و رو به شکست و تزلزل رفت.”
پس از این سخنان، قهرمان به نقالی اش ادامه داد و آن را به پایان برد.
گفتنی ست در این جشن، حدود پانصد تن شرکت کرده بودند. جوانان “نارنج” میز زیبایی برای مهرگان تدارک دیده بودند که بسیاری با آن عکس می انداختند و در پایان مراسم هم آش مهرگان، که البته من برای اولین بار شنیدم چنین آشی وجود دارد، برای میهمانان سرو شد.