دکتر محمود صادقی

از “تنهایی” مرضی تا  تنهایی “وجودی”

… و چون نیلوفر آبی می توان به تنهایی در مرداب ریشه دوانید و به هنگامه ی شفق چشم از آفتاب فرو شست تا به طلوعی دگرباره، تنها و سربلند به سمت و سوی بالا در حرکت بود، تنهای تنها. و آدمی یکتا زاده می شود و یگانه می میرد و فاصله بین تولد و مرگ را زیستنی است چالش برانگیز، پر از فراز و فرود، سرشار از اوج و حضیض، یأس و ناامیدی، سردرگمی و حرمان و تجربه مکرر و مستمر دلهره و اضطراب چگونه زیستن و درد چگونه بودن. حضورش در جهان هستی به نهال نوپا و بی پناهی می ماند که مجبور به قد کشیدن و ریشه دوانیدنی است فارغ از هر تهدید و تحدید توفان و توفندی، و استوار و پابرجا ماندش را هیچ گریز و گزیری نیست الا به تنهایی و بی کسی و استقلال، تا شکل و ماهیتش را خود و تنها خود بسازد با ره توشه ای که در سفر زیستنش با اراده و آگاهی انتخابگرش بوده و جزء لاینفک ماهیت و وجود روانیش محسوب می شود. چنین است که همیشه زمان بین خود و عالم خارج در هجرت است تا بنیانی را بنا نهد که از خویشتن خویش باشد و همگون و همراه عوالم درونی خود تا آخرین دمی که می زید. تا خلق کند، به معنائی ژرف دست یازد، سمت و سوی هدفمندی را درک کرده و شوق بودنی را به حرص و ولع نقش زند. از تکرار و در جاماندن گریزان بوده و ایستایی را نسبتی معکوس سازد و در روزمرگی و روزمره گی گرفتار ناید. چشم به دوردستها و  دل قوی به تمنایی که فرایش می خواند تا گام استوار دارد در مسیر “شدن”، که سکون را بشکند و پیله ها را درهم ریزد و غبار از آینه دل برباید. تا به آگاهی و فرزانگی، عناصر و عوامل سد کننده ی رشد را در هم شکسته و دنیای خود را بسان آرایشگری که دل در گرو زیبایی دارد، آرایش و پیرایش داده باشد و گرنه خود به نسیان سپرده شده و به ناکجا آبادها رهنمون خواهد شد.

در چنین راه پر مخاطره و پر از هول و هراسی اگر”تنها” نباشد و در جمع گم شده، دل در گرو دیگران داشته و جذب و حل روند حاکم گردد، از درون تهی شده، از خود بی خود گشته و ریشه می خشکاند، و اگر “تنهای” تنها باشد، راه پر مخاطره، مملو از دام و خوفناک را برنخواهد تابید. چنین است که آدمی در عین اینکه می باید “تنها” و بی کس و با اتکا به خویشتن قدم در راه بگذارد و از دیگران بی نیاز گردد، از طرفی دیگر “تنها” نمی تواند بود، که با دیگران در آمیختن نیازی است حیاتی و بی آن نتوان رو به رشد و سالم زیست. آنچه که بسیار مهم می نمایاند درک ماهیت، چگونگی و مرز بین این دو تنهایی است. با مقدمه ای که گذشت، در این مقاله درصدد خواهم بود که تنهایی مرضی و وجودی را با زبانی ساده تحلیل و تبیین نمایم و امیدوارم مورد استفاده باشد.

عصری که عناصر حاکم و تعیین کننده آن تکنولوژی و ماشین باشد و مناسبات بین فردی بر محور سودجویی استوار گردد، و روابط بین فردی   بر اساس برتری جویی و اقتدار هر چه بیشتر  بچرخد، آدمی بسان مهره ای در لای چرخ دنده های آن مقهور و محبوس خواهد بود . و در روزگاری که فردگرایی قانون نانوشته ای است که برتمام ارکان جامعه مدرن سایه افکنده و بده بستانهای آدمی را در تمام حوزه ها به سمت و سوئی رهنمون می کند که انتفاع هر چه بیشتر شخصی را حتی در لطیف ترین خواست و تمایلات آدمی حاکم می سازد. در زمانی که شتاب و تعجیل برای بهره مندی و دست یابی به امکانات برتر و بیشتر ارزش شده و فرد خود را با داشته های مادی اش تعریف می کند، هر چه بیشتر اضافه خواه و افزون طلب تر گشته تا “من” فربه شده ای را تجربه نماید. در دوره ای بسر می بریم که  مقدس ترین و زیباترین خواست و ویژگی های آدمی کم رنگ و به سخره گرفته می شود تا ماشین وار و بی اراده تولید کرده و مصرف نماید. چنین است که اضطراب، مولود نامیمون عصر مدرنی است که قد علم کرده تا تیشه بر ریشه آدمی  زند و بیرحمانه تا به زانو  نشاندن آن فرو ننشیند. “تنهایی” مرضی یکی از عوارض و پیامدهای “اضطرابی” است که درحال حاضر سیطره خود را بیش از پیش گسترانیده است.

 با وجود اینکه ارتباطات اجتماعی در عصر تکنولوژی تسهیل  و گسترده تر شده است، اما بررسی های روانشناختی و جامعه شناختی بیانگر آن است که انسان در این دوره بیش از هر زمان دیگر احساس تنهایی می کند و انزوای اجتماعی به یکی از بزرگترین مشکلات دنیای مدرن تبدیل شده است. حضور و وجود اغراق آمیز هرگونه ماشینی، روابط صمیمی انسانی را تحت الشعاع قرار داده و به پایین ترین حد خود تنزل میدهد، علی الخصوص برای نسل فیس بوکی ها و شبکه هایی از این دست، چرا که داشتن ده ها دوست اینترنتی نمی تواند جای یک رابطه عاطفی  و روانی  را بگیرد. آلدرمن در کتاب “چگونه در مدرسه زندگی تنها باشیم” معتقد است که، تنهایی یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی است که توسط رسانه‌های الکترونیکی امروزی برای ما به ارمغان آورده شده است. تلفن‌های همراه، پیام‌های کوتاه، ایمیل‌ها و حساب‌های توئیتری و فیس‌بوکی همه به این احساس اضافه می‌کنند. این رسانه‌ها سبب شده است بسیاری از ما یک زندگی فرضی را برای خود تشکیل دهیم و خود را در آن غرق کنیم. سادگی این ارتباطات، سهل‌الوصول بودن آن‌ها، عدم نیاز به داشتن تعهد باعث شده است طرفداران این فضاهای مجازی هر روز افزایش پیدا کنند و با وجود غرق شدن در ارتباطات احساس تنهایی و انزوای اجتماعی هر روز بیشتر و بیشتر میشود.

تنهایی یا انزوای مرضی با تعداد متعددی از روش ها و سبک های متقابل بی ثمر، ناتوانی در حل مشکلات و نقص در مهارت های اجتماعی همبستگی دارد. افراد منزوی تمایل دارند زیاد از خودشان حرف بزنند بدون اینکه به حال و حوصله دیگران توجه کرده و اهمیتی داده باشند. آنها خیلی تماس چشمی با دیگران برقرار نمی کنند. معمولا برایشان بسیار سخت است که در ارتباطات اجتماعی مشارکت  و یا آنرا حفظ کنند. انزوای مرضی همچنین با خودکشی، الکلیسم، مکانیسم های دفاعی خاصی چون دفاع از خود و خودشیفتگی حاد همبستگی دارد. افراد با “احساس تنهایی” و “انزوا” خود  را  بی ارزش، از درون فرسوده، غیرقابل قبول برای دیگران، و نیز جدای از دیگران توصیف می کنند در نتیجه  از روابط بسیار نازل اجتماعی برخوردار است.

 اگرچه تنهایی محصول عوامل متعددی است، که خود نیز می تواند علت بعضی از رفتارهای مرضی و بیماری های جسمانی باشد. در حوزه آسیب شناسی روانی ـ اجتماعی، ریشه های میل به تنهایی را باید در دوران کودکی و نوجوانی جستجو کرد، اما به نظر می رسد تجربیات آن دوران نمی تواند دلایل قاطع و تمام کننده ای در اختیار بگذارد، خصوصا با عنایت به مولفه ها و مشخصه های دوره جدید. نوع و چگونگی روابط و مناسبات  در عصری که عمیق و گرم بودن رابطه را برنمی تابد و از خط کشی ها و مقررات خشک و غیر قابل انعطافی بهره مند است بیشتر قابل توجیه است. همچنین ایجاد دیوار و موانع ضخیم با تقویت و هشدار دهنده های قوی  که “فردگرایی” را در روابط اجتماعی، شغلی  و بین فردی با شکل ظاهرا منطقی خود تقویت و تثبیت کرده است تا جایی که به روابط خانوادگی نیز کشیده شده و تعاریف رابطه را  طوری  تغییر داده که افراد در درون سیستم دنبال یک فضای اختصاصی و خصوصی برای خود گشته  که دیگران را به آن راهی نباشد و خود و دنیای خود را جدا کرده باشد. این فضاها نه تنها ضرورت دارد ، بلکه می تواند سالم، منطقی و مطابق بر بهداشت روانی باشد، اما با یک امای بسیار بزرگ.  این روند بی تفاوتی، بی مسئولیتی، عدم همدردی را شکل داده و دامن می زند، “اهمیتی برای من ندارد”، “مشکل تو است”، “ربطی به من ندارد”، “مسئله من نیست”، “خودت حلش کن”، “هرکس مسئول خودش است” و … طرز تلقی های مهلک، مسموم و بیمارگونه ای هستند که با طعم شیرین توجیه های منطقی و متمدنانه ای بر حلقوم ما با هزاران ترفند بزک کرده فرو می ریزند تا آنی بشویم که چنین نظام هایی می خواهند، از مدرسه گرفته تا اجتماع، از رسانه ها گرفته تا کلاس هاس آموزشی مهارت های اجتماعی- که پوسته ظاهری را به ابترترین شکل ممکن به خورد مردم می دهند- ، ادعاهای روشنفکرمآبانه و نصایح کلیشه ای تهی از معنی که با جا انداختن غلط و غیر علمی مفاهیم بسیار عمیقی چون “اینجا و اکنون” ، “مستقل باش”،”آزاد زندگی کن”، “در دو روزه دنیا لحظه ها را دریاب”، “دم را غنیمت شمار”، “کار خودت را بکن” و….  زندگی فردی و اجتماعی را به مسیری هدایت می کنند که فرد تنها و تنها در اندیشه مصالح و خواست های خود باشد فارغ از اینکه مصالح فرد می تواند با دیگران گره بخورد.  و مهمتر اینکه حال خوب و یا بد دیگران، حالمان را عمیقا خوب یا بد نمی کند، چرا که اساسا به حال دیگران اهمیتی نمی دهیم، که آن را حس و تجربه کرده باشیم. وقتی این مسئله به خانواده که ظریفترین، صمیمی ترین و عاطفی ـ روانی ترین ارتباطات را در خود دارد، کشیده می شود، بسان سم خطرناکی می شود که می تواند کل روابط و بالاتر از آن کل هستی فرد را مسموم سازد. وقتی فرد مسئولانه و متعهدانه در تلاش نیست که همدردی و هم حسی  خود را در ارتباط با دیگران و کل هستی رشد دهد، و وقتی فرد از کنار دیگران و وقایع بی تفاوت و بی احساس می گذرد،  وقتی در خویشتن درد دیگران را در نمی یابد، چه واژهائی را می توان در وصف آن به کار برد که بیانگر عوالم درونیش باشد، آیا چنین آدمی “تنها” نیست؟  اگر چه در جمع و با جمع باشد، و این روند می تواند مقدمه ای برای بیماری های روانی همچون افسردگی باشد. اگر از بعضی اختلالات شخصیت که مانع از ارتباط عمیق اجتماعی و بین فردی می شود بگذریم و “احساس تنهایی” را در سطح کلی تر بررسی کنیم، می تواند راهگشایی شناخت علل و عوامل”احساس تنهایی” بوده  منجر به کنکاش در علل احساس تنهایی در افراد گردد.

اگرچه “احساس تنهایی” عمیق نیازمند مداخله های روانشناختی است و این امکان وجود دارد که با شناخت درست علت یا علل آن، تغییراتی را ایجاد کرد. یکی از مهمترین عوامل احساس تنهایی، عدم احساس مسئولیت در قبال دیگران است. وقتی فرد با تمام وجود و متعهدانه  و خالصانه درگیر دیگران شود و در قبال افراد احساس مسئولیت کند، مسلم است که می تواند روابط عمیقی را نیز ایجاد نماید، این ویژگی به افراد این امکان را می دهد که دیگران را دوست داشته و به دیگران عشق بورزند. کسانی که به دیگران عشق می ورزند هرگز تنها نمی مانند. احساس عدم امنیت در ارتباط با دیگران از جمله عوامل دیگری است که می تواند مانع از روابط با دیگران باشد، این احساس با تولید اضطراب مانع از یارگیری شده و فرد را به انزوا می کشاند، بدین معنی که قضاوت های عجولانه، پیش داوریها، ارزشیابی ها، ارزیابی ها، انگ و برچسب زدنها، و.. که از عدم امنیت روانی و درونی فرد نشأت می گیرد به دیگران و روابط با دیگران نیز سرایت کرده و مانع از ارتباط می شود. ترس از طرد شدگی عاملی است که فرد را از دیگران دور نگه می دارد. این مسئله که   فرد دائماً مضطرب و نگران طردشدگی باشد، ترجیح می دهد که درگیر دیگران نشده تا احساس ناخوشایند طرد شدگی را تجربه نکند. این تفکر غیرمنطقی، که طرد شدگی وحشتناک است موجب می شود که فرد از محیط های اجتماعی کناره گیری کرده و تن به تنهایی دهد. ترس از عدم پذیرش  نیز مانع از رابطه ی عمیق با دیگران می شود و تا حدودی نیز مثل ترس از طردشدگی می باشد. در این عامل فرد شدیداً دنبال تایید گرفتن از دیگران است و اگر غیراز آن باشد آزرده شده و روابط با دیگران را قطع می کند. اعتماد به نفس و عزت نفس پایین دلیل خوبی است برای عدم ارتباطات اجتماعی گسترده. اضطراب ناشی از عدم اعتماد به نفس و تصور ذهنی نامطلوب از خود و معیارها و ارزشهای خود مانع بزرگی است که فرد به ارتباط با دیگران کشیده شود، پذیرش خود آنچنان که هستیم  می تواند گامی بس بلندی باشد در راستای پیوند خوردن با دیگران. عدم توانایی در پذیرش دیگران، وقتی شخصی توانایی پذیرش بدون قید و شرط دیگران را نداشته باشد، مسلم است که از محدوده ارتباطاتش کاسته شده و می تواند به انزوا کشانده شود، برعکس پذیرش دیگران آنچنان که هستند عامل بسیار مهمی در روابط بین فردی و اجتماعی است. احساس خودبزرگ بینی و تصور اغراق آمیز از خود  مانع بزرگی است که روند گره خوردن با دیگران را سلب می کند. این ویژگی از جمله کاراکترهای بسیار منفی و طرد کننده ایست که معمولا دیگران را بی میل از ارتباط برقرارکردن می کند. افراد دوست ندارند که از بالا نگریسته و تحقیر شوند، بنابراین ترجیح می دهند که تن به رابطه ندهند. توجه اغراق آمیز به ابعاد منفی و ضعف دیگران به راحتی ارتباطات را می شکند. همه ی ما از اینکه دائما از ضعف هایمان بشنویم و آنها را مورد توجه و تذکر ببینیم بیزار هستیم، بنابراین عطای آن ارتباط را به لقایش می بخشیم.  خودخواهی و خودشیفتگی رابطه را شدیدا مختل می کند مگر دو خودشیفته درگیر هم شوند و چون نیازهای هم را می فهمند امکان ارتباطی طولانی هست. اما در یک رابطه سالم هیچ کس حاضر نیست خود را فدای خودخواهی های مرضی دیگری کند، این نوع کاراکتر را چون عاملی مثل “در مرکز توجه بودن” حرکت می دهد، مورد مقاومت و سردی دیگران واقع شده و گستره اجتماعی اش کاسته می شود. تجربیات ناخوشایند در روابط اجتماعی و عمومیت دادن آن به موقعیت های دیگر نیز از جمله عوامل مهمی است که می تواند به تنهایی فرد منجر شود. آدمی باید دریابد که هر کس و هر موقعیتی منحصر به فرد است. درون گرایی مرضی عاملی است که مانع از هرگونه رابطه می شود و فرد وقتی در ارتباط با دیگران قرار می گیرد احساس اضطراب می کند. حسادت، رقابت، برتری جویی، افزون طلبی، از جمله عوامل دیگری هستند که روابط اجتماعی را مختل کرده و فرد را به انزوا می کشاند. در حوزه روانشناسی اجتماعی و نگرش های جامعه شناختی، عواملی چون تکنولوژی، ماشین، رفاه طلبی فردگرایی  …. عواملی هستند که به “تنهایی” بیشتر دامن می زنند که در مقدمه به شکل کلی اشارتی شد. در بخش دوم به تنهایی وجودی پرداخته می شود.

 

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.