کورت پژوهشگر جوانی است که چندی پیش تحقیقی در مورد نسل کشی ارمنی‌های ترکیه کرده بود و سرانجام به این معادله رسیده بود که دولت‌ مرکزی بدون مشارکت و تأیید شهروندان خود قادر به حذف فیزیکی اقلیت‌ها نیست.

اکنون که رساله‌ی کورت را به آخر رسانده‌ام و نتیجه‌گیری او را به دقت بررسی می‌کنم، در مقایسه به آنچه در خاک وطن رخ داده است، می‌توان هم‌ذات پنداری زیادی یافت.یعنی اگر از همان فردای بهمن ۵۷ سازمان‌های سیاسی، روشنفکران و مردم به حجاب زورکی «نه» مطلق می‌گفتند، آیا امروز هزینه‌ای که زنان ایران متحمل شده‌اند بر آنها تحمیل می‌شد؟

اگر مردم، میدان‌های به دار کشیدن کسانی که به حق یا به ناحق حقل‌آویز می‌شوند، را محل تفریح قرار نمی‌دادند، آیا آسان بود ادامه ی آزمایشی که سیاه‌اندیشان راه انداخته بودند تا ظرفیت جامعه را بیازمایند؟

هنوز در فکر نتیجه‌ای که کورت اعلام کرده، بودم که در وبگاه‌های مختلف خواندم تعدادی از بازیگران سینما دعوت روحانی برای شام (افطار) را نپذیرفته‌اند. ضمن نمایشی خواندن این حرکت از سوی کسانی که دست به چنین کاری زده‌اند، اما تحسین‌شان کردم. تحسین به این دلیل که به مردم آموزش داده می‌شود «نه» گفتن سد سکندر هم نیست. می‌شود به روحانی هم «نه» گفت. چنانچه دانشجویانی حتا اگر به صورت نمایشی، در برابر سیدعلی خامنه‌ای ناآگاهی او از مسایل جاری روزانه را به رخ‌اش کشیدند. این که او چه پاسخی داد، مهم نیست. مهم گوهر اعتراض است که از پیله درآمده است و دارد رشد می‌کند.

در گیرودار کارهای نمایشی بازیگران سینما بودم که ناگاه اعلامیه جناب “محمود دولت‌آبادی” منتشر شد؛ چون به روحانی رأی داده، در میهمانی شام یا افطار او هم شرکت می‌کند. یعنی ایشان بر اشتباه رأی دادن‌شان که حق‌شان بوده نه تنها تاکید دارند که گفته‌ها و کردار روحانی را هم مثبت ارزیابی می‌کنند که به دعوت ایشان لبیک می‌گوید.

آقای دولت‌آبادی انگار فراموش کرده‌اند که بسیارانی به روحانی رأی دادند و انگشتان جوهری‌شان را به نشانه‌ی پیروزی در برابر دوربین‌های عکاسان رسانه‌ها بالا بردند تا به رخ دیگرانی که مخالف رأی دادن بودند، بکشانند که بله ما بد را به بدتر ترجیح دادیم تا مملکت سقوط نکند. اما همان‌ها، یا دست کم برخی‌شان بعد از خیزش دی‌ماه سال گذشته، پشیمان شدند که چرا در رأی دادن به روحانی اشتباه کرده‌اند. خلف وعده‌های روحانی و دوستانش که موسوم هستند به اصلاح طلب که مردم را حتا از خس و خاشاک هم بدتر نام دادند، آقای دولت‌آبادی نه دیده و نه شنیده. سر از پای نشناخته و به عنوان نماد روشنفکری لبیک گویان راهی خوردن شام خون می‌شود. خون محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، میرعلایی و…

این در حالی است که کسان دیگری که کمتر توقع برخوردی صریح و روشن از آن‌ها می‌رود به ‌طور رسمی و برای همگان نوشتند که به میهمانی روحانی نمی‌روند. از آن جمله‌اند:

مهناز افشار، بازیگرسینما در اینستاگرام و توئیتر خود عکس دعوتنامه‌اش را در کنار عکس آتنا دائمی، زندانی سیاسی منتشر کرد و نوشت:

“با تشکر از دعوت حضرتعالی از شما می‌خواهم به‌جای من آتنا دائمی فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی را که به‌تازگی در زندان قرچک ورامین ۳۰ ساله شده و اکنون در زندان اوین به سر می‌برد دعوت کنید. او جنایتکار نیست فقط برای حقوق انسان‌ها در این سرزمین تلاش کرده.”

آناهیتا همتی، بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون در صفحه اینستاگرامش با اشاره به فقر و سفره خالی مردم و وضعیت استان سیستان و بلوچستان نوشت:

“آقای رئیس‌جمهور من به افطاری شما نخواهم آمد…. سفره ما مردم ایران روز به روز خالی‌ترمی‌شود… بیماری و فقر در استان‌های سیستان و بلوچستان روز به روز بیشتر می‌شود…. وضعیت زلزله‌زده‌ها، مهر و موم‌های سال به همین منوال باقی مانده است (زلزله بم و حالا کرمانشاه) آب و هوایی که در بیشتر استان‌ها غبارآلوده است و هم‌وطنان کوردمان روزی نیست که عذاب نکشند، کوله برانی که با شلیک کشته می‌شوند. حتی اسب‌هایشان تیرباران می‌شوند. وضعیت زنان در هر حوزه‌ای که فکرش رو بکنید، روز به روز اسفبارترمی‌شود….‌وضعیت اسیدپاشی و قوانین عقب‌افتاده درست نشده…بیماری‌هایی که خانواده‌ها برای پول دارو به هرجایی التماس میکنن و حاضرن تن به فروختن اعضای بدن خود بدهند… هنرمندانی که ممنوع هستند، هنری که سانسور می‌شود، آدم‌هایی که حذف می‌شوند. گلویمان را سرپنجه آهنین مهر و موم‌هاست که سخت می‌فشارد، در حال خفه شدنیم. واقعا در چنین شرایطی که من و مردم با فقر دست‌وپنجه نرم‌ می‌کنیم، درحالی‌که کوچک‌ترین اعتراضی هم سرکوب می‌شود، برای خودم حضور در چنین مکانی را جایز نمی‌دانم.”

کیوان مهرگان در صفحه اینستاگرام خود با عنوان فقط تحریمی ها بخوانند نوشته است:

به سنت هر ساله ی همه ی روسای جمهور، حسن روحانی با رعایت تمام پروتکل ها، گروهی از هنرمندان را دعوت کرد تا یک افطار با هم باشند. حرف بزنند و گفت وگو کنند. برخی از هنرمندان که به صورت غیرعلنی دعوت شده اند، با علنی کردن دعوتنامه ها و با هشتگ یکسان #ما_به_افطاری_نخواهیم_رفت»، به دلیل وضع اقتصادی نامناسب مردم، این دعوت را رد کردند و تیتر گزارش رسانه های مخالف دولت شده اند:

۱- در این اتفاق یک رفتار بی ادبانه و به دور از آداب معاشرت در علنی کردن دعوتی غیرعلنی رخ داده؛ هنرمندان محترم تحریمی اگر بنایشان بر نرفتن بود، می توانستند از ابتدا دعوتنامه را نپذیرند و امضایشان را پای برگه دریافت دعوت نامه نگذارند.۲- کیست که امروز نگران اوضاع کشور و وضعیت اقتصادی مردم و جامعه نباشد؟ هرکسی هرجا که هست هرکاری می تواند یا از دستش برمی آید، انجام می دهد تا خسارات بی تدبیری ها کمتر شود حتی در حد انتقال چهره به چهره مشکلات به رئیس جمهور… ۳-کاش برای پرهیز از غیر نمایشی بودن این اعتراض، برای بیان مطالباتان درخواست وقت می کردید. آیا کسی جرأت می کرد به شما تریبون ندهد؟ سینه سپر می کردید حرفتان را می زدید. به گوشه ای خزیدن و یک هشتگ زدن که هنر نمی خواهد. ۴- با این منطق که شما دارید انتظار می رود نام شما را دیگر در هیچ پروژه سینمایی، سریال یا تئاتر نبینیم. چون تا وقتی سفره مردم خالی است چه نیازی به ساخت فیلم و سریال وتئاتر است؟ ۵ – برای راستی آزمایی ادعای نگرانی برای سفره خالی مردم درخواست می کنم صداقت به خرج بدهید ۵۰ درصد دستمزدهای سال گذشته تان را به برای پر کردن سفره های مردم بگذارید. هستید؟ محال می دانم.۶-می توانستید بیایید شماره خزانه دولت که در دسترس عموم است پول شام و افطارتان را به خزانه برگردانید. ۷ – همه موارد بالا را گفتم که فقط نشان بدهم گنجشکی که رنگ می کنید نمی توانید جای قناری به ملت قالب کنید. اعتراض کردن هم آدابی دارد که متاسفانه شماها بلد نیستید.

اما پرویز پرستویی در بیانیه خود نوشت:

“ضمن سپاس از دعوت حضرتعالى به عرض می‌رساند که با توجه به شرایط بد اقتصادى و روحى مردم کشورمان باور این حقیر بر این استوار است که چنین گرد هم‌آیی‌هایی که مستلزم صرف هزینه‌های زیاد است (و تعدادشان هم کم نیست) شاید حداقل از نگاه بنده و تعدادى از همکارانم چندان ضرورى نباشد. نیک میدانم که هدف شما از این مهمانى افطار شنیدن حرف‌ها و بیان مشکلات جامعه هنرى از زبان آن‌هاست. اما تجربه چند سال اخیر نشان داده که شما حتى بیش از ما به این مشکلات واقفید و آن‌ها را به بهانه‌های مختلف بیان می‌دارید. اما ظاهرا ما باید فقط دل‌خوش باشیم که شما در کنار ما هستید و این مشکلات را میدانید و میگویید.چراکه ظاهرا شما هم دنبال گوش شنوایى هستید که مشکلات را حل کند و از این نظر دقیقا مانند مایید.درخواست‌های ما و سایر اقشار مردم این روزها چندان تفاوتى با هم ندارد. همه در یک کشتى هستیم و چشم امید به شجاعت و عمل‌گرایی ناخدا بسته‌ایم. باشد که به صخره ناامیدی برنخوریم که سخت‌ترین صخره‌ها است. در پایان اضافه می‌کنیم که شاید اگر شما رئیس جمهور نبودید اکنون همین امکان براى ابراز نظر نیز فیلتر شده بود و همین کوچک هم نتیجه رأى به شماست.این‌ها را درک می‌کنیم و ممنونیم اما شما هم ما را درک کنید.”

پرستو گلستانی بازیگر سینما و تلویزیون هم نوشت:

“وقتی مردم ما به‌سختی زندگی می‌کنند و حتی دسته‌ای از مردم سفره سحری‌شان خالی است؛ این افطاری‌ها از گلویم پایین نمی‌رود، پس نخواهم آمد. دور هم میل بفرمایید، شاید کمی هم در دلتان هنگام اذان به فکر افطاری دردمندان افتادید.”

آقای دولت‌‌آبادی چرا چنین می‌‌کنید؟ شما در جامعه اعتباری دارید که بسیاری ندارند، شما به‌جای استفاده از همین اعتبار و در جهت مردم حرکت کردن و در پیرانه‌‌سر، نان را در خون هم‌‌‌وندان می‌‌‌زنی و نوش جان می‌کنید؟

در پایان یادآور شوم که کردار و کنش نامطلوب «محمود دولت‌آبادی» هیچ ربطی به کانون نویسندگان ایران ندارد. اعتبار کانون نویسندگان نه به افراد که به کنش‌های خود کانون به‌عنوان یک جمع است. کانون جمع اضداد هم بوده و خواهد بود. کسانی با باورهای گوناگون تنها به اعتبار نویسندگی‌شان در زیر سقفی به نام کانون نویسندگان ایران جمع شده‌اند. بنابراین کنش فردی هیچ‌یک از آن‌ها ربطی به کلیت کانون نویسندگان ندارد.اگرچه جناب دولت‌آبادی فراموش کرده‌اند که همین چند روز پیش نیروهای امنیتی به برنامه خصوصی جشن پنجاه‌سالگی کانون نویسندگان حمله کردند و اجازه ندادند که تعدادی نویسنده به سن بلوغ رسیدن کانونشان را جشن بگیرند و رئیس‌جمهور و وزیر ارشادشان هم شتر دیدی، ندیدی را اجرا کردند. اما کنش محمود خان دولت‌آبادی ربطی به کانون ندارد.

این جستار را با نوشته کوتاه فرج سرکوهی در همین مورد به پایان می‌برم که شاید بهترین برخورد دیدم بدون توهین:

“با بوق و کرنا اعلام کرده است «به حسن روحانی رای داده‌ام و به همین رای که دادم، احترام می‌گذارم. بنابراین من دعوت ایشان را برای افطار پاسخ خواهم داد…و در این مهمانی حضور خواهم یافت.” کاش آقای دولت‌آبادی به رأیی که زمانی به منشور کانون نویسندگان داد، به امضای خود در متن ۱۳۴ نویسنده و دستکم به اثر ماندگار خود «جای خالی سلوچ» نیز «احترام» می‌گذاشت. (راستی نشست نهائی شدن متن ۱۳۴ در خانه ما یادت هست و آن بحث‌هادرباره استقلال نویسنده از قدرت؟)

مدعی است که «اهل فعالیت سیاسی» نیست اما در دو دهه و اندی اخیر به فعالیت سیاسی روی آورده و آن‌هم در حدِ مبتذلِ تقلیل یافتن به مهره تبلیغات انتخاباتی رفسنجانی و روحانی، در حد بدل شدن به زینت‌المجالس سخنرانی‌های سیاسی رؤسای جمهور و وزیران ارشاد اسلامی و… البته به شیوه همه کاسبکاران دو نبش از «ژست اپوزیسیونی» برای محافل اروپائی نیز غافل نیست (سخت است چنین نوشتن درباره کسی که با او ماجراها داشته‌ای اما سکوت تاکنونی نیز بسیار سخت بود).

بااین‌همه به گفته برتولد برشت «آدم، آدم است» و آدم حق دارد از رای خود برگردد، حق دارد بر استقلال هنری و شخصی و فکری خود پا بگذارد. حق دارد پای علم سانسورچیان سینه بزند، حق دارد مجیز «سردار سلیمانی» را بگوید، حق دارد بر سفره افطار و خوان جلادان بنشیند. «افطار»؟ راستی یادم رفت بنویسم که نماز و روزه‌ات قبول….. و این مختصر اما به معنای اصالتِ کرشمه‌های سینماگرانِ نان به نرخ روزخور نیست هرچند این توصیف تنها درباره برخی از ردکنندگان دعوت به افطار صادق است و نه همه ی آن‌ها.”