به بهانه تور جهانی نمایش”بازی با خاطرات پرویز صیاد وصمد”
پرویز صیاد با آن که در چهار دهه گذشته در تلویزیون و بر پرده سینماها و در سالن های نمایش درون کشور دیده نشده، اما همچنان در میان مردم ایران محبوب است و نامش هنوز بسیاری را در خارج از کشور به دیدارش در سالن های نمایش می کشاند. شگفت آن که در میان دوستدارانش تنها میانسالان وکهنسالان نیستند، نسلی که در سال های درخشش این هنرمند در فضای هنری داخل کشور هنوز به دنیا نیامده بودند نیز با شوق دیدن این چهره محبوب هنر ایران به سالن های نمایش می آیند و ازاین نظر، او چنین محبوبیت دنباله داری را باید مدیون دوران اینترنت باشد.
پرویز صیاد از هر منظری، در تاریخ تلویزیون و سینمای ایران پدیده ای استثنایی است. او با کاراکتر “صمدآقا” به چنان اشتهاری در میان مردم دست یافت که مخلوقش نام خالق خود – پرویز صیاد – را به حاشیه راند و بسیاری نام واقعی او را نمی دانستند و پرویز صیاد را با نام صمد می شناختند و چه بسا حالا نیز بسیاری او را ” صمد” بشناسند، اما ویژگی ای که این چهره مشهور را استثنا می کند تنها نقش های ماندگار هنری و بازیگری غالبا کمدی او در تلویزیون و سینما نیست؛ بیش از همه پرویز صیاد از این جهت متمایز است که در عرصه های مختلف هنری از نگارش نقد هنری در مطبوعات، فیلمنامه نویسی، نمایشنامه نویسی، بازیگری و کارگردانی تئاتر، کارگردانی و بازیگری و تهیه فیلم در سینما، برنامه سازی و بازیگری، کارگردانی و نگارش متن برای سریال های تلویزیونی، تا ساختن شو برای تلویزیون و کارگردانی شبیه خوانی(تعزیه) را می توان در کارنامه هنری او دید و این همه، از هر جهت او را به پدیده ای استثنایی و ماندگار در هنرهای یاد شده تبدیل می کند.
تازه ترین دیدار این چهره محبوب با مردم ایران در برون مرز، در سه ماه گذشته از امریکا تا نقاط مختلف اروپا، با اجرای”خاطرات پرویز صیاد و صمد” استقبال بسیاری را برانگیخت و با خاطره گویی هایش، با بازی و نمایش گوشه هایی از نمونه های دوران طلایی و پرخاطره تلویزیون تماشاگرش را شگفت زده کرد. صیاد در ابتدای کار تازه اش، رودر رو با بیننده اش می گوید این بازگویی خاطراتش در صحنه، همان کتابی است که باید در سن بازنشستگی نوشته و منتشر می شد، اما او نمی تواند منتظر چاپ و نشر فروش کتاب بنشیند(می گوید اصلا مگر چند نفر کتاب می خرند و می خوانند) و صادقانه اعتراف می کند از آن جایی که محروم از حقوق بازنشستگی است، کتاب خاطراتش را این گونه با گفتار و تصویرو بازی به دوستدارانش عرضه می کند و “حقوق بازنشستگی” را از تماشاگرانش – که هنگام این سخن او را با کف زدن ها تشویق و ستایش می کنند -، می گیرد.
“بازی با خاطرات پرویز صیاد و صمد” که عموما به کارهای تلویزیونی این هنرمند سرشناس مربوط است در سه اپیزود و در دو فاصله، از دورترین کارهای تلویزیونی، که فیلمی از آنان باقی نمانده، سخن به میان می آید و در آغاز قسمتی خاطره انگیز از “کاف شو” رقص باله مری آپیک با ساز آهنگساز معروف مجتبی میرزاده از روی دریاچه قو چایکوفسکی، با همراهی پرویز صیاد که به رقص ایرانی قر کمر می انجامد، پخش می شود.
صدای آواز خانم “لرتا هایراپتیان تبریزی” مسیحی در نمایش شبیه خوانی(تعزیه) یوسف و زلیخا به کارگردانی پرویز صیاد در یکی از اولین دوره های جشنواره جهانی هنر در شیراز تنها نمونه ایست بدون فیلم و تصویر از اثر صیاد در جشن هنر شیراز. هنر اجدادی پرویز صیاد – تعزیه گردانی- هر چند می تواند او را به هنر نمایش و تئاتر علاقه مند کرده باشد، اما خوانش او از شبیه خوانی، سوگوارانه نیست. او اگر چه مبدع شبیه خوانی کمدی نیست- و بنا به گفته اش نسخی از تعزیه های کمدی وجود داشته اما رو به فراموشی نهاده بود-، با پردازش او برنسخه “یوسف و زلیخا ” و دو نسخه دیگر، شبیه خوانی را از روایت مسلط تعزیه خارج کرد و در جشن هنر شیراز به اجرا درآورد.
حضور گاه و بیگاه شخصیت مشهور “صمد – آقا ” بر پرده نمایش، که سهم خود را در میان خاطرات پرویز صیاد مطالبه می کند، با گفت و گوی این دو ادامه می یابد، اما دقایقی بعد حضور صمد با لباس روستایی معروفش روی صحنه، تماشاگر را غافلگیر می کند و در میان تشویق ممتد بینندگانش، پرویز صیاد را به پرده نمایش می فرستد و حضور واقعی خود را به او تاکید می کند و همچنان از مطالباتی می گوید که نرساندنش به ” لیلا” از آن جمله است.
صیاد در معرفی کارهای عموما پیش از انقلاب ۵۷ خود به پشت صحنه آثارش هم نقب می زند و از همکارانش و از گرفتاری های گاه و بیگاه نمایش ها و سریال های تلویزیونی انتقادی اش نزد مقام های ارشد تلویزیونی برایش ایجاد می کرد هم، سخن به میان می آورد. صیاد ساختن سریال اختاپوس را یکی از بهترین کارهای تلویزیونی خودش می داند و در مجموع با آثار انتقادیش، خودش را اصلاحگری می خواند که هیچگاه رغبت و گرایشی به امور انقلاب نداشته است. در همین راستا در پرده نهایی نمایش خود، از چند مدیر برجسته تلویزیون در دوره گذشته یاد می کند و بیش از همه روی دو شخص محمود جعفریان و پرویز نیکخواه که پس از انقلاب به دست انقلابیون مسلمان اعدام می شوند مکث می کند. این بخش از خاطرات که به طور مستقیم به نمایش و سریال و فیلم های او مربوط نیست، ضمن طولانی بودن فضایی غمگین و تراژیک به خاطرات می دهد؛ چیزی که تا حدودی از حوصله تماشاگر طرفدار طنز و کمدی خارج است. خاصه که زندگی تراژیک و البته خودخواسته پرویز نیکخواه که از رهبران کنفدراسیون دانشجویان بوده و در زندان رژیم پادشاهی از دیدگاه های انقلابی به سوی اصلاحگری روی می آورد رنگ تیره ای به فضای نمایش می دهد، اما این آخر کار نیست، صیاد می داند که در پایان باید تماشاگرانش را با خنده و شادی و خاطرات خوش به خانه هایشان بفرستد . برای همین، ماجرای آن “صدای مشکوک” در سریال دایی جان ناپلئون تمهیدی می شود تا او به شیوه استندآپ کمدی یک ربع پایانی، نمایش را در خنده و کف زدن و تشویق فرو برد. ” صدایی” که نه تنها او “اسدالله میرزای” دایی جان ناپلئون نمی داند از چه کسی سرزده، بلکه به گفته اش، خود نویسنده دایی جان ناپلئون، ایرج پزشکزاد هم نمی داند کدام یک از شخصیت هایش مرتکب آن شده است. صیاد در پایان با طنز کلامی هنرمندانه “باد” در رفته در آن سریال را به دوردست های تاریخ ما، به ایهام باد در شعری از خیام و شعری از رودکی گره می زند و در نهایت ” بیگ بنگ” آغازین را “صدای” مشکوک بزرگی می داند که همه چیز می تواند از آن آغاز شده باشد.