بناهای یادبود، مثل بناهای تاریخی و باستانی، گاه هزاران سال عمر می کنند. درکشور ما اما قضیه جور دیگری است. بنای یادبودی که برای روز نهم دیماه ساختند، طفلکی یکی دو شب بیشتر دوام نیاورد و عمرش را داد به شما!

روز نهم دی ماه ۸۸ را که یادتان هست؟ همان روزی که میلیاردها تهرانی! به طور خودجوش سوار صدها اتوبوسی که به طور خودجوش صف کشیده بودند شدند و پس از دریافت ساندیسی که به خاطر آن آمده بودند به منزل بازگشتند.

خب انصافاً هم باید برای چنین روزی یک بنای یادبود ساخته می شد و شد و در مقابل دانشگاه تهران هم نصب گردید، اما فردا صبح، مردمی که آمده بودند با این بنا عکس یادگاری بیندازند دیدند جا تر است و بنا نیست.

برای ادای احترام به کسانی که در این روز چند تا چند تا ساندیس گرفتند و نام این نوشیدنی را جاودانی کردند، و همچنین برای اینکه  قضایا بیشتر یادتان بیاید و انگیزه ساختن این بنای یادبود را به خاطر بیاورید، عین مطلبی را که سال گذشته به این مناسبت درج کرده بودیم تکرار می کنیم باشد که افسانه ساندیس را از جاودانی هم جاودانی ترکنیم!

آقای موسوی، اشتباه می کنید!

مهندس موسوی نامزد همچنان معترض به انتخابات ریاست جمهوری، در گفتگوئی با سایت کلمه گفته است که به راهیپمائی خودجوش ۲۵ خرداد می توان افتخارکرد نه راهپیمائی های مهندسی شده.

آدم حیرت می کند ازکسی که خودش رفته است درس مهندسی خوانده و مهندس شده و آنوقت به کارهای مهندسی شده ایراد می گیرد!

بنده درست برعکس نظر مهندس موسوی، معتقدم راهپیمائی مهندسی شده افتخار دارد نه راهپیمائی خودجوش.

در راهپیمائی های خودجوش، نه تنها دل خود آدم جوش می زند که : خدایا نگیرندم؟ نزنندم؟ نکشندم؟، بلکه دل خواهر و مادر آدم هم مثل سیر و سرکه می جوشد تا وقتی که آدم به خانه برگردد.

پایت را که می خواهی از خانه بیرون بگذاری، خواهرت می گوید داداش تو رو خدا مواظب باش، هرجا بسیجی ها و پاسدارها بودند، راهتو کج کن و از آنطرف نرو. و مادرت ضمن اینکه از زیر قرآن ردت می کند می گوید مادرجون یادت باشه که من فقط تورو دارم، داداشت که شش ماهه زندانه، اگرتو را هم بگیرند من و خواهرت از غصه دق می کنیم.

در راهپیمائی های مهندسی شده، آدم نه تنها دلش شور نمی زند و نگرانی ندارد که کتک بخورد و دستگیر شود، بلکه با دمش گردو هم می شکند چون می داند که شب  با جیب پر پول وکلی خوراکی به خانه بر می گردد و همه اهل خانه را احیاء می کند.

خواهر و مادر آدم هم موقع خداحافظی، فوقش سفارش می کنند: علی تو رو خدا مردم را یواش بزن و لت و پارشون نکن، گناه دارن بیچاره ها.

وقتی هم خواستی چماقت را برداری و راه بیفتی، دو سه تا کیسه پلاستیک می دهند دست آدم و می گویند هر چی دادند خودت تنها نخوری ها، واسه ما هم بیار!

در راه پیمائی های خودجوش، آدم همه اش نگران است که خودش را چه جوری به میدان آزادی برساند وکجا پارک کند؟ صدجور نقشه می کشد که اگر فلان جا بسته بود از فلان کوچه می روم و اگر فلان خیابان را گرفته بودند، می پیچم توی فلان خیابان و ضمناً فکر این است که ماشین قراضه اش را یک جائی پارک کند که درب و داغانش نکنند.

در راهپیمائی های مهندسی شده، آدم با خیال راحت می داند که اتوبوس شماره ۱۷۷۷ منتظرش است و تا او نرسد، اتوبوس راه نمی افتد. بنابراین، ضمن خواندن ترانه: اوسا چلوکبابی، عجب چلوکبابی ….سلانه سلانه می رود تا به اتوبوس برسد.

در راهپیمائی های خودجوش، آدم دائم باید مواظب باشد که ازش فیلمبرداری یا عکس برداری نکنند و شب و نصفه شب به سراغش نیایند و دستگیرش نکنند.

در راهپیمائی مهندسی شده، از خانه که خواست برود بیرون، کلاهی را که بهش داده اند می کشد روی سرش و خیالش از بابت عکسبرداری و فیلمبرداری راحت است چون می داند که فقط چشمها و لبهایش پیداست.

در راهپیمائی خودجوش، آدم نمی داند از کدام طرف برود که کم خطرتر باشد؟ در نتیجه با سیل جمعیت به اینطرف و آنطرف کشانده می شود. در حالی که در راهپیمائی مهندسی شده، حاج آقا خودش به آدم می گوید که کجا بایستد، چه فحش هائی بدهد و چه جوری بزند که طرف ناکار نشود، اما تا آخر عمر نتواند از جاش بلند شود!

در راهپیمائی های خودجوش، آدم خدا خدا می کند که بقیه هم بتوانند یک جوری خودشان را به محل تظاهرات برسانند و جمعیت خیلی کم نباشد، اما در راهپیمائی های مهندسی شده، روزنامه های خودی از دو روز پیش خبر می دهند که ۵۰ میلیون نفر در تظاهرات شرکت می کنند و خیال آدم راحت است که اگر جمعیت بیشتر نشود کمتر نخواهد شد و مطمئن است که حتی اگر۴۹ میلیون و۹۹۹ هزار و۹۹۹ نفر هم جمع شوند، تا وقتی که نفر آخر به میدان نرسد و۵۰ میلیون تکمیل نشود، سخنرانی رئیس جمهور شروع نخواهد شد.

جناب آقای موسوی!

منصفانه بگوئید ببینیم اینهمه اتوبوس را جور کردن، اینهمه خوراکی و ساندیس به میدان نبرد آوردن و اینهمه آدم را از دهات مختلف جمع کردن و به تهران آوردن افتخار دارد یا بنشینی به امید خدا و ببینی چند هزار نفر می توانند از سوراخ سمبه ها بگریزند و خودشان را به خیابان ها برسانند؟!

آقای مهندس، بگذارید برایتان مثال های ساده تری بزنم:

شما ترافیک کشورهای اروپائی را که مهندسی شده و حساب شده است می پسندید یا ترافیک بلبشوی بنگلادش را که خودجوش است؟ ترافیکی که اسب و آدم وگاری و ماشین درهم می لولند ؟!

دوست دارید طرفدارانتان بی برنامه، پیاده و دربه در، با تاکسی بار و دوچرخه و موتورسیکلت به میدان آزادی بیایند یا با یک برنامه مهندسی شده، با اتوبوس های نو، مجهز، و تمیز؟

برنامه ریزی و ردیف کردن اینهمه اتوبوس، افتخار ندارد؟ اصلا شما خبر داشتید که مملکت ما اینهمه اتوبوس دارد؟ خواهش می کنم به عکس اتوبوس ها دقت کنید و بی حب و بغض یک ماشاالله بگوئید!

جناب آقای مهندس موسوی. شما تظاهرات مهندسی شده و استفاده از امکانات دولتی را محکوم کرده اید، اما قبول کنید که حمل و نقل ۵۰ میلیون آدم، بدون مهندسی کردن این برنامه امکان ندارد. لشکرکشی اندیشه ای والا، همتی بزرگ، پولی سرشار و زحمت و برنامه ریزی  بسیار می خواهد، آیا اگر کسی این کار را کرد کار بدی کرده و باید محکومش کرد؟!

شاید شما به تعداد ۵۰ میلیون ایراد دارید و رویتان نمی شود بگوئید کدام ۵۰ میلیون؟ اگر شک داشتید، می خواستید خودتان بیائید و تظاهرکنندگان را بشمرید!

جناب آقای موسوی! روز ۲۵ خرداد از هرکس می پرسیدی کجا ساندیس می دهند؟ چپ چپ نگاهت می کرد و می گفت خدا روزیتو جای دیگری حواله کند در حالی که روز ۹ دی یا ۲۲ بهمن از هرکس همین سئوال را می کردی با انگشت گوشه ای را نشان می داد و می گفت اوناهاش، یک شعبه اش هم اونجاست. این برنامه ریزی و این کار مهندسی شده بد است؟

اگر خودتان خسته وگرسنه و تشنه در میان تظاهرکنندگان بودید و چنین سئوالی را می کردید، کدام جواب را می پسندیدید؟

آقای موسوی، انصاف داشته باشید و اعتراف کنید که تظاهرات مهندسی شده از تظاهرات خودجوش بهتر است. به نظر من که از بهتر هم بهترتر است.

 

بوی کباب خورده به بینی آن جناب؟

هوگوچاوز، رئیس جمهور ونزوئلا که در المپیک دودوزه بازان جهان به کسب مدال طلا دست یافته است، در حاشیه مراسم سوگند دیلما روسف، رئیس جمهور جدید برزیل، دیدار دوستانه وکوتاهی نیز با هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجه آمریکا داشت.

وی قبلا و در مقر سازمان ملل در نیویورک، جورج بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا را با شیطان مقایسه کرده بود و پس از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری نیز گفته بود که اوباما فرق چندانی با بوش ندارد.

خبرنگار ما که تلفنی با آقای چاوز صحبت می کرد پرسید قربان شما رفیق جون جونی آقای احمدی نژاد هستید و ایشان دشمن آمریکا؟ وقتی شما به دشمن آقای احمدی نژاد لبخند می زنید و با وزیرخارجه اش دست می دهید….

آقای چاوز صحبت خبرنگار ما را قطع کرد وگفت منظورت اون ضرب المثل دوست دشمن تو، دشمن تو هم هست و این جور چیزها را می خواهی بگی دیگه؟

خبرنگار ما جواب داد یک چیزی توی همین مایه ها. آقای چاوز ضمن آنکه می خندید گفت پسر جان ما در ونزوئلا یک ضرب المثل حکیمانه داریم که می فرماید هر طرفی که باد اومد باید بادش داد و یک ضرب المثل عامیانه هم داریم که می فرماید تو پول داشته باش، کوفت داشته باش.

خبرنگار ما پرسید قربان بوی کبابی به مشامتان خورده است؟ آقای چاوز با خنده جواب داد اگر دوزبازی بلد بودی و می تونستی دودوزه بازی کنی، از این سئوال های بچه گانه نمی کردی وگوشی را گذاشت!

تنها کاری که از سازمان ملل ساخته است

یک زندانی به نام حسین میرزائی طی نامه ای که برای دبیرکل سازمان ملل متحد نوشته است، از شکنجه هائی که در موردش اعمال شده سخن گفته و از جمله نوشته است به مدت ۱۰ روز صبح و عصر و هر بار چندین دقیقه به او برق وصل می کرده اند.

شنیده ام دبیرکل سازمان ملل متحد در جواب این زندانی گفته است والا ما که کاری غیر از صدور بیانیه و اعلامیه و از این چیزها ازمان ساخته نیست، ولی در مورد شما استثنائاً اقدام دیگری هم خواهیم کرد و آن این است که اگر برایتان قبض برق صادرکردند و خواستند پول برقی را که به شما وصل کرده اند ازتان وصول کنند، قبضش را بفرستید ما پرداخت کنیم!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.