بسیاری از اشعار فارسی علاوه بر موسیقی حالت نقاشی، مینیاتوری و نمایشنامه نیز دارد.

 به این چند نمونه توجه فرمایید تا با من همنوا شوید که شعر فارسی هم وزن یعنی موسیقی و هم حالت نقاشی و نمایشنامه دارد و در واقع جای خالی این هنرها را تا حدودی پر می کرد. هر یک از نمونه هائی که در اینجا ذکر می کنم می تواند شاهدی باشد بر این مدعا. از حافظ:

 زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

دکتر ناصر امیری

پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فراگوش من آورد و به آواز حزین

گفت ای عاشق شوریدۀ من، خوابت هست

 

از مهدی اخوان ثالث:

ما چون دو دریچه روبری هم

آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

عمر آینۀ بهشت اما، آه

همچون شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته است

زیرا یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد

 

از شعر نو به نمونۀ کوتاهی از روانشاد نادر نادرپور توجه کنید. او در این شعر شب را به زنی تشبیه کرده که چراغ اتاقش را خاموش می کند و می خوابد و سرخی اول بامداد را به گل های ارغوانی که بر آبشار شیر یعنی روشنی صبح پدیدار می گردد:

شب، چون زنی که پنجره ها را یکان یکان

می بندد و چراغ اتاقش را

                               خاموش می کند،

یک یک ستاره ها را خاموش کرد و خفت.

 

سرخی در آسمان سپید سحرگهان

گل های ارغوان را آبشار شیر

                                  تصویرکرد

بادی، کتاب سبز درختان را

                                  تفسیر کرد

آنگاه، در حریر چمن، آتشی شکفت.

آتش نبود،

بر آب سبز دریا، قایق بود

خورشید واژگون حقایق بود

یا، انفجار عقدۀ تاریکی

در آفتاب سرخ شقایق بود.

 

ملاحظه می فرمائید که هر یک از این اشعار به تنهائی یک نمایشنامۀ فشرده است. و اگر مفاهیم گسترده ای را که اخوان و نادرپور در این دو شعر به کمک نیروی تخیل و تسلط خود بر زبان به صورت بسیار مختصر بیان کرده اند گسترش و شاخ و برگ دهیم می توان آن را به نمایشنامه تبدیل کرد.

به همین ترتیب می توان صدها شعر از شاعران متقدم و متأخر را مثال آورد. حکایات مثنوی معنوی مولانا حالت تمثیلی دارد. داستان های عاشقانه مانند لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، ویس و رامین، زال و رودابه، بیژن و منیژه، هفت پیکر، سلامان و ابسال و دیگر داستان های  کوتاه و بلند منظوم فارسی نام برد.

 

اشتراک در دین

در دین نیز مردم افغانستان با ایرانیان اشتراک دارند. از آثار باقی ماندۀ یک آتشگاه که در حدود هفتاد سال پیش در شهر بغلان که جزئی از تخارستان قدیم بوده کشف شده پیداست که مردم آن سامان در حدود ۲۵۰۰ سال قبل زردشتی بوده اند. بنا بر روایت گشتاسپ نامۀ دقیقی بلخی زردشت پیامبر ایران باستان نخستین بار دینش را بر گشتاسب شهریار ایران که مرکز حکومتش بلخ بود نمودار کرد و گشتاسپ نیز دین او را پذیرفت.

بر طبق آن چه در فرهنگ فارسی مصاحب چاپ فرانکلین آمده “زردشت در حملۀ دوم ارجاپ تورانی به بلخ، به دست یک تورانی از خاندان کرپ کشته شد.”به موجب این روایت، این نظر که زادگاه زردشت نیز بلخ بوده است تقویت می گردد. همچنان گفته شده است که معبد “نوبهار” در بلخ باستان نیز آتشگاه بوده است.

این موضوع در گشتاسپ نامه اثر منظوم دقیقی بلخی که هزار بیت است ذکر شده است. این ابیات بعداً توسط فردوسی بزرگ در آغاز شاهنامه با امانت و ذکر منبع نقل شده است. دقیقی نیز که دیانت زردشتی داشت در جوانی به دست غلامش کشته شد.

در بعضی از بخش های دیگر افغانستان و از جمله در کابل دین هندو و برهمائی رایج بود و در بامیان دین بودائی رواج داشت. اما با حملۀ اعراب اکثر مردم ایران و افغانستان با وجود مقاومت های دلیرانۀ بسیار سرانجام به دین اسلام مشرف گردانیده شدند. به عنوان مثال می توان از دویست سال مقاومت و جنگ و گریز مردم کابل و پادشاهان هندی تبار آن شهر در برابر اعراب یاد کرد که به آسانی تسلیم نشدند.

 

جشن ها

جشن سده و مهرگان و نوروز در زمان محمود و مسعود تا زمان تیموریان در هرات برگزار می شد. اکنون نیز جشن نوروز برگزار می شود. سال نو با نوروز آغاز می شود. مهرگان اگر چه به طور رسمی برگزار نمی گردد، اما برای اهل فضل و فرهنگ عزیز است و تجلیل می شود. این ابیات برگرفته از قصیدۀ “مهرگان در البرز” سرودۀ استاد خلیلی است:

 

آب ها صاف و هوا معتدل و دلها شاد

مهرگان آمد و بر ما در شادی بگشاد

مهرگان چون مه من خرم و مهرانگیز است

نرم دل، نغز ادا، نیک نظر، پاک نهاد

باختر باز به آئین کهن جشن گرفت

که کند خسرو ما رسم نیاکان بنیاد

از لب سند شود تا لب جیحون سرسبز

وز در مرو شود تا خط خیبر آباد

 

موسیقی

از آثار شاعران دورۀ اول نظیر رودکی و شاعران دربار غزنه به روشنی پیداست که دستگاه های موسیقی ایرانی حداقل در دربار پادشاهان در سرتاسر این منطقه از ماوراءالنهر گرفته تا همۀ خراسان رایج بوده است.

 

به عنوان مثال، وقتی که نصربن احمد پادشاه سامانی از بخارا برای یک سفر کوتاه به هرات رفت آن چنان شیفتۀ این سرزمین شد که به قول نظامی عروضی سمرقندی در کتاب چهارمقاله “در اثناء سخن هری را به بهشت عدن مانند کردی، بلکه بر بهشت ترجیح نهادی، و از بهار چین زیادت آوردی”

می دانیم که بزرگان لشکر دست به دامن رودکی زدند که پادشاه را به بازگشت به بخارا تشویق کند. باز به قول چهار مقاله:

“رودکی قصیده ای بگفت و به وقتی که امیر صبوح کرده بود در آمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پردۀ عشاق این قصیده آغاز کرد:

بوی جوی مولیان آید همی          یاد یار مهربان آید همی

پس دستگاهی را که رودکی این شعر را خواند پردۀ عشاق بوده است که از دستگاه های موسیقی ایران است.

در دیوان منوچهری که یکی از سه شاعر بزرگ دربار محمود غزنوی است از ۶۵ پرده و آهنگ موسیقی ایرانی یاد شده است که مطربان دربار غزنه آنها را می نواخته اند.

در دوره های اخیر نیز از اشاراتی که در شعر بعضی از شاعران متأخر افغانستان به آهنگ ها و دستگاه های موسیقی شده پیداست که این دستگاه های موسیقی برای آنان آشنا بوده و توسط نوازندگان نواخته می شده است. واصل کابلی شاعر و منشی دربار امیر عبدالرحمن خان در غزلی، از راه حجاز و پردۀ عشاق و شور و عراق و صفاهان یاد می کند:

ابر است و باد و ژاله و باران بهمنی

ساقی به قول خواجه بده جام یک منی

بعد می گوید:

ساقی هنوز باده به اندازه می دهد

مطرب چرا تو چنگ به قانون نمی زنی

راه حجاز و پردۀ عشاق راست کن

تا شور در عراق و صفاهان در افکنی

 

یکی از کتب شعری که به تقلید از شاهنامۀ فردوسی سروده شده کتابیست به نام اکبرنامه اثر حمید کشمیری که در شرح دلاوری های وزیر اکبرخان، یکی از قهرمانان جنگ افغانستان با انگلیس (حدود ۱۲۰ سال قبل) سروده شده است. در این کتاب نیز به پرده ها و آهنگ های نوا، عراق، عشاق و سه گاه اشاره شده است:

مغنی چو مضراب بر تار زد

ز مستی صبا سر به دیوار زد

به آهنگ عشرت نوا برکشید

به صوتی که مرغ از هوا درکشید

به سوزی نوا برکشید از عراق

که گل سوز بلبل گرفت از فراق

شده بلبل از نغمۀ دلگشای

بر آهنگ عشاق دستانسرای

چنان خور فتاد از سرود سه گاه

تو گوئی که دیگر نخیزد پگاه

 

گفته شده است امیر حبیب الله خان در حدود یکصد سال پیش از سفر از هند برگشت و دو استاد موسیقی هندی را با خود به کابل برد تا به نوازندگان و مطربان افغانی موسیقی هندی بیاموزند. از آن زمان به تدریج در اثر روابط نزدیک تر با هند، موسیقی هند در موسیقی افغانی اثر گذاشت و ادوات و ابزار موسیقی هند به افغانستان وارد و سرانجام موسیقی هندی جانشین موسیقی اصیل خراسانی شد.

 

وحدت دو سرزمین

چنان که می دانیم دو سرزمین ایران و افغانستان امروز در دوره هائی از تاریخ به عنوان یک سرزمین شناخته و به نام ایران و خراسان خوانده می شدند و به همین دلیل است که شاعران دورۀ غزنویان محمود غزنوی و پسرش مسعود را با عناوینی چون خسرو ایران، شاه ایران، ملک ایران، خدایگان خراسان، شاه خراسان، و سپهسالار ایران یاد کرده اند. به این چند نمونه توجه فرمائید:

فرخی سیستانی ۲۹ بار کلمۀ ایران و دو بار کلمۀ ایرانشهر را در دیوان خود ذکر کرده است:

در وصف سلطان محمود:

چه روزافزون و عالی دولتست این دولت سلطان

که روزافزون بدو گشته است متک و مات و ایمان

یمین دولت عالی، امین ملت باقی

نظام دین ابوالقاسم ستوده خسرو ایران

***

ای ندیمان شهریار جهان

ای بزرگان دولت سلطان

شاه ایران از آن کریمتر است

که دل چون منی کند پخسان

***

در مدح یوسف برادر سلطان محمود:

میرجلیل، سید ابو یعقوب

یوسف، برادر ملک ایران

***

در ستایش ابو منصور حاکم غرجستان:

نگاه کن که امیر جلیل تا بنشست

به “جای شار” به فرمان خسرو ایران

***

دربارۀ ایران در زمان حکومت غزنویان:

شیر نر در کشور ایران زمین

از نهیبش کرد نتواند زیان

هیچ شه را در جهان آن زهره نیست

کو سخن راند ز ایران بر زبان

***

در ستایش امیر محمد پسر سلطان محمود:

از پرستیدن آن شاه که در ایران شهر

 گردنی نی که نه از منت او دارد بار

***

عنصری بلخی:

آیا شنیده هنرهای خسروان به خبر

بیا ز خسرو مشرق عیان ببین تو هنر

ور از بهاطیه گویم عجب فرو مانی

 که شاه ایران آنجا چگونه شد به سفر

***

خدایگان خراسان به دشت پیشاور

به حمله ای بپراکند جم آن لشکر

گشاده شاه خراسان همه ز بهر خدای

چنین نکرد به گیتی کس از شمار بشر

***

در مدح سلطان محمود:

خدایگان خراسان و آفتاب کمال

که وقف کرد بر او ذوالجلال، عز و جلال

***

خدایگان خراسان همی بپردازد

خزینه را به سخا و سفینه را به حسام

***

نجات خلق به حمد محمد و محمود

سر نبی و نبی خدایگان جهان

از آن که بد به حجاز آن، و این به ایرانشهر

حجاز، دین را قبله است و ملک را ایران

***

حصار و نعمت از آن لشکر قوی بستد

به یک چهار یک از روز، خسرو ایران

***

برهنه شاعر و درویش زائر

در ایران از عطای شاه ایران

یکی دیبا فرو ریزد به رزمه

یکی دینار برچیند به قپان

***

شه گیتی ز غزنین تاختن برد

بر “…..” و بر گبران کهبر

سپهسالار ایران کز کمانش

خورد تشویر ها برج دو پیکر

 

ادامه دارد