انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ تاریخ معاصر ایران را به پیش و پس از خود تقسیم کرد. حوادثی که در جریان انتخابات و پس از آن رخ داد، دست کم دو دست آورد انکار ناکردنی داشت:

یک: نشان دادن صورتی دیگر و خشن تر از حکومت، که به راستی باید از آنان سپاسگزار بود چرا که هر چقدر هم که اپوزیسیون تلاش می کرد به جهانیان نشان دهد دژخویی و وحشی گری آنان را، این گونه که خود به نمایش گذاشتند، نمی شد.

دو: سوا کردن حساب مردم ایران از رژیم در دنیا و بویژه در باور رهبران جهان!

تصویری که پیش از آن حکومت از ایرانیان در انظار جهانیان ترسیم کرده بود بیشتر شبیه خودش بود، و هرچه ما مردم می کوشیدیم حسابمان را از رژیم جدا کنیم کمتر موفق می شدیم. برای نمونه اگر از هرجای جهان به امریکا سفر می کردی به مجرد آن که ماموران مرزی می دانستند ایرانی تبار هستی شیوه ی رفتار و کردارشان به زیان شما تغییر می کرد، و به آسانی نمی شد نشان داد که صدمات آن حکومت به ما کمتر از دشمنی با آنان نبوده و نیست. این اما به راحتی و حتی به ناراحتی اثبات کردنی نبود! در نتیجه ما مردم و چه بسا مخالفان جدی آن حکومت به همان دیده ای دیده می شدیم که عاملان و کارگزاران اوـ که به یمن قوانین حاکم بر جوامع آزاد و دمکراتیک وارد شده اند و موذیانه و موریانه وار جامعه مهاجر و معترض را نشانه گرفته اند تا او را از دورن تهی کنندـ .

توکا نیستانی ـ شهروند

حوادث پس از انتخابات اما صدا و صورت دیگر و شریف تر و حتی عزیزتری از ملت ایران برای جهانیان تصویر کرد که پیش از آن تصورکردنی نبود. ایرانیان چنان مدنی، امروزی، و مسالمت آمیز به اجحافی که برشان رفته بود اعتراض کردند که نه تنها تصور کردنی برای باقی جهان نبود که حتی ما ایرانیان تبعیدی نیز پس سال ها دوری و دلتنگی برای وطن و هموطنان چنان گمانی از میزان رشد و رفتار ستودنی شهروندانه نداشتیم! در نتیجه همه غافل گیر شده بودیم. بویژه هنگام که ما روزنامه نگاران به همکاران غیر ایرانی مان بر می خوردیم با چنان شور و هیجان و احترام و علاقه ای از مردم ایران سخن می گفتند که گویی از مردمانی تازه به جمع جمعیت جهان پیوسته، دارند حرف و حدیث می کنند!

آن راه پیمایی میلیونی، با آن نظم و نزاکت که رشک انگیز بود، حتی در معیار رفتاری مردمان در جهان آزاد، ما را در جایگاهی نهاد که نه تنها رژیم ایران که هیچکدام از رژیم های دیگر منطقه هم آمادگی دیدن چنین چهره ای از او را نداشتند. این همه را به دلیل تکرار آنچه همه از او خبر داریم نمی گویم، به این دلیل می گویم که پس از وقفه ای که در آن شور و شوق ملی به دلیل سرکوب های وحشیانه و بسیار فروکش کرد و گونه ای ناامیدی و یأس در میان ایرانیان درون و بیرون کشور بروز کرد، آن امید و افتخار داشت در چنگال استبداد دولت دینی جان می داد و بسیاری را به گمانه زنی هایی از این دست کشاند که آن چه دیدیم اتفاقی بیش نبوده است و دچار این توهم نشویم که ما مردم به راستی شهروندان این جهانیم و نه امتی تو سری خور و زور شنو و به تبع آن زورگو چرا که پذیرفتن زور در نهایت به زورگویی منجر می شود حالا گیرم به پایین دست خود!

این دوگانگی در جان و جهان ما ایرانیان هم در درون ایران و هم در خارج کشور اثرهای مخرب بسیار بر جای نهاد و دیگر کمتر کسی حرف ما مردم را می زد. تا تونسی ها آمدند و بن علی را از کشورشان بیرون کردند و نسیم آزادی از تونس به قاهره رفت و در جان مصریان هزاران جلوه ی دیگر و بهتر کرد و در جهان عرب بهار شد.

زمستان استبداد دینی در ایران اما هم چنان بیداد می کرد! نوای آزادی جهان عرب به ایران خسته از جنایت و خون ریزی های وحشیانه حکومت رسید و مردم شعار دادند:

مرگ بر دیکتاتور

مرگ بر اصل ولایت فقیه

مبارک بن علی، نوبت سیدعلی

اسفند دونه دونه، سید علی سرنگونه

سید علی بمیره، بن علی رو ببینه

نترسید، نترسید، مصر هم همینجوری بود

سید علی بدونه، بزودی سرنگونه

سید علی حیا کن، مبارکو نگاه کن

نظامی جدا شو، با ملت همصدا شو

خامنه ای قاتل است، ولایتش باطل است

چه تهران، چه قاهره، دیکتاتور باید بره!

این بار نه حضور مردمی و نه سبعیت رژیم آنی نبود که در خرداد دیده بودیم در نتیجه همه چیز جان نگرفته جانش گرفته شد! این ها را برای دلیل دل انگیز دیگری دارم یادآوری می کنم! دلیلی که بار دیگر نور به دل ها می تواند بتاباند و گل از لب ها بباراند!

تازگی ها نتیجه نظرسنجی که اسرائیلی ها در چندین کشور عربی و اروپایی و خاورمیانه انجام داده اند انتشار یافته است. در میان نزدیک به ۴۰ کشوری که مردمان شان مورد پرسش قرار گرفته اند وضعیت ایرانیان ویژه است. و همین ویژگی است که مرا به نوشتن این یادداشت می کشاند.

موضوع مورد پرسش به نگاه مردمان به دمکراسی و آزادی و لیبرالیسم تکیه کرده است، در میان آن حدود ۴۰ کشور، پاسخ آزادیخواهانه ی ایرانیان تنه به تنه مردمان اروپایی در این پیوند می زند.

نظرسنجی به روشنی نشان می  دهد که هیچ کدام دیگر مردمان آن منطقه به اندازه ی ایرانیان آمادگی و حتی دل بستگی به دمکراسی و آزادی ندارند. در همین جاست که تلخی دو دنیای مردم و رژیم ایران رخ می کند. دو دنیایی که یکی در قرن ها پیش پرسه می زند. و یکی امروزی و اینجایی و همین دنیایی است.

این را ما ایرانیان می دانستیم، زیرا زندگی های دو گانه ی شبانه و روزانه خویش  که هیچ شباهتی به هم نداشتند می دیدیم، دو جهانی که با هم قرن ها فاصله و فرق داشتند. یکی به زور حکومت بر مردمان تحمیل شده بود و دیگری به اراده و انتخاب خودشان. حالا اما یک نظرسنجی علمی و مقایسه ای دارد همین را می گوید! سندی که دامن دروغ گویی رژیم درباره ایرانیان را بدجوری می گیرد و هشدار جدی است برای کسانی که فریب ادعاهای حکومت را خورده و خیال می کنند تصویر درست مردم ایران همان است که حکومت می دهد!