شماره ۱۲۱۷ ـ پنجشنبه ۱۹ فوریه ۲۰۰۹
با واقعیات تاریخی می توان موافق یا مخالف، موافق مشروط یا مخالف مشروط بود، اما جعل تاریخ، به عنوانکنشی که سبب مخدوش ساختن حافظه جمعی می شود، گناهی است که نمی توان آن را بی پاسخ گذاشت.
همزمان با سی امین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، شبکه خبری فارسی بی بی سی، اخیراً با ستار لقائی روزنامه نگار سابق گفت و گوئی داشت. لقائی تا پیش از تشکیل حزب رستاخیز سردبیر هفته نامه تهران مصور بود و پس از تشکیل حزب رستاخیر سردبیری مجله “جوانان رستاخیز” را به عهده گرفت. او، در انتخابات آذرماه سال ۱۳۵۵ از سوی نشریات رستاخیز نامزد عضویت در هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران شد. همزمان با انتقال مقام نخست وزیری از امیرعباس هویدا به جمشید آموزگار، مسئله سانسور مطبوعات به یکی از بحث های جاری نشست های هیئت مدیره سندیکا تبدیل شد و از آنجا که این چالش با موقعیت لقائی در نشریات حزب رستاخیز توازن نداشت، او به استثنای ماه های نخست ماموریت خود، در بیشتر نشست های هیئت مدیره غایب بود.
ستار لقائی، پس از انقلاب اسلامی، ناچار به ترک ایران شد و در لندن اقامت گزید. او، در خارج کشور، به طور کلی از روزنامه نگاری فاصله گرفت و با توجه به این که از رفاه نسبی برخوردار بود، چاپخانه ای دایر کرد و توانست با چاپ کتاب، ارتباطات خود را با برخی از دوستان اهل قلم سابق خود حفظ کند. بعدها به کانون نویسندگان ایران در تبعید و در پی آن به انجمن قلم ایران پیوست.
اکنون، در مصاحبه با بی بی سی، لقائی روایتی از اعتصاب مطبوعات و مقابله این صنف با سانسور را مطرح کرده است که با واقعیات تاریخی هیچ انطباقی ندارد. لقائی، حق داشت بیان کند که با اعتصاب مطبوعات مخالف بوده است، در این صورت، کسی به او خرده نمی گرفت، اما او، به جعل تمام عیار تاریخ پرداخته، تخیلات خود را به عنوان واقعیت در اختیار افکار عمومی قرار داده و از این طریق، به حافظه جمعی ایرانیان خیانت کرده است. به این دلیل، ضروری می یابم تا واقعیات را، آنطور که بوده است، یکبار دیگر به او یادآوری کنم. شاید، اگر زمانی باز هم به تصادف رسانه ای فرصتی را در اختیار او گذاشت، دست کم تا زمانی که شاهدان همه نمرده اند، در بیان آنچه می گوید، دقت بیشتری به کار برد.
لقائی، درباره اعتصاب مطبوعات، چنین گفته است: “اعتصاب ادامه داشت. یک روز ساعت هفت صبح، محمد علی سفری دبیر سندیکا به من تلفن زد و دعوت کرد که جائی برای صبحانه یکدیگر را ببینیم. در آن زمان من نایب رئیسه هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات بودم. بر سر قرار رفتم. بحرالدین مهین تاش، هرمز مالکی، جلیل خوشخو، جواد طالعی و یکی دو تن دیگر از اعضای هیئت مدیره هم، که حالا نامشان را به خاطر نمی آورم، بودند”. (من یکی که نبودم. جلسات هیئت مدیره همیشه بعد از ظهرها تشکیل می شد و ما هیچوقت قرار صبحانه نمی گذاشتیم!)
لقائی ادامه می دهد:”سفری گفت که منوچهر آزمون ما را به دیداری دعوت کرده است. بعدا به دیدار آزمون رفتیم. او گفت: من خود عضو خانواده مطبوعات بوده ام. دلم می خواهد در این شرایط کاری برای مطبوعات بکنم. بروید فکر کنید خواست هایتان را بنویسید، برای من بیاورید”.
لقائی به پرواز خیال چنین ادامه می دهد:”ما رفتیم و متنی را نوشتیم. این متن را من نوشتم. از سوی اعضای دیگر هیئت مدیره تصحیحاتی روی آن شد. بعد آن را نزد آزمون بردیم. خواست های ما همه صنفی بود. مثل طبقه بندی مشاغل و بیمه های درمانی و بازنشستگی و…. . آزمون آن را خواند و گفت: عالی است. من با آقای شریف امامی نخست وزیر برای بعد ازظهر قراری برای شما گذاشته ام. بعد ازظهر به دیدار آقای شریف امامی رفتیم. ایشان، متن را خواندند و گفتند: این مهملات چیست؟ طرح طبقه بندی مشاغل یعنی چه؟ بیمه یعنی چه؟ شما آزادی می خواهید. بعد حقوق همه ماها را پرسید و گفت: اگر مطبوعات آزاد باشد، تیراژ شما ده برابر می شود. آنوقت حقوق شما هم که حالا ۱۴ هزار تومان است ۱۴۰ هزار تومان می شود! (لقائی به حقوق خودش از حزب رستاخیز اشاره دارد). مگر شما عمله هستید که بیمه و طبقه بندی مشاغل بخواهید؟ همانجا بود که نشستیم و آزادی بی قید و شرط مطبوعات را هم به متنمان اضافه کردیم. بعدا که به روزنامه برگشتم، دکتر مهدی سمسار سردبیر رستاخیز به من گفت چرا ناراحتی؟ مگر ناموفق بوده اید؟ گفتم: نه. اتفاقا موفق بوده ایم، اما من اصلا فکرش را هم نمی کردم نخست وزیر خودش از ما بخواهد که آزادی بدون قید و شرط مطبوعات را بخواهیم. ناراحتم چون فکر می کنم کاسه ای زیر نیم کاسه است!”
توهین به خانواده مطبوعات
ستار لقائی، روایت دروغی را تحویل افکار عمومی می دهد که در نهایت توهینی بزرگ به همه کسانی است که در سال های آخر رژیم سلطنتی ایران در مطبوعات کشور قلم می زدند. برای روشن شدن حقیقت، می کوشم روندی را توضیح بدهم که از آغاز کار جمشید آموزگار آغاز شد و در تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۳۵۷ در دوره نخست وزیری شریف امامی به امضای منشور آزادی مطبوعات منتهی شد. به عنوان سند، خواننده را به جلد نخست کتاب چهارجلدی سیاست و قلم هدایت می کنم که به وسیله محمد علی سفری دبیر سندیکای نویسندگان و خبرنگاران در آن دوران منتشر شده است.
در صفحه ۷۲۱ “سیاست و قلم”، کلیشه متنی که در تاریخ ۲۳ مهرماه سال ۱۳۵۷ به امضای شریف امامی، منوچهر آزمون و عاملی تهرانی و ده عضو هیئت رهبری اعتصاب اول مطبوعات رسید منعکس است. امضا کنندگان این متن که بعدا به “منشور آزادی مطبوعات” معروف شد، عبارتند از: محمدعلی سفری، محمد بلوری، سیروس علی نژاد، فیروز گوران، محمد ابراهیمیان و جواد طالعی (از سوی سندیکای نویسندگان و خبرنگاران)، منوچهر فاضل (دبیر وقت سندیکای کارکنان اداری وسایل ارتباط جمعی)، محمد عتیق پور، رضا تیموری و ابوالفضل حقیقی (از سندیکای کارگران چاپخانه های مطبوعاتی).
می بینید که در اینجا از امضای آقای ستار لقائی خبری نیست. بنابر این، این ادعا که موضوع آزادی بدون قید و شرط مطبوعات در حضور ایشان و به سفارش شریف امامی به درخواست های صنفی افزوده شده، یک دروغ محض است که من نمی دانم چه چیزی لقائی را وادار به بیان آن کرده است.
از آنجا که کلیشه احتمالا خوانا نخواهد بود، متن منشور آزادی مطبوعات را در اینجا بخوانید تا دریابید به لحاظ موضوع چقدر با خیالبافی های آقای لقائی فاصله دارد:
“به دنبال اعتصاب نویسندگان، کارکنان اداری و کارگران فنی روزنامه های صبح و عصر و نشریات وابسته به آن ها، و همچنین روزنامه های خارجی زبان که از صبح روز نوزدهم مهرماه ۱۳۵۷ آغاز شده، جلسه ای با حضور آقای جعفر شریف امامی نخست وزیر، آقای منوچهر آزمون وزیر مشاور در امور اجرائی و آقای محمدرضا عاملی تهرانی وزیر اطلاعات و جهانگردی و با شرکت اعضای کمیته ده نفری منتخب اعتصاب کنندگان از جمله سندیکاهای نویسندگان، کارکنان اداری و کارگران فنی، در نخست وزیری تشکیل شد. در این جلسه به تفصیل پیرامون کیفیت انتشار مطبوعات و لطمات جبران ناپذیری که مطبوعات به خاطر وجود سانسور دیده اند، توسط دبیران سندیکاها و نمایندگان اعتصاب کنندگان بحث شد و نخست وزیر، وزیر مشاور در امور اجرائی و وزیر اطلاعات و جهانگردی درباره نقش مطبوعات سخن گفتند و سرانجام در مقابل خواست های مندرج در قطعنامه مورخ نوزدهم مهرماه ۱۳۵۷ نویسندگان، کارکنان اداری و کارگران فنی موسسات مطبوعاتی، این اطلاعیه از طرف دولت صادر گردید:
۱- نمایندگان اعتصاب کنندگان در قطعنامه خود خواستار لغو کامل سانسور مطبوعات شده اند، دولت آزادی مطبوعات را برابر قانون اساسی تضمین می کند.
۲- دولت، با تاکید بر درستی سیاست آزادی مطبوعات، تاکید می کند که در انجام وظایف قانونی کارکنان مطبوعات کشور هیچگونه دخالت و اعمال نفوذ مستقیم یا غیرمستقیمی از سوی دستگاه ها و مقامات دولتی صورت نگیرد.
۳- دولت امنیت حرفه ای کلیه کارکنان مطبوعات کشور را تضمین می کند و مرجع رسیدگی به هرگونه تخلف مطبوعاتی را برابر قانون اساسی مقامات قضائی اعلام می دارد.
پیشینه مذاکرات
تعهدات دولت، در این متن کاملا آشکار است و این که یک عضو جامعه مطبوعات آن زمان ادعا می کند این خواست ها را دولت به مطبوعات دیکته کرده است، از هیچ منظری قابل درک نیست.
ستار لقائی در مصاحبه با بی بی سی ادعا می کند که منوچهر آزمون، پیش از آن در نشستی با حضور او از جامعه مطبوعات خواسته بود که درخواست های خود را مشخص کنند و بنویسند و او مامور تنظیم این خواست ها شده است. اما به عمد یا به سهو، یا به دلیل آن که در آن روزها اصولا در متن ماجراها قرار نداشت، فراموش می کند بگوید که اصولا چه شد که مطبوعات دست به اعتصاب زدند.
اصل ماجرا را، در صفحات ۷۱۰ تا ۷۲۰ کتاب سیاست قلم می توانید بخوانید. محمد علی سفری نویسنده این کتاب، وکیل دادگستری، نویسنده اطلاعات و دبیر سندیکای نویسندگان و خبرنگاران بود. او کتاب خود را به نوشته های مطبوعات و اسناد تاریخی مستند کرده است تا افرادی مثل ستار لقائی، بتوانند قبل از مصاحبه با شبکه های خبری دست کم نگاهی به آن بیاندازند.
سفری در این بخش، از جمله صورتجلسه نشست مورخ سوم مهرماه ۱۳۵۷ را می آورد که چنین است: “… در پی جلسه مورخ سوم مهرماه سال ۱۳۵۷ بنا بر پیشنهاد نمایندگان موسسه های اطلاعات و کیهان و با حضور دکتر کاظم ودیعی وزیر کار و امور اجتماعی، سناتور دکتر مصباح زاده مدیر موسسه کیهان و فرهاد مسعودی مدیر موسسه اطلاعات، محمدعلی سفری دبیر، محمد خوانساری رئیس، جواد طالعی و جلیل خوشخو اعضای هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و نعمت ناظری عضو کمیته طبقه بندی مشاغل سندیکای مذکور و کاظم رجائی مدیرکل بهره وری و مزد در دفتر جناب وزیر کار و امور اجتماعی تشکیل شد”.
می بینیم که حتی در اینجا هم، که به قول آقای لقائی خواست های سندیکا هنوز صنفی است، ایشان، به عنوان عضو هیئت مدیره حضور ندارند. لقائی در جائی دیگر، با استناد به تماس تلفنی محمد علی سفری ادعا می کند که منوچهر آزمون از هیئت مدیره سندیکا خواست که درخواست های خود را تدوین کنند. او بعدا مدعی می شود که در جلسه ای با حضور خودش آزمون این خواست ها را تایید کرد. محمد علی سفری، پس از انقلاب خانه نشین شد و در سال های گذشته وکالت بسیاری از فعالان جنبش دانشجوئی ایران را به عهده داشت، او، در پائیز سال ۱۳۸۰ خورشیدی چند روز پس از احضار به اداره اماکن، به علت سکته قلبی درگذشت و اکنون متاسفانه زنده نیست تا شهادت بدهد، اما در صفحه ۷۱۱ جلد نخست سیاست و قلم می نویسد: “…. با توجه به ضرب الاجل یک هفته ای همکاران، با نخست وزیری تماس حاصل و ضرورت جلسه ای به منظور بررسی خواست های قانونی اعضای تحریری گوشزد شد….. خواست همکاران ۱۸ مورد بود که ۱۱ مورد آن به دولت و ۷ مورد آن به کارفرمایان مربوط می شد”. این نشان می دهد که خواست های جامعه مطبوعات، از مدت ها پیش تدوین شده و نمی توانسته به سفارش منوچهر آزمون طرح شده باشد.
اعتصاب چگونه آغاز شد؟
سفری می افزاید: “وقت این جلسه ساعت شش بعد از ظهر روز دوشنبه ۱۷ مهرماه تعیین شد”. او پس از شرح نشستی که بعدا با جعفر شریف امامی داشتیم و به توافق دولت بر سر خواست های سندیکا انجامید، توضیح می دهد: “پس از تهیه این اطلاعیه، به اطلاعات بازگشتم. به محض ورود اوضاع را در تحریریه غیر عادی یافتم. علت را پرسیدم. یکی از همکاران، اتاقی را که من در آن کار می کردم و معروف به اتاق شیشه ای بود، نشان داد و گفت ببین چه کسی جای تو نشسته است. دقت کردم، یک افسر ارتش نشسته بود. خیلی زود همکاران توجه دادند که حدود یک ساعت است این سرهنگ به اینجا آمده و گفته است ماموریت دارد مطالب روزنامه را کنترل کند و به همین دلیل است که ما دست از کار کشیده ایم”.
مشابه روایت سفری در کیهان هم اتفاق افتاده بود. یعنی در حالی که سندیکا بر سر آزادی مطبوعات با شریف امامی و آزمون چانه می زد، نظامیان روزنامه ها را قرق کرده بودند. همین حادثه سبب شد که روزنامه های کیهان، اطلاعات و آیندگان وارد اعتصاب چهار روزه شوند. سه سندیکای خبرنگاران، کارکنان اداری و کارگران فنی مطبوعات، یک هیئت ده نفره را برای رهبری این اعتصاب برگزیدند که امضاهای آنان، در زیر منشور آزادی مطبوعات آمده و ستار لقائی در میان آنان نیست.
روند یکساله مبارزه با سانسور
اما مبارزه برای آزادی مطبوعات، در این روزها شروع نشده بود. ستار لقائی، ظاهرا همانطور که به دلیل موقعیتش در حزب رستاخیز، در بحث های پیشین هیئت مدیره سندیکا بر سر سانسور حضور نداشت، از مبارزات صنفی همکاران خود در کل جامعه مطبوعات نیز بی خبر بود، در غیر این صورت، مهر منوچهر آزمون را بر کارنامه حدود یک سال مبارزه روزنامه نگاران برای رسیدن به آزادی نمی زد. مبارزه از روزی آغاز شد که جمشید آموزگار به جای هویدا نشست. او، در سخنرانی ها و مصاحبه های خود دائما تکرار می کرد که مطبوعات آزادند و دولت سانسوری را بر آنان اعمال نمی کند. تکرار این ادعاها، خشم روزنامه نگارانی را که هنوز محدودیت ها را احساس می کردند برانگیخت. من، جلال سرفراز و بزرگ پورجعفر، که هر سه در تحریریه کیهان کار می کردیم و عضو کانون نویسندگان هم بودیم، در چند نشست محرمانه به فکر ایجاد یک حرکت اعتراضی در مطبوعات افتادیم. در اسفند سال ۱۳۵۶ قرار شد من متن نامه سرگشاده ای را خطاب به آموزگار تهیه کنم و پس از تایید گروه، آن را به امضای روزنامه نگاران معترض برسانیم. متن این نامه در صفحات ۶۲۱ تا ۶۲۳ جلد نخست سیاست قلم با عنوان “نامه ای با ۹۰ امضا” آمده است. سفری در اینجا به نسخه نخست این نامه اشاره دارد و بعدا توضیح می دهد که در فروردین ماه سال ۱۳۵۷ بیش از ۹۰ روزنامه نگار دیگر در نامه ای مکمل خطاب به نخست وزیر، اعتراضات همکارانشان را به ادامه سانسور تایید کردند. سفری، متن کامل نامه را در کتابش آورده است، اما در این جا فقط بخشی از آن را می خوانید که نشان می دهد مسئله سانسور، دست کم ده ماه پیش از آن تاریخی که لقائی اشاره می کند، دغدغه مهم روزنامه نگاران پیشروی آن زمان بوده است:
“… در عرصه مطبوعات ایران، از روزی که کابینه شما قدرت را به دست گرفته است، نه تنها آزادی مطلق برای روزنامه ها برقرار نشده، بلکه ممیزی ابعاد وسیعتری نیز یافته است. پیش از این، سردبیران روزنامه ها موظف بودند هر روز گزارش فشرده ای از آنچه قرار بود به عنوان مطالب اصلی در روزنامه ها منتشر شود به ماموران سانسور وزارت اطلاعات بدهند و ماموران سانسور بنا به سلیقه خود، دستور صریح می دادند که تمام یک مطلب یا قسمت هائی از آن حذف شود. اینک، از زمانی که به قول شما مطبوعات آزادی مطلق یافته اند، نه تنها روش سابق همچنان اعمال می شود، بلکه مسئولان و مدیران مطبوعات، که مسئولیتی بدون اختیار به آنان داده شده است، ناچار بیش از گذشته احتیاط می کنند و در نتیجه به سیاست سانسور خفقان بیشتری می دهند……”.
در این نامه، از جمله به “کاسه های داغ تر از آش” در جمع روزنامه نگاران اشاره شده و آمده است: “اعمال سانسور در ابعاد کنونی، ظهور تعداد انگشت شماری از افراد غیر مسئول و بی صلاحیت را در جراید به دنبال داشته است که به سانسور دولتی ابعاد بیشتری می دهند. این کاسه های داغتر از آش، که سیاست های دولت به آنان پروبال داده است، ضمن تنگ کردن عرصه بر نویسندگان با صلاحیت، در بسیاری موارد با چاپلوسی های اغراق آمیز خود سبب شده اند که کارهای مثبت دولت نیز نزد ملت مضحکه جلوه کند”.
خواست های اصلی امضاکنندگان نامه در ۵ بند چنین تدوین شده است (در زمانی که آقای منوچهر آزمون هنوز وزیر مشاور نبوده است تا به قول ستار لقائی به اعضای سندیکا یاد بدهد که خواست های خود را فرموله کنند):
۱- رعایت کامل قانون اساسی و متمم آن درباره مطبوعات و نویسندگان.
۲- لغو کامل سانسور، چنانکه در قانون اساسی تصریح شده است، آزادی کلیه نویسندگان مطبوعات در انتشار حقایق و افشای نارسائی ها در چارچوب قانون، و جلوگیری از اعمال نفوذ مقامات دولتی و عاملین آن ها در جامعه مطبوعات.
۳- مکلف بودن کلیه مقامات دولتی در تهران و شهرستان ها به رعایت حقوق حقه نویسندگان، خبرنگاران و عکاسان مطبوعات.
۴- جلوگیری از انتشار اخبار جعلی و خلاف مصالح ملت و شخصیت های شریف ملی و اجتماعی، که در حال حاضر به مطبوعات تحمیل می شود.
۵- آزادی کسب امتیاز برای انتشار روزنامه و مجله طبق موازین قانونی.
برای انتشار این نامه، ما از امکانات مهندس مقدم مراغه ای در میدان سنائی تهران استفاده کردیم که آن روزها محل گردهمائی اعضای کانون نویسندگان ایران بود. پس از انتشار این نامه، پنج نفر از اعضای خانواده مطبوعات ممنوع القلم شدند که در تمام دوران نخست وزیری آموزگار ممنوع القلم ماندند. محمد علی سفری در صفحه ۶۲۴ جلد نخست سیاست و قلم چنین می نویسد:
“متن نامه محرمانه داریوش همایون به دکتر جمشید آموزگار نخست وزیر نشان می دهد که او خواستار تصفیه مطبوعات شد”. او، در همین صفحه اضافه می کند:”با توجه به روشی که دولت آموزگار در برابر قملزنان متعهد در پیش گرفته بود، در روزنامه کیهان مورخ چهارم خرداد ۱۳۵۷ مطلبی زیر عنوان “یک حرفه نامحبوب” چاپ شده بود. روزنامه کیهان در این زمان خود چند نویسنده ممنوع القلم داشت که عجبا یکی از آنان (جواد طالعی) عضو هیئت مدیره سندیکا نیز بود.”
می بینیم که مبارزه با سانسور، دست کم از زمان روی کار آمدن جمشید آموزگار در مرداد ۱۳۵۶ به یکی از دغدغه های اصلی روزنامه نگاران ایران تبدیل شده و آن ها برای رسیدن به آزادی، فشارهای سنگینی را نیز تحمل کرده اند. اما یک عضو همین خانواده، امروز، خنجر به روی همکاران پیشین خود می کشد و ادعا می کند که جعفر شریف امامی در مهرماه سال ۱۳۵۷ به آنان گفت: “مگر شما عمله اید که دنبال بیمه و طبقه بندی مشاغل می روید؟ شما باید آزادی مطبوعات را بخواهید، اگر مطبوعات آزاد باشند تیراژتان ده برابر می شود، آنوقت حقوق شما هم، که حالا ۱۴ هزار تومان است، ۱۴۰ هزار تومان می شود”.
از میان کسانی که در مذاکرات نمایندگان اعتصابیون و دولت شریف امامی حضور داشتند، خوشبختانه خیلی ها هنوز زنده اند. از جمله محمد ابراهیمیان، فیروز گوران و سیروس علی نژاد نمایندگان سندیکای نویسندگان و خبرنگاران و منوچهر فاضل دبیر وقت سندیکای کارکنان اداری مطبوعات. واکنش آنان، در برابر دروغ های ستار لقائی چه خواهد بود؟ لقائی، همه آنان را متهم کرده است که از جعفر شریف امامی فرمان بردند و آزادی مطبوعات را ناگهان به خواست های صنفی خودشان افزودند.