در سفر( (On the Road

 

ساخته والتر سالس بر اساس رمانی به همین نام از جک کروواک

آمریکا/فرانسه/برزیل/انگلیس، ٢٠١٢

سه دهه پنجاه تا هفتاد میلادی در قرن گذشته یکی از مهمترین دوران تاریخ بشر است. آنقدر که جهان در این دوره نسبتا کوتاه چهره عوض کرد فکر نمی کنم در تاریخ بشر همتایی داشته باشد. تحولات سیاسی و جنبش های اجتماعی و فرهنگی و هنری که در این سه دهه رخ دادند – خوب یا بد – سبک زندگی امروز ما را شکل دادند. در این دوران بود که امید به یک دنیای بهتر و اعتقاد به این که جهان را می توان عوض کرد فضای فکری تمام جوامع بشری را پر کرده بود. انقلاب های سیاسی امید رسیدن به اتوپیایی را در دل ها زنده کردند که هزاران سال آرمانی خیالی به نظر می رسید. نهضت های اجتماعی – مثل جنبش هیپی گری، نهضت ضد جنگ، و نهضت حقوق شهروندی – رو در روی سنت های کهنه می ایستادند تا آن ها را از صحنه بیرون کنند. جنبش ها و سبک های هنری با چنان سرعتی می آمدند و می رفتند که گویی تمامی نداشتند. در سینما، نئورئالیسم ایتالیا، موج نوی فرانسه، سینمای آزاد انگلیس، و سینما نووی برزیل توانستند معنای جدیدی به فیلمسازی بدهند. همین نوگرایی و آزاداندیشی را در ادبیات، فلسفه، نقاشی، و حتا علوم می شد دید. این که این جنبش ها تا چه حد به آنچه ادعا می کردند وفادار ماندند یا در پیاده کردن شان موفق شدند جای بحث دارد، اما در این که مناسبات امروز جهان را همین جنبش ها – موفق یا شکست خورده – شکل داده اند جای تردید نیست.

پوستر فیلم در جاده

جنبش فکری-ادبی “نسل بیت” (Beat Generation) در آمریکا یکی از پیشتازان این تغییر و از تاثیرگذار ترین شان بود. این جنبش را چند نویسنده و شاعر جوان آمریکایی در اوایل دهه پنجاه بنیان گذاشتند. چهره های اصلی این جنبش جک کروواک، آلن گینزبرگ، نیل کسیدی، و ویلیام باروس هستند. بنیاد فکری این جنبش در مخالفت با همرنگ جماعت شدن، دنباله روی، اخلاقیات دروغین، تبعیض های اجتماعی، ماتریالیسم حاکم بر جامعه مصرف گرا  و هنجارهای کهنه بود. این مخالفت خود را از سویی در شکستن سبک های کهنه و نوآوری و تجربه گرایی هنری نشان می داد و از سوی دیگر در افراط در استفاده از مواد مخدر و مشروب، سکس تجربی، و زیرپا گذاشتن هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی. از این دیدگاه، جنبش نسل بیت را می توان پدر فکری نهضت هایی بشمار آورد که یک دهه بعد چهره آمریکا را عوض کردند مثل هیپی گری و جنبش سرپیچی از سربازی اجباری و حتا انقلاب جنسی کبک. نام “بیت” (Beat) را جک کروواک  بر این جنبش گذاشت. این کلمه ظاهرا در گفتگوهای روزمره سیاهپوستان نیویورک به معنای “خسته” یا “درمانده” استفاده می شد. اما کروواک از آن معنای “شادمان” و “شاداب” (upbeat / beatific) را گرفت. در فارسی من همان “بیت” را استفاده می کنم چون معادلی که معنای دوپهلوی این کلمه را برساند نمی شناسم.

دهه پنجاه در آمریکا دهه سختی است. ترساندن مردم از کمونیسم و تشویق آنها به جاسوسی برعلیه یکدیگر و دوران سیاه مک کارتی و تبلیغ “آمریکایی واقعی” کردن از یک سو و تفکرات کهنه مذهبی از سوی دیگر جامعه آمریکا را به سکون مرگباری کشانده بود. در این میان نسل بیت از معدود صداهایی بود که در مقابل این همسان سازی عمومی و سرکوب فکری ایستاد و مقاومت نشان داد. نسل بیت نه تنها از طرف دولت وقت آمریکا سانسور شد بلکه از طرف جامعه به شدت مذهبی آمریکا هم به دلیل زیرپاگذاشتن اخلاقیات متداول مطرود شد. ده سالی طول کشید که این تفکر موفق شد در قالبی جدید و با نیرویی چندهزار برابر به شکل جنبش ضد جنگ و جنبش هیپی به میدان بازگردد  و بسیاری از آن هنجارهای کهنه را درهم بشکند. امروز که فارغ از جار و جنجال های آن دوران به این جنبش ها نگاه می کنیم می توانیم با تعصب کمتری به نقد آن ها بپردازیم و نکات مثبت و منفی آن ها را بشکافیم. مثلا این که در آن دوران استفاده از مواد مخدر یک ارزش روشنفکری به حساب می آمد و همین بسیاری از بهترین هنرمندان آن دوران را از ما گرفت از جمله چندتایی از نسل بیت را. در واقع، بجز آلن گینزبرگ و ویلیام باروس که به هفتاد سالگی رسیدند بقیه در جوانی از بین رفتند. همین طور انقلاب جنسی که اگرچه زمینه ساز آزادی های اجتماعی فراوانی شد که ما امروز از آن ها بهره می بریم اما اگر بخواهیم  با ملاک های امروزی آن ها را بررسی  کنیم در نگاهی که این جنبش به زن داشت کمبودهای زیادی می توان یافت. اما همین افت و خیزها و درست و نادرست ها بودند که مناسبت جامعه بشری را یکسره زیر و رو کردند. و که گفته است که جنبش های فکری و اجتماعی اجازه ندارند اشتباه کنند.

این رودررویی با جامعه سنتی را در آثار اصلی نسل بیت می توان پیدا کرد. شعر بلند “زوزه” (Howl) از آلن گینزبرگ و رمان “در سفر” (On the Road) از جک کروواک دو اثر اصلی این جنبش هستند. هردو از تجربه های بی پروای جنسی و از مواد مخدر با بی پرده ترین زبان حرف می زنند. هیچ یک از این دو اثر نتوانستند به راحتی راه به کتابفروشی ها باز کنند. ناشرها از ترس محاکمه به جرم اشاعه فساد – که در آمریکای آن روز مثل ایران امروز بسیار متداول بود – از چاپ آن ها خودداری کردند و تنها چند سال بعد و پس از چندین بازنویسی حاضر به چاپ آن ها شدند.

“در سفر”، که موضوع  این مطلب است، به واقع اتوبیوگرافی جک کروواک است. او شخصیت های داستان را از اطرافیانش گرفته، سبکی که در چند نوشته دیگر او هم تکرار شده. داستان در اطراف دوستی  یک نویسنده جوان به نام سل پارادایس (جک کروواک) با دین موریارتی (لین کسیدی در زندگی واقعی) و کارلو مارکس (آلن گینزبرگ در زندگی واقعی) و سفرهای دو نفر اول در اطراف آمریکا است.

از ظاهر داستان که بگذریم، در عمق، “در سفر” داستانی عرفانی در جستجوی معنای هستی و درک حقیقت است. گفتگوهای سل و دین در طول این سفرها همگی به تلاش این دو برای درک مفهوم خدا و هستی و درون دست نیافته انسان برمی گردد. سفر، خود نمادی از آزاد شدن از سنت های دست و پا گیر اجتماعی است، پشت سر گذاشتن جامعه و سنت های پوسیده اش و پناه بردن به جاده های بی پایانی که آن ها را به حقیقت نزدیک می کند. در این سفرها است که سل و دین همراه با همسفرهای دیگرشان مثل ماری لو، همسر دین (لوان هندرسون در زندگی واقعی)، و کمیل،  همسر دوم دین (کارولین کسیدی در زندگی واقعی)، آزادی را در مواد مخدر و سکس گروهی با جنس مقابل و همجنس و دله دزدی و زیرپا گذاشتن قوانین تجربه می کنند. دین شخصیت قدرتمند و آزادمنشی دارد. سل در او همه آن چیزهایی را می بیند که خودش دوست دارد داشته باشد و ندارد. همین این دو را مثل یک روح در دو بدن به هم نزدیک می کند. این یکی شدن تا آنجا پیش می رود که دین از سل می خواهد تا با ماری لو بخوابد. اما شخصیت سلطه طلب و خودخواه دین بلاخره در این دوستی شکاف می اندازد.

“در سفر” اگرچه نتوانست نام نویسنده اش را درکنار نام بزرگان ادبیات آمریکا مثل همینگوی و فیتزجرالد بنشاند اما موفق شد بیش از هر یک از آنها بر دیگر هنرها و هنرمندان تاثیر بگذارد. رد پای “در سفر” را در ترانه های باب دیلون، جیمی هندریکس، و تام ویتس می توان یافت. همین طور در فیلم هایی مثل “ایزی ریدر” (Easy Rider) و “دیوانه از قفس پرید” (One Flew over the Coco’s Nest). جک کروواک در سن ۴٢ سالگی بخاطر زیاده روی در مصرف مشروب درگذشت. نیل کسیدی که شخصیت نیل موریارتی بر اساس او نوشته شده در زندگی واقعی هم بر جک کروواک تاثیر زیادی داشت و حتا در متحول کردن سبک نویسندگی او نقش داشت. او هم در ۴٢ سالگی، یک سال پیش از کروواک به دلیل زیاده روی در استفاده از مواد مخدر در مکزیک درگذشت.

فکر ساختن فیلم “در سفر” سال ها با فرانسیس فورد کاپولا بود تا چند سال پیش “خاطرات موتورسیکلت” (Motorcycle Diaries) را از والتر سالس، فیلمساز برزیلی، دید و به دلیل شباهت هایی که دو داستان با هم داشتند او را برای کارگردانی فیلم دعوت کرد. فیلمنامه را خوزه ریوه را همکار سالس در “خاطرات موتورسیکلت” نوشت. “در سفر” به رغم کمبودهایی که دارد – که در زیر به آن ها می پردازم – فیلم دیدنی و بسیار مهمی است. مهم بودن آن  بیشتر به دلیل پرداختن به یکی از مهمترین تحولات اجتماعی دوران معاصر است که سرچشمه حرکت های فراگیر اجتماعی در دهه شصت و هفتاد شد.

مهمترین مشکل “در سفر” فیلمنامه آن است. خوزه ریوه را فیلمنامه “خاطرات موتورسیکلت” را بسیار زیبا نوشت. شاید دلیل آن تسلطش به فرهنگ کشورهای آمریکای جنوبی است. اما وقتی نوبت به نوشتن در باره یک جنبش فکری در آمریکا می رسد که ظرافت های آن را نمی شناسد کار چندان محکم از آب در نمی آید. فیلم به شکل یک سری داستان های اپیزودیک در می آید که خط ربط محکمی ندارند. ریوه را اگرچه تغییراتی در داستان داده اما تنها داستان ظاهر کتاب را عینا به سینما برگردانده و روح آن را فراموش کرده. تغییراتی هم که در داستان داده شده بیشتر برای کوتاه کردن آن و جا دادنش در بودجه ای بود که یک سوم آن زده شده بود. بسیاری از شخصیت ها و اتفاقات داستان در فیلم حذف شده اند که این به خودی خود چیز بدی نیست. ترجمه ادبیات به سینما کار دشواری است که تنها از عهده کسی بر می آید که تخصص این کار را داشته باشد. ریوه را با فیلم قبلی اش نشان داد که از عهده این کار بر می آید اما به شرطی که ریزه کاری های موضوع  را بشناسد. مهمترین مشکل فیلم در این است که کنتراست بین ضدفرهنگی که شخصیت های فیلم مبلغش هستند و فرهنگ مسلط جامعه را هیچ جا نشان نمی دهد. وقتی بیننده تمام مدت فقط با یک فرهنگ و یک تفکر روبرو است نمی تواند تناقض آن را با فرهنگ مسلط تشخیص بدهد یا حدس بزند. این مشکل برای بیننده ای که از پیش با زندگی و کارهای کروواک آشنا نیست چند برابر می شود .اما راهکارهای ساده ای برای غلبه بر این مشکل وجود دارد مثلا اگر مبنای فیلم را تلاش جک کروواک برای پیدا کردن ناشر برای کتابش می گذاشت و اتفاقات داستان را به شکل فلاش بک نشان می داد هم موفق می شد کنتراست این ضدفرهنگ را با فرهنگ مسلط نشان دهد و هم خط ربطی پیدا می کرد تا اپیزودهای فیلم را به هم بچسبند.

مشکل دیگر فیلم محافظه کار بودنش است. برای کتابی که یکی از مهم ترین مشخصه هایش بی پروایی جنسی آن است ساختار فیلم محافظه کارانه است. والتر سالس می بایست بسیار شجاعانه تر به سکس می پرداخت. تنها صحنه زیبایی که در این زمینه فیلم هست جایی است که ماری لو و جین (جوآن وولمر در زندگی واقعی، همسر ویلیام باروس و یکی دیگر از اعضای نسل بیت) در آشپزخانه دارند به زن دیگری چگونه سکس داشتن را یاد می دهند. فیلمی که می توانست در پرداخت مناسب به سکس الگوی والتر سالس قرار بگیرد “رویایی ها” (Dreamers) از برناردو برتولوچی است که به جنبش دیگری از جنس نسل بیت می پردازد یعنی به تظاهرات دانشجویی ماه مه ١٩۶٨ پاریس. در آن فیلم هم سکس محور اصلی داستان است و برتولوچی به زیبایی موفق می شود زیرفرهنگ جوانان شورشی فرانسه را به تصویر درآورد.

صحنه ای هم در کتاب هست که در فیلم حذف شده و من خیلی حیفم آمد. در این صحنه دین انگشتش را به سل نشان می دهد که ضرب دیده چون همان روز ماری لو را کتک زده چون با مرد دیگری خوابیده بوده. این صحنه کوتاه اما ظریفی است که فرهنگ مردسالار حاکم بر آزادفکرترین بخش جامعه را به نمایش می گذارد. دین که پیش از این ماری لو و سل را ترغیب کرده بود که با هم سکس داشته باشند حالا که از ماری لو جدا شده و با زن دیگری ازدواج کرده هنوز ماری لو را بخشی از دارایی خود می داند که به هرکه خواست می تواند ببخشدش اما ماری لو، اگرچه مجرد است، این آزادی را ندارد که با هرکه دوست داشت بخوابد.

بعد از دیدن فیلم داشتم فکر میکردم اگر قرار بود کس دیگری جز والتر سالس فیلم را بسازد چه کسی مناسب تر از همه بود. به یاد میلوش فورمن افتادم که خود از نسل کروواک است و با “دیوانه از قفس پرید” و “مردم علیه لری فلینت” (People vs. Larry Flynt)  دوبار به موضوع مشابهی پرداخته بود. حیف که دیگر خیلی پیر است.

* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca