این هفته چه فیلمى ببینیم؟

پناهنده. آواره. بی خانمان و بی وطن –  این ها کلماتی هستند که میلیون ها نفر هر روز با ذهن و قلبشان یدک می کشند. میلیون ها نفری که جنگ و فقر و سیاست وادارشان کرده تا خاک و خانه را رها کنند و برای نجات جان و به امید زندگی بهتر، به خاکی دیگر پناه ببرند.

“Welcome” زندگی یکی از این چند میلیون نفر را به تصویر می کشد. بلال ، پسری هفده ساله کُرد اهل عراق است که ۴٠٠٠ هزار کیلومتر را پیاده، پشت کامیون و پنهان زیر قطار پشت سر گذاشته تا غیرقانونی به فرانسه برسد. حالا که زنده پایش به خاک فرانسه و شهر کله رسیده، متوجه می شویم که مقصد مورد نظرش آن طرف کانال مانش است: انگلستان. دختری که دوست دارد با خانواده اش به تازگی به لندن مهاجرت کرده و بلال برای رسیدن به او حاضر است همه کار بکند – حتی شنا کردن طول کانال.

Welcome-poster

بلال به استخر عمومی شهر می رود و با پول هایی که از عراق با خودش آورده، مربی خصوصی می گیرد تا به او شنای کرال یاد بدهد. مربی مردی میان سال و فرانسوی است به اسم سیمون که به تازگی از همسرش جدا شده و افسرده و بی هدف روزهایش را می گذارند. سیمون خیلی زود دلیل علاقه و تلاش مثال زدنی بلال برای شنا یاد گرفتن را متوجه می شود و خیلی رک به او می گوید که حتی اگر شنا را در آن حد یاد بگیرد که موفق شود طول کانال را شنا کند، قبل از رسیدن به آن طرف  آب از سرما منجمد خواهد شد. با این حال عزم و اراده نامتزلزل بلال به سیمون انگیزه و هدفی دوباره در زندگی می دهد و او بلال را زیر بال حمایت خودش می گیرد. ولی مسئله این است که این حمایت، بهای سنگینی برای سیمون دارد.

برخلاف عنوان فیلم، این شهر بندری فرانسوی نه تنها خوش آمد گوی سیل مهاجران غیرقانونی نیست، بلکه با تمام این مهاجران و افراد محلی که به آنها کمک می کنند رفتاری مانند پلیس فاشیست دارد. جرم داوطلبان یا افراد محلی که هرگونه کمکی به  پناهندگان بکنند، بسیار سنگین است و با این حال سیمون، بلال را شب ها پنهانی به خانه اش می برد و روزها خیلی جدی تر آموزشش می دهد تا این که همسایه ای متعصب او را لو می دهد و پلیس به سراغش می آید و بلال هم خبردار می شود که دختر زندگی اش به زور پدر، در آستانه ازدواج است.

 “Welcome” فیلم خیلی خوبی است و مانند بیشتر فیلم های فرانسوی، تصویری واقعی را برایمان به نمایش می گذارد و داستان را از تمام زوایا برایمان بازگو می کند. از دید مهاجرانی که همه چیز را گذاشته و از همه چیز گذشته اند و به سرزمینی رسیده اند که به خاطر ورود غیر قانونی، مانند مجرمان با آنها برخورد می شود. از دید پلیس های مرزبانی که باید شغلشان را انجام دهند بدون آنکه اجازه دهند حس ترحم یا انسانیت روی حس وظیفه شان سایه اندازد و از دید شهروندانی با عقاید متضاد.

به گزارش سازمان ملل متحد، تنها سال گذشته حدود هشت میلیون نفر پناهنده و آواره به مجموع پناهندگان دنیا اضافه شدند که تعداد کل آوارگان و پناهندگان را به بیش از ۴۵ میلیون نفر می رساند. چهل و پنج میلیون. فکر کردن به این تعداد، تصور کردن چهل و پنج میلیون چهره انسان های بزرگ و کوچک که همه چیزشان را از دست داده اند، که هر روز معلوم نیست فردا را ببینند، مثل کابوسی است که تمامی ندارد. کابوسی که آن ها دارند زندگی اش می کنند و بزرگ مردان دنیای غرب برای پایان دادنش، تاس می اندازند و سیاست بازی می کنند.

http://www.youtube.com/watch?v=t40ANH4Pe14

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.