علی اصغر حداد  و ترجمه ی تازه اش

علی اصغر حداد و ترجمه ی تازه اش

بخش دوم

 نام کتاب: نویسندگان روسیه، ادبیات و انقلاب

 نویسنده: یورگن روله

 مترجم: علی اصغر حداد

نشر نی/ چاپ اول ۱۳۹۱ تهران

 کتاب “ادبیات و انقلاب ، نویسندگان روس”نوشته یورگن روله با ترجمه روان و سلیس علی اصغر حداد، خواننده را با حقایق تکاندهنده ای از کشتار، سانسور، خودکشی و دربه دری  پدیدآورنده گان ادبیات در سال های حاکمیت حزب کمونیست به رهبری لنین و استالین آشنا می سازد. چیزی که شاید برای آن تعداد از دنبال کنندگان ادبیات روسیه که به نحوی درگیر تبلیغات احزاب متحد حزب کمونیست شوروی  قبل از فروپاشی  بوده اند تازگی دارد، نارضایتی و ایستادگی تا پای جان نویسندگانی است که خود مظهر رئالیسم سوسیالیستی حزبی  دانسته می شدند، اما فرجام کارشان به مخالفت با ادبیات اونیفورمه انجامید.

پس از دق مرگی آلکساندر بلوک و خودکشی دو شاعر بزرگ دیگر روس یسنین و سپس مایاکوفسکی که در همان چند سال نخست انقلاب اتفاق افتاد، بسیاری دیگر از نویسندگان روس با چشیدن طعم خودکامگی کمونیستی، راه خروج از کشور را در پیش گرفتند. ناراضیانی که هر کدام بنایی از فرهنگ ادبی سال های پیش از انقلاب و نیز از حامیان انقلاب و آرمان های سوسیالیسم بوده اند. بسیاری از آنان در کوتاه زمانی پس از تحقق انقلاب با سرخوردگی از”اکتبر سرد” و دستورهای حزبی یا به سکوت، سانسور، دق مرگی و خودکشی تن دادند و یا  در برابر جوخه های اعدام ایستادند.

گورکی ناراضی

در بخشی از کتاب نویسندگان روسیه، ادبیات و انقلاب، یورگن روله در نوشته ای تحت عنوان مراسم تدفین روشنفکری از نویسنده مشهور روس و دوست رهبران سیاسی بلشویک ها – لنین و استالین – چهره ای مخالف دستگاه خودکامه بلشویکی رو می کند. او با بررسی رمان ناتمام کلیم سامگین برخلاف بسیاری از منتقدان آن را اثری بزرگ و در عین حال ضد دیکتاتوری سوسیالیستی می نامد. او معتقد است این رمان هم چون صخره ای گرانیتی در میان ادبیات شوروی دست نخورده باقی مانده است.  به اعتقاد روله این رمان چهار جلدی تصفیه حسابی است با گذشته بلشویکی خود گورکی. در این رمان آدم ها به تعبیری قربانی تاریخند. گورکی که یک بار در سال ۱۹۲۱ به خاطر اختلاف با لنین  به خارج تبعید شده بود در سال ۱۹۳۸ برای دومین بار در حکومت کمونیستی قصد داشت پس انتشار کتاب کلیم سامگین که در آن آرمان خواهی انقلابی را به پرسش و نقد می گرفت با اجازه استالین به خارج برود که چنان اجازه ای به او داده نشد. پس از آن اختلاف این دو بیشتر شد و بنا به تحقیق یورگن روله گورکی که در سال ۱۹۳۶ درگذشت بر مبنای گزارش پلیس، توسط پلیس مخفی استالین مسموم شده بود.

 سیمای ادبیات 

سیمای ادبی جامعه روس در آن زمان با این گروه ها شناخته می شد: “آوانگاردیست های گوناگون و نویسندگانی به اصطلاح پرولتاریایی نام و آوازه ای به هم زدند؛ و ستاره هایی با درخشش یک شبه و البته بسیاری با استعدادها سربلند کردند. دمیان بیدنی و باگدانوف از آن گروه اند. جهان وطن ها با کیریلوف و گراسیموف شناخته می شدند. فوتوریست ها با مایاکوفسکی و خلبنیکوف، ایماژیست ها، یسنین و طرفدارانش بودند. ساختارگرایان را سلوینسکی  و وراینبیر، و شاعران دهقان ها را  واسیلیف، کلیچکوف و کلیوف … و در نهایت فرمالیست ها را اشکلوفسکی و تینیانوف و دیگران” نمایندگی می کردند.

 پدیده ای ناشناخته

در این میان، در سال ۱۹۲۰  نویسنده ای به نام “یوگنی زامیاتین” رمانی منتشر کرد به نام” ما” که از دو سو سخت مورد توجه قرار گرفت. جهان غرب به سرعت نسبت به نبوغ او واکنش نشان داد و اثرش در سال ۱۹۲۵ به انگلیسی ترجمه شد و مورد استقبال نویسندگان و منتقدان قرار گرفت. در داخل کشور اما خشم دستگاه امنیتی و فرهنگی روسیه نسبت به این رمان بالا گرفت و جمعی از یاران قدیمی اش مثل گورکی از او و سبک پیشگویانه اش انتقاد کرده و دوستیشان به سردی گرایید. زامیاتین که مهندس کشتی سازی بود و در شورش معروف رزمناو پوتمکین در سال ۱۹۰۵ نقش یکی از رهبران را به عهده داشت و یک کمونیست قدیمی شمرده می شد، با همین رمان “ما”  با پیشگویی داستانی و نبوغی شگفت انگیز “دنیای آینده” بشریت را ترسیم نمود. تم محوری رمان “خوشبختی بدون آزادی و آزادی بدون خوشبختی” را نشانه گرفت اما ظرایف پیشگویانه اش چنان که یورگن روله می نویسد: اگر امروزه این رمان را بخوانیم، از این همه پیش گویی های فنی و سیاسی که زامیاتین  در سال ۱۹۲۰ مطرح کرده است دچار بهت و حیرت می شویم. پیش گویی های او از موشک های فضاپیما، جراحی مغز و موسیقی الکترونیک گرفته تا پلیس مخفی، پرده آهنین، انتخابات یکپارچه، اردوگاه های کار اجباری و اتاق های گاز را در بر می گیرد. این موهبت پیامبرگونه از کجا نصیب او شده بود؟”  با این وجود موفقیت  رمان سبب شد تا در غرب نویسندگان از او پیروی کنند و  آلدوس هاکسلی “دنیای زیبای نو” را دوازده سال بعد و جورج اورول ۱۹۸۴ را بیست و هشت سال بعد به تبعیت و تاثیر از او بنویسند. یورگن روله معتقد است “رمان زامیاتین بسیار برجسته تر از دو نویسنده دیگر است”.  در نهایت این رمان  که می توانست بیانیه ای علیه  توتالیتاریسم استالینی تلقی شود، همان گونه شد و فضای پلیسی در حوزه فرهنگ و ادبیات با حمله های مداوم روزنامه های حکومتی عرصه را بر  زامیاتین تنگ کرد. به ویژه آن که او در انجمن نویسندگان روسیه حاضر نشد در آزار یکی از اعضای خود – تروتسکی – شریک شود. پس از آن زامیاتین به طور شگفتی انگیزی با نگارش یک نامه  به استالین او را راضی کرد تا از اشد مجازات او بگذرد و چنین شد و او که پیش تر دستنوشته هایش را به خارج منتقل کرده بود به پاریس رفت و چند سال بعد – ۱۹۳۹ – در آن جا درگذشت.

سرنوشت کلاسیک ها

در میان پدید آورندگان آثار کلاسیک در حمایت از کمونیسم روسی چند نام  بیش از بقیه در جهان شناخته شده تر بودند که هر کدام به نحوی از ادبیات حزبی و رئالیسم سفارشی حکومتی دست کشیدند. الکساندر فادیف یکی از شناخته شده ترین این نام هاست. او پانزده سال دبیر اول انجمن نویسندگان روس بود. رمان گارد جوان او در ایران شناخته شده است. او که در بورکراسی انجمن به دبیر اول و نه نویسنده تبدیل شده بود در کنگره بیستم از زبان خورشچف شنید که او – فادیف – چگونه استعداد نویسندگی خود را پای محراب خونین حزب استالینی قربانی کرده است. پس از شنیدن این حرف فادیف به خانه رفت و بطری مشروب را به دست گرفت و دوازده روز را به مستی گذراند. … بعد دو بالش روی صورت خود گذاشت تا صدای اسلحه را خفه کند و گلوله ای به مغز خود شلیک کرد.

شولوخوف و دیگران

  کتاب ادبیات و انقلاب نویسندگان روسیه در چند بخش دیگر از کشته شدن  نویسندگان و شاعرانی چون ایساک بابل و ماندلشتایم  نام می برد و با مدرک، سانسور شدید اثر معروف شولوخوف “دُن آرام” را نشان می دهد که چگونه هر اتفاق ادبی غیر حزبی در آن با تغییرات به  نفع رئالیسم درخور حزب؛ به رئالیسم سوسیالیستی تبدیل شده است؛ رئالیسم سوسیالیستی که خودِ دبیر اول انجمن نویسندگان نیز به درستی نمی دانست چه موجودی است! فادیف به شولوخوف می نویسد”رئالیسم سوسیالیستی، مگر شیطان بداند یعنی چه؟”. رئالیسم سوسیالیست تزریق ایدئولوژی بود به تاریخ ادبیات. ادبیات فرمایشی در ستایش حزب کمونیست لنین و استالین. این سبک دستکاری در تاریخ ادبیات بود. “چیزی که از آن ماند بعدها هیچ جز تراژدی انسانی نبود.”

در کتاب ۳۰۰ صفحه ای ادبیات و انقلاب، نویسندگان روس، نویسنده کتاب همچنین از سرنوشت آنا اخماتوا، بوریس پاسترناک، نیکلای استروفسکی، زوشچنکو، ایلیا ارنبورگ … سخن می گوید. کتاب با سالشمار رویدادهای ادبی و سیاسی مهم از سال ۱۹۰۳ با انشعاب در میان سوسیال دمکرات های روسیه و اعتراض ۱۲۱ نفر از روشنفکران فرانسوی در سال  ۱۹۶۰  به پایان می رسد.

* عنوان این مطلب “خندیدن برای گریه نکردن”، برگرفته از یکی از بخش های کتاب فوق است.