آرش عزیزی

فکر می‌کردم دوستم خیلی اهل فوتبال نیست تا این‌که ناگهان وسط خیابان کالج دیدمش که داد می‌زند: «اسپانیا! اسپانیا!» پرس و جو کردم که چه شده طرفدار اسپانیا شدی و گفت:‌ «من طرفدار آن تیمی هستم که بهترین پارتی‌ها را داشته باشد».

و انصافا که پیروزی اسپانیا چنان پارتی و جشن و سروری در تورنتو به راه انداخت که هر که اسپانیایی بود و نبود و طرفدار فوتبال بود و نبود به آن پیوست و از ته دل فریاد شادی کشید.

هنوز اینیستا در دقیقه ۱۱۶ بازی فینال گل پیروزی اسپانیا را نزده بود و قهرمانی جهان را تقدیم تیمش نکرده بود که هزاران نفری که قبل از آن رستوران‌های محله را پر کرده بودند به خیابان ریختند و همه چیز رنگ‌ زرد و قرمز، رنگ‌های زیبای پرچم اسپانیا، را به خود گرفت. مردم از ترامواها و وانت باری که آن نزدیک بود و ایستگاه اتوبوس بالا رفتند و صدای موسیقی همه‌جا را گرفت و برای چند ساعت هم که شده آبجو خوردن در وسط خیابان آزاد شده بود. این محله معمولا به «ایتالیای کوچک» معروف است و پر از ایتالیایی‌تبارهای شهرمان است اما روز یکشنبه چند ساعت به «اسپانیای کوچک» بدل شد.

آن وسط یکهو سر و کله جک لیتون و الیویا چاو، رهبران حزب نیودموکرات کانادا، که از مرکز اسپانیایی‌های شهر،‌ پیتزا فلامنگو، بیرون می‌آمدند پیدا شد و آن‌ها هم به جشن و سرور پیوستند. جک لباسی نارنجی به رنگ حزبش پوشیده بود. به شوخی گفتم نکند طرفدار هلند بودی که جواب داد: «نخیر از اول طرفدار اسپانیا بودم». الیویا هم به گردن‌بندش که به رنگ اسپانیا بود اشاره کرد و گفت: «باور کن طرفدار اسپانیا بودیم!»

ایرانی‌ها

کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو ابتکار جالبی زده بود و به ایرانی‌ها فراخوان داده بود تا به جای تماشای بازی از حومه‌های ایرانی‌نشینِ تورنتو به وسط صحنه‌ بیایند و بازی را از یک رستوران ایرانی در مرکز شهر تماشا کنند. در نتیجه ایرانی‌ها هم بلافاصله پس از پیروزی اسپانیا به خیابان ریختند و کنار بقیه تورنتویی‌ها خود را قاطی پارتی کردند.

در رستوران آدم احساس می‌کرد در نسخه‌ی کوچک و کمی عجیب و غریبی از یکی از استادیوم‌های تهران است. حتی شعارهایی بعضا همراه با حرف‌های غیر قابل چاپ هم شنیده می‌شد.

اکثر حاضران، طرفدار اسپانیا بودند گرچه بیشترشان قبلا طرفدار یکی از تیم‌های حذف شده بودند و حالا در بازی آخر برای اسپانیایی‌ها هورا می‌کشیدند. بعضی از ایرانی‌ها هم از طرفداران قدیمی و پر و پا قرص نارنجی‌پوشان هلند بودند و آمده بودند برای تیمشان هورا بکشند. البته این طرفداران هلند رویهمرفته جاافتاده‌تر و کم‌سر و صداتر از عاشقان اسپانیا بودند.

علی کامران، گرافیست و عکاس، به نظر سردسته هواداران اسپانیا می‌آمد که در طول دو ساعت و نیم بازی نفس‌گیر حسابی بالا و پایین پرید و تیمش را تشویق کرد. از آن طرف از چهره‌های طرفدار هلند که ما شناختیم، پوریا لطفی و علی رضوی، هر دو از ایرانی‌های دانشگاه تورنتو، بودند. آرش باطنی، از چهره‌های اصلی کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو، هم البته ظاهرا طرفدار هلند بود، اما موضع دیپلماتیک گرفته بود و طرفداری‌اش را خیلی لو نمی‌داد. کُرکُری به جایی رسیده بود که طرفداران اسپانیا مستقیما راجع به علی رضوی شعار می‌دادند. علی به من گفت از کودکی طرفدار هلند بوده و همین‌که آن‌ها را در فینال دیده هم خوشحال است.  البته تمام حاضران هم ایرانی‌ نبودند و از جمله دختری که شال گردن اسپانیا به گردن انداخته بود و به نظر می‌رسید اهل این کشور است. چند نفر دیگر هم از هندی‌تباران تورنتویی بودند. یکی از آن‌ها به خبرنگار شهروند گفت: «دیدیم ایرانی‌ها این‌جا جمع شدند و گفتیم بیاییم پیش شما، آخر تیم فوتبال‌تان را دوست داریم».

در خیابان با فرد دیگری آشنا شدم که معلوم شد مادرش اسپانیایی و پدرش ایرانی است و خودش متولد کانادا. او گفت: «من تیم‌های زیادی برای تشویق کردن دارم، اما هیچکدام را مثل اسپانیا دوست ندارم!»

طرفداران غم‌زده‌ی هلند را خیلی نمی‌شد اینطرف و آن‌طرف پیدا کرد. به نظر می‌آمد بیشتر بار و بندیل را جمع کرده و رفته اند. بعضی‌هایشان هم البته ظاهرا آنقدرها هم تیفوسی نبودند و بی‌خیال باخت تیمشان شده بودند و با اسپانیا شادی می‌کردند. هر چه باشد تورنتو آنقدر از این روزهای شاد به خود نمی‌بیند که به این راحتی از دستش بدهیم.